گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

اینجا ایران است

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «پرهیزکاری در سیاست»،«پیشرفت جبهه بی اخلاقی»،«اینجا ایران است»،«متهمانی برای آن سلول!»،«آسیب شناسی کینه و عداوت»،«دلار ارزان و رشد مسافرت خارجی»،«بحران صعده و آینده یمن»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۷۳۹۳۶

رسالت:پرهیزکاری در سیاست

«پرهیزکاری در سیاست»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛ماه مبارک رمضان نزدیک است و حلاوت حلول این ماه پر برکت تا چند روز دیگر به کام ملت های مسلمان می نشیند.

برای نخبگان سیاسی ماه رمضان فرصت خوبی برای تمرین” تقوای سیاسی “ و “پرهیزکاری در سیاست” است . تقوای سیاسی حلقه گمشده ای درساحت سیاست عصر حاضر است که هرآن کس آن رابیابد از شداید برون شود وخداوندیک نوع آسانی در کار اوقراردهد.  “ومن یتق الله یجعل له مخرجا... ومن یتق الله یجعل له من امره یسرا”( سوره طلاق آیات 2و4) پرهیزکاری در سیاست یعنی  خداترسی درسیاست ومراقبت از گفتار وکردار ودر نهایت صیانت الهی از جمیع شئون رفتار سیاسی.

بسیاری از مشکلات جوامع بشری در چند قرن گذشته به دلیل بی تقوایی و آزمندی رهبران اجتماعی و سیاسی بوده که کسب قدرت را هدف اصلی و غایی خود در سیاست ورزی قلمداد کردند و می کنند.

مولای متقیان (ع) وشهیدمحراب رمضان که نمونه اعلای تقوای سیاسی را در5 سال حکومت خود وسال های سکوت پیش ازحکومتشان به نمایش گذاشتند درمقام توصیه به پارسایی می فرمایند:” سفارش می کنم شما رابه ترس از خدایی که آفرینش تان را آغاز فرمود وبازگشتتان بدو خواهد بود. روایی حاجت شمااز اوست ونهایت رغبتتان به درگاه اوست. مقصد  راه شما به پیشگاه او منتهی می شود وپناهگاهتان سایه رحمت او بود. داروی درد دلهاتان ترس ازخداست وترس ازخدا موجب بینایی درون های کور شماست ودرمان بیماری کالبدهاتان و زداینده فساد سینه هاتان ... پس فرمانبرداری خدا راپوشش جان کنید... وبرسر همه کارهاتان امیرش نمایید.” (نهج البلاغه،خطبه 198) 

حضرت امیر (ع) درمواردمتعدد اعلام می کندکه حکومت پیش من هیچ ارزشی ندارد مگر اینکه درپرتو آن بتوانم به تکالیف الهی خود عمل کنم . به نظر ایشان هدف وسیله راتوجیه نمی کند و مسلمان برای  هیچ هدفی نمی تواندازصراط مستقیم  الهی منحرف شود.تمرین چنین نگرشی  توسط اصحاب سیاست درکشور ما مستلزم آزادی از هرگونه رقیت واعتیاد فکری وپرهیز از کوته نظری هایی  است که منافع حزبی وجناحی را برآرمان بلند “ خدمت به مردم واحقاق حقوق مظلومان” ترجیح می دهد.
حیات سیاسی طیبه نخبگان به تاسی از مولای متقیان(ع) تنها با پرهیزکاری در سیاست محقق خواهد شد. پرهیزکاری در سیاست ترجمان عقلانیت معطوف به عبادت و تعالی است.

امیر المومنین (ع) در نامه به مالک اشتر نخعی به بیان و لسانی شیوا می نویسند: “بپرهیز که در بزرگی فروختن، خدا را هم به جنگ خوانی و در کبریا و عزمت، خود را همانند او دانی که خدا هر سرکشی را خوار می سازد و هر خود بینی را بی مقدار و آن کس را که از رعیت خویش دوست می داری، که اگر داد آنان را ندهی ستمکاری، و آن که بر بندگان خدا ستم کند خدا به جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن کسی را که خدا دشمن گیرد دلیلی از وی نپذیرد و او  با خدا سر جنگ دارد، تا آن گاه که باز گردد و توبه کند، و هیچ چیز چون ستم کردن، نعمت دادن خدا را دگرگون نمی کند، و کیفر او را نزدیک می آورد، که خدا شنوای دعای  ستمدیدگان است و در کمین ستمکاران.”

طی چند ماه گذشته اتفاقات ناخوشایند زیادی در این کشور رخ داد که شیرینی با شکوه ترین انتخابات تاریخ انقلاب را به کام مردم ایران تلخ کرد. در شرایط فعلی بهترین راه برای نخبگان به تعبیر رهبر معظم انقلاب عقلانیت معطوف به معنویت است.

“ نخبگان سر جلسه  امتحانند@ امتحان عظیمی است. در این امتحان، مردود شدن، رفوزه شدن، فقط این نیست که ما یک سال عقب بیفتیم@ سقوط است. اگر بخواهیم به این معنا دچار نشویم، راهش این است که خرد را، که انسان را به عبودیت دعوت می کند، معیار و ملاک قرار بدهیم@ شاخص قرار بدهیم.”( 29 تیرماه 1388)

در تکمله این نوشتار اشاره به بخشی از وصیت نامه نورانی بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) می تواند چراغ راه را بار دیگر برای برخی نخبگان کشور که جزء سرمایه ها این انقلاب و نظام هستند روشن کند: “وصیت من به گروههای مسلمان که از روی اشتباه به غرب و احیانا به شرق تمایل نشان می دهند و از منافقان که اکنون خیانتشان معلوم شد گاهی طرفداری می کردند و به مخالفان بدخواهان اسلام از روی خطا و اشتباه گاهی لعن میکردند و طعن می زدند، آن است که بر سر اشتباه خود پافشاری نکنند و باشهامت اسلامی به خطای خود اعتراف و با دولت و مجلس و ملت مظلوم برای رضای خداوند هم صدا و هم مسیر شده و این مستضعفان تاریخ را ازشرمستکبران نجات دهید@ و کلام مرحوم مدرس آن روحانی متعهد پاک سیرت و پاک اندیشه را به خاطر بسپرید که در مجلس افسرده آن روز گفت :اکنون که باید از بین برویم چرا با دست خود برویم .”

تقوای سیاسی نخبگان بدون تردید اثر خود را در جامعه بر جای می نهد و موجد نوعی تقوای اجتماعی و سکینه و آرامش در کشور می گردد. این د&~#@&ر گرانبها به آسانی به دست نیامده است. رمضان، ماه برکت و رحمت مجال مناسبی برای تمرین پرهیزکاری در سیاست است.

اعتماد:پیشرفت جبهه بی اخلاقی

«پیشرفت جبهه بی اخلاقی»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی اعتماد به قلم عماد افروغ است که در آن می‌خوانید؛می توان با قطعیت گفت که توسل به راه های اخلاقی مدت هاست برای پاسخ دادن و گفت وگو با طیف خاص نزدیک به قدرت پاسخگو نیست، زیرا راه های اخلاقی و مذاکره در فضایی کارساز است که اخلاق ارزش محسوب می شود اما اخلاق برای این طیف سال هاست که مرده است. ترور گسترده شخصیت ها نشان از این دارد که این افراد ماشه تفنگ خود را به سمت وجهه دینی و اخلاقی جامعه ما نشانه رفته اند و نه یک بار که هر روز اخلاق را کشته اند و زیر پا له کرده اند.شاید برای همین هم این بار برای برخورد با طیفی اینچنینی که کیهان و کیهانیان پرچمدارش هستند، راه دیگری را انتخاب کرده ام.

این بار مصرانه حق و حقوق خودم را عطف به نظام قضایی می کنم، زیرا معتقدم به رغم همه افت و خیز ها هنوز استقلال رای برای این قوه باقی مانده است و شاید بتوان به عنوان یک ملجأ در برابر این میزان از بیداد به دستگاه قضایی پناه برد. هر چند سناریوی شنیع تخریب و ترور شخصیت های فرهنگی، سیاسی و انقلابی پروژه یی ریشه دار است و به صحنه کشاندن ریشه های واقعی و منبع اصلی آن کار آسانی نیست اما من هنوز در این کشور اندک امیدی برای رسیدگی به این بیدادگری ها دارم. پروژه تخریب از یک سیستم کلی تغذیه می شود و هر کس گوشه یی از آن را گرفته است و عملیاتی می کند و در این میان حسین شریعتمداری و اطرافیانش بازیگران اصلی این خیمه شب بازی هستند. سال هاست که این بازی ادامه دارد، هر بار با خواندن اخبار صفحه دو و سرمقاله های شریعتمداری و دیگر یادداشت هایی که در این بولتن منتشر می شد، دلم به درد می آمد اما از شما چه پنهان اولین بار درد این دروغ پراکنی ها را زمانی تا عمق وجود حس کردم که شریعتمداری نام مرا هم به لیست سیاهش افزود و نوک تفنگ ترورش را به سمت من هم نشانه رفت.

جریان نخبه سوزی در کشور چهار سال است که با چنان قوتی پیگیری می شود که بیش از هر چیز شبیه پاکسازی و تهی سازی جامعه از نخبگان شده است. کیهان و طیف های نزدیک به آن در کمال اعتماد به نفس سراغ چهره هایی می روند که کارنامه روشنی دارند، اما آنچنان همه چیز را به هم ربط می دهند و سناریونویسی می کنند که دل هر شنونده یی را به درد می آورد از این میزان سبوعیت. اما من این بار سکوت نخواهم کرد. مدیر مسوول این روزنامه باید پاسخگو باشد زیرا من از فرد معلوم الحالی که نامش پای یادداشت آمده شکایتی ندارم که او تکلیفش روشن است. نویسنده یادداشت از آن دست افرادی است که آزادی مشروطش را تنها با این شرط کسب کرده است که در پروژه آنها همکاری کند و از یک فرد که اختیاری از خود ندارد و به هرآنچه می گویند باید تن بدهد، انتظاری نیست. زیرا انسان مستقل هرگز وارد این بازی نمی شود که این سرسپردگی از هر اسارتی بدتر است. از سوی دیگر ترجیح می دهم با کوک کننده اصلی این جریان ها در دادگاه روبه رو شوم، زیرا فتنه ها جای دیگری است. شاید حتی این پرونده نتیجه یی هم نداشته باشد اما به شما می گویم این بی نتیجه ماندن هم خود یک هدف است، زیرا دیگر به این ترتیب تکلیف خود را روشن می کنم و از همه چیز دست می شویم، زیرا امید به سراب بارها بدتر از قطعیت یک خشکی و بیابان مطلق است.

من هنوز امیدوارم، زیرا مواردی را دیده ام که دستگاه قضایی مستقل عمل کرده است و من امید خود را از دست نداده ام، البته هنوز، چرا که می دانم گویندگان این هجویات و اباطیل هیچ مدرکی علیه من در دست ندارند. مدت هاست که با گفت وگو و توصیه به این افراد گفته ام این باب را ببندید، زیرا کسی نمی تواند مرا متهم به سهم خواهی کند؟ اصلاً چه سهمی؟ چرا من باید فکر کنم در دستگاه رئیس دولت مستقر جایی باید داشته باشم؟ که از ابتدا هم موضع نقادی داشتم. کی و کجا خودم را سربازی اجرایی و صفر نشان داده ام که نشان می دهد با این خصوصیات می توانم در دستگاه رئیس دولت پستی از وزارت به دست بیاورم. آیا نوع مکالمه و محاوره من شبیه ادبیات دولت مستقر بود یا اینکه موضع گیری هایم این افراد را دچار شبهه سهم خواهی کرده است؟ من تا مشخص شدن رای دادگاه منتظر می مانم که این آقایان مدرکی مستدل دال بر سهم خواهی ارائه کنند.

قرار بود 30 سال پیش در این کشور سیاست را اخلاقی کنیم، اما در این چند سال به سمت و سویی می رویم که روز به روز اخلاق سیاسی تر می شود و آن هم سیاستی از جنس غیرانسانی و کثیف؛ اخلاقی که قربانی میزهای قدرت می شود و هر آن کس هم بر این فضا نقدی وارد کرد متهم به سهم خواهی می کنند و می گویند این یکی چون سهمش را نگرفته، نقد می کند. کدام سهم؟ مگر چیزی از آن خود دارید که باید با دیگری تقسیم کنید؟ هر کس در هر پستی در این کشور امانتدار مردم است و نه غاصب، که این رویه بوی غصب می دهد و نه امانتداری. در عین حال می دانم که فاصله گرفتن و دشمنی این طیف با هر کسی برای او آبرو می آورد، همان طور که در این چند روز و پس از مقاله مذکور، آبروی من نزد خداوند و ملت چند برابر شده است. چهار سال منتقد دولت اصلاحات بودم و از تندروی هایشان ایراد می گرفتم اما هرگز لحظه یی این میزان از حرمت شکنی علیه من صورت نگرفت، هر چند که دانشگاه تربیت مدرس را ترک کردم اما هیچ وقت شبنامه ها و هتاکی های اینچنینی علیه من صورت نگرفت.

همه اینها برای من عبرت است و درس اخلاق که باید در گذشته خود تجدید نظر کنم. اکنون ناراحتم از اینکه گاهی موضعی گرفته ام که ظاهراً به نفع رئیس دولت وقت تمام شده است، که حالا باید شاهد برخورد این گفتارهای زشت و هتاکانه باشم که حالا بنده را متهم به سهم خواهی بکنند. چه سهمی؟ سهمی نیست که اگر هست، تام و تمام برای خودتان نگه دارید که من هرگز در قیامت یارای پاسخگویی ندارم و نمی توانم در مقابل خداوند متعال به دلیل شراکت در این سهم از خود دفاع کنم و شرمنده باشم. باز هم می گویم دنیایی دیگر هست و قیامتی و پاسخگویی، یادتان باشد. جوهره انقلاب ما این نبود آقایان و شما آن را درک نکرده اید و حالا قدم در این راه بی بازگشت گذاشته اید و در تاریکی فرو می روید.

کیهان:اینجا ایران است

«اینجا ایران است»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛انتخابات22 خرداد 1388 یکی از رقابتی ترین انتخابات پس از انقلاب بود، همچنان که 3 تیر84 نیز چنین بود و این نشان دهنده حقیقتی بسیار مهم و قابل توجه است: محمود احمدی نژاد از دل سخت ترین و نفس گیرترین رقابت های سیاسی بیرون آمده و اختیار دولت را به دست گرفته است. رقیبان دولت اصولگرا همواره سرسخت، پای کار و در جلوگیری از تداوم آن بسیار جدی بوده اند و به همین دلیل با همه امکانات خود به میدان آمده اند. فقط بخشی از این شور و حرارت با ارجاع به انگیزه های طبیعی احزاب و گروه ها برای رقابت سیاسی و به دست گرفتن قدرت قابل توجیه است و «بازی متعارف سیاست» نمی تواند علت شکل گیری همه پدیده های بعضا شگفت انگیزی باشد که قبل و بعد از انتخابات درایران مشاهده شد.
 
آنچه فضای پس از انتخابات را در ایران ساخت از یک طرف «تلفیق انگیزه های هماهنگ» و از طرف دیگر «به اشتراک رسیدن انگیزه های ناهماهنگ درباره اهداف یکسان» بوده است. همه کسانی که درانتخابات گذشته به مخالفت با دولت اصولگرا برخاستند انگیزه های یکسانی نداشتند. تعداد اندکی به فهم خود اصول انقلاب و ارزش های نظام را در خطر می دیدند و تصور می کردند این اصول و ارزش ها می تواند توسط فردی بهتر از محمود احمدی نژاد نمایندگی شود. این عده هرگز نتوانستند استدلالی قانع کننده برای اثبات مدعای خود درباره به مخاطره افتادن اصول و ارزش ها ارائه دهند و مهم تر از این نتوانستند اکثریت جامعه را متقاعد کنند که 3 کاندیدای دیگر در این زمینه از احمدی نژاد قابل اعتمادترند. چنین ادعاهایی خلاف شهود مردم بود و لذا کسی آن را باور نکرد. برخی دیگر از منتقدان احمدی نژاد دغدغه اصول نداشتند اما از موضعی به ظاهر بی طرفانه ادعا می کردند دولت احمدی نژاد به لحاظ کارشناسی قادر به اداره کشور نیست و تصمیم های آن کشور را به ورطه بحران کشانده است. ژست کارشناسی در مقابل عملکرد دولت اصولگرا هم چندان دوام نیاورد. «کارشناسان» محترم چیزی را انکار می کردند که مردم آن را به چشم دیده بودند. بخش بزرگی از مردم ایران که در ادبیات رسمی «طبقه محروم» خوانده می شوند و مهم ترین معیار برای آنها میزان خدمات ملموسی است که از دولت دریافت می کنند نه اقدامات و طرح های زیر بنایی، همه این مچ گیری ها را ناشی از رقابت های سیاسی دانستند چرا که می دیدند در هیچ زمان دیگری به اندازه دوره مسئولیت «دولتی که می گویند همه تصمیماتش غلط است» خدمات عینی و ملموس دریافت نکرده و وضع زندگی شان متحول نشده است. در نتیجه آنچه را به چشم خودمی دیدند بر بافته های ذهنی کسانی که همواره ادعا کرده اند بهتر از مردم می فهمند ترجیح دادند. دسته سوم مخالفان اما اساسا با احمدی نژاد مواجه نبودند، نه قبل و نه بعد از انتخابات. از دید این عده، 22 خرداد فرصتی بود برای متوقف کردن روند حرکت صعودی انقلاب اسلامی و قدرت یابی روزافزون آن در سطح ملی و بین المللی.

استنباط این گروه این بود که برای نخستین بار در تاریخ انقلاب اسلامی این فرصت را یافته اند که یک «اجماع سیاسی بزرگ از انقلابیون سابق» علیه دولت مستقر بوجود بیاورند و نظام را به انتخابی سخت بر سر دوراهی مدعیان سابقه -که ظاهرا عقیده دارند «سابقه»، «حق» می آورد- و جوانان انقلابی وادار سازند. تصور طراحان این بازی آن بود که نظام به هر سو که میل کند، طرف مقابل آن را از دست خواهد داد و در نتیجه شکافی در محیط سیاسی ایجاد می شود که به دلیل برخورداری هر دو طرف از بدنه اجتماعی قابل توجه، قابل انتقال به بطن جامعه هم هست و می توان علاوه بر سیاسیون مردم را هم دو دسته کرد و مقابل هم قرار داد.
 
پیش از انتخابات شاید کسانی باور کرده بودند که همه آنچه درایران می گذرد رقابت گروه های سیاسی با یکدیگر است که البته شدت آن از حد متعارف فراتر رفته است. اما پس از انتخابات و وقتی غربی ها پرده پوشی را کنار گذاشتند و به صراحت و عملا به نفع یک طرف دعوا وارد میدان شدند، تردیدها همه از میان رفت. پدرخوانده های جریان اصلاح طلب که اکنون به دلیل احساس امنیتی که در اثر رافت نظام به آنها دست داده با آرامش و فراغت مشغول طراحی توطئه های جدید هستند، هنوز ادعا می کنند با هیچ کس در هیچ جای دنیا سر و سری نداشته اند غافل از آنکه دیگر رازی در کار نیست که پرده پوشی بطلبد و اسرار مگوی حضرات در کوچه و بازار بر سر زبان خلایق است. ضمن اینکه حتی اگر کسی همه شواهد و قرائن را نادیده بگیرد و بپذیرد که آقایان طیب و طاهر بوده اند باز هم بهبودی در حال آنها رخ نخواهد داد چرا که در آن صورت تنها چیزی که ثابت می شود این است که اصلاح طلبان دوم خردادی در ایران آن قدر درک و فهم نداشته اند که دریابند وسط پروژه دشمن قرار گرفته اند و باید پای خود را از آن بیرون بکشند. به همین دلیل هم بی جیره و مواجب و تصادفا و صرفا با اتکا به تحلیل های خود همان کارهایی را کرده اند که امریکایی ها و اسراییلی ها می خواستند و می گفتند باید انجام بشود اما توان آن را نداشتند. تاکید برخی آقایان بر اینکه با بیگانگان مرتبط نبوده اند در بهترین حالت فقط به این معناست که «از آنها سوء استفاده شده» و همین کافی است برای اینکه نشان دهد آقایان خودشان را هم نمی توانسته اند اداره کنند و در همان حال مدعی بوده اند که اداره کشور را باید به آنها سپرد!

در اثر این دلایل بود که انگیزه های ناهماهنگ با هم تقاطع کرد و با هدف جوانمرگ کردن دولت اصولگرا به ظهور اشتراکات استراتژیک و نهایتا عملیاتی انجامید. پس از انتخابات هم همین تقسیم بندی در طیف مخالفان استقرار دولت دهم حفظ شده است. همچنان کسانی می گویند نگران انقلابند، کسانی دیگر ادعا می کنند کشور درست اداره نمی شود و عده ای هم در پی آنند که جلوی مسدود شدن راهی را که برای ضربه زدن به نظام باز شده بگیرند. دو گروه اول در عمل به عنوان همکاران و شرکای گروه سوم عمل می کنند ولو بعضی از آنها عمیقا خیرخواه بوده و جز مطالبه حق دغدغه ای نداشته باشند.

آنچه پس از انتخابات کل این پروژه را عقیم گذاشت این بود که همه این منتقدان تصور می کردند می توانند مردم خصوصا آن چند میلیون نفری که به میرحسین موسوی رای داده اند را با خود همراه کنند و انگیزه هایی شبیه آنچه خود در دل دارند به دل های آنها وارد نمایند. در واقع پایگاه اجتماعی آقای موسوی برخی سیاسیون را به طمع انداخت که حتی اگر بتوانند بخش کوچکی از این مردم را با خود همراه کنند پروژه آنها به نتیجه خواهد رسید و به همین دلیل هم بود که خیابان را به عنوان مهم ترین محل فعالیت سیاسی و تلاش برای کشاندن مردم به خیابان را مهم ترین هدف خود قرار دادند چرا که باور داشتند اگر این هدف محقق شود، برآورده ساختن هیچ هدف دیگری غیر ممکن نخواهد بود. عجله برخی آقایان برای عملی ساختن این پروژه، باعث شد آنها از کنار برخی سوال های مهم به سادگی بگذرند: موسوی 12 میلیون رای دارد ولی آیا همه این 12 میلیون آشوبگر هستند؟! چه چیز برنامه ریزان جریان اصلاحات و دوستان بیرونی آنها را متقاعد کرد که پروژه اجتماعی کردن آشوب قابل سرمایه گذاری است؟

سرراست ترین پاسخ شاید این است که تصور می کردند در فراگیر کردن اتهام تقلب موفق خواهند شد و اگر این ذهنیت فراگیر شود، مردم از حق خود نمی گذرند. کار دقیقا از همین جا خراب و بلکه برعکس شد. تا وقتی تب بحث از تقلب بالا بود و بخشی از مردم حقیقتا پذیرفته بودند در حق آنها اجحافی شده تجمعات اصلاح طلبان رونقی داشت اما به محض اینکه مردم احساس کردند کسی در حال خدعه با آنهاست و کاندیدای بازنده با دست خالی ادعاهای بزرگ می کند و در حالی که خود در امن و آسایش نشسته برای آرامش آنها و فرزندانشان نقشه می کشد، به سرعت آن خیزش مردمی که کل اردوگاه دشمن را به طمع انداخته بود فروکش کرد و جای آن را سوالی مهیب گرفت. چرا کسی که جنبه باخت ندارد کاندیدا شده و توقع دارد همه پشت سر او بدوند و بی حجت و برهان روز و شب هرچه او گفت تکرار کنند؟! اینجا را محاسبه نکرده بودند. محاسبه نکرده بودند که مردم می فهمند و خواهند فهمید. محاسبه نکرده بودند همانقدر که از نظام برای اثبات صحت انتخابات دلیل می خواهند از مدعیان انتخابات هم دلیل خواهند خواست و می توانند میان تعصب بر حق و خیره سری تمییز قائل شوند.

نظریه پردازان کودتای مخملی در غرب که این روزها خیلی هم پرکار و گرفتارند اغلب گفته اند که رکن اصلی این مدل از براندازی «به حرکت درآوردن مردم» است. در ایران هیجان آفرینی بر دروغ بنا شد و چون دروغ چنان که سنت الهی است عمر کوتاه خود را سپری کرد همان مردم بدل به بزرگترین مانع برای کودتاچی ها شدند. آقای ما گفت اینجا ایران است. این جمله را مکرر باید گفت.

آفتاب یزد: متهمانی برای آن سلول!    
 
«متهمانی برای آن سلول!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفتاب یزد است که در آن می‌خوانید؛ در روزهای اخیر، اظهارات یک مقام نظامی در رسانه‌ها منتشر شد که هم عجیب بود و هم پیام‌آور. این مقام نظامی که هیچ‌گونه مسئولیت‌یا سابقه قضایی ندارد اظهاراتی به یک بازداشتی مظلوم که هنوز وکیل او موفق به دیدارش نشده منتسب کرد و موجب ذوق‌زدگی بعضی از رسانه‌ها شد که ظاهراً قبل از این مقام نظامی، به پرونده‌ها دسترسی داشته‌اند یا در حال پرونده سازی موهوم برای اصلاح طلبان در بند بوده‌اند. اظهارات اخیر بار دیگر این موضوع را ثابت می‌کند که اراده دخالت نظامیان در سیاست، اکنون به مرحله‌ای بالاتر رسیده و آنها در مقام قضاوت نیز نشسته‌اند. این پیامی است که در اظهارات اخیر مستتر است و قاعدتاً همه ما باید آن را به عنوان یک حقیقت تلخ بپذیریم.

با همین فرض، ما هم به عنوان روزنامه‌نگار لابد حق داریم بدون تخصص و مسئولیت قضایی، وارد همین پرونده شویم و با استناد به مبانی قضاوت این مقام نظامی به دفاع از متهم مورد نظر این سردار بپردازیم. این مقام نظامی، از قول متهمی که ظاهراً سهم او از وکیل نیز در اختیار پرونده سازان، پرونده خوانان و افشاگران غیرقانونی قرار گرفته، ادعا کرده است که «در مترو تهران نظرسنجی می‌شده و نتیجه آن به عنوان نتایج نظرسنجی از کل کشور در اختیار مهندس موسوی قرار می‌گرفته است!» ظاهراً این اقدام شنیع، مهم‌ترین اتهام کسی است که از دو ماه پیش در بازداشت انفرادی بوده و به غیر از دست اندرکاران پرونده، تنها چند روزنامه خاص و تعدادی از مقامات نظامی از وضعیت او با خبر هستند. اگر اینگونه باشد بایستی به انصاف، هوشمندی و دقت کار این متهم، درود فرستاد و به جای زندان، او را پشت میز ریاست یکی از مراکز نظرسنجی قرار داد که نظرسازی‌های آنها تاکنون موجب اظهار نظرهای غیر دقیق و تصمیم گیری های هزینه ساز توسط بعضی از مسئولان دولتی شده است.

راستی اگر قرار باشد نقطه ای از شهر تهران را به عنوان نمونه‌ای قابل اتکا از متوسط مردم ایران در نظر بگیریم، کدام نقطه معتبرتر از«مترو» است که قطعاً هموطنانی از سراسر کشور در آن حضور دارند؟ بعضی پرونده سازان یا پرونده خوانان غیرقانونی، اگر بعد از اتمام وظیفه افشاگری، دقایقی در ایستگاه مترو تهران به سر برند افرادی را از همه اقوام و فرهنگ های کشور با پایبندی های گوناگون به مسائل مذهبی و منش های متفاوت شخصی ملاحظه خواهند کرد؛ به طوری که به راحتی می توان آنها را نمایندگانی از کل کشور دانست. ‌‌

اما به فرض که اقدام این متهم، یک اطلاع رسانی غلط، جهت دار و هزینه ساز تلقی شود که او را مستحق حداقل دو ماه بازداشت انفرادی و دور نگه‌داشتن از وکیل و خانواده کرده باشد، آنگاه این سوال در پیش روی «قاضی- نظامیان» قرار می گیرد که «آیا این اصلاح طلب بازداشتی، تنها کسی است که اطلاعات جعلی در اختیار برخی افراد قرار داده و برای کشور هزینه سازی کرده است؟» نگارنده گمان می کند پاسخ به این سوال منفی است. مثلاً می توان سوال کرد که «اطلاع رسانی غلط بعضی مگسان دور شیرینی، که اطلاعات دروغ آنها تا ماه ها موجب تکذیب گرانی توسط مسئولان و اصرار آنها بر تداوم سیاست‌های گرانی‌ساز می شد، هزینه بیشتری برای کشور داشته یا آنچه که در محیط در بسته و نه در محضر محکمه علنی، به عنوان جعل آمار انتخاباتی تلقی شده است؟» آیا صدها اطلاعیه، بیانیه و ادعاهای موسوی و کروبی حتی به اندازه یک درصد گرانی های ناشی از تصمیمات غلط دولتی‌ها، مردم را ناراضی و جامعه را ملتهب می‌کند؟

اگر اطلاع‌رسانی غلط که موجب برخی ناآرامی‌ها می‌شود آبروی کشور و نظام را به خطر می‌اندازد ارائه اطلاعات غلط به رئیس دولت توسط «سیاست پیشگان مشکوک» چه حکمی دارد؟ مگر سردار که اکنون از «پرونده قضایی» اطلاع رسانی می‌کند نشنیده است که رئیس دولت در برنامه‌ای که ده‌ها میلیون بیننده داشت از «عذرخواهی کتبی بلر به خاطر تجاوز ملوانان انگلیسی به آب‌های ایران» سخن گفت؟ چرا کسی ارائه‌کنندگان این خبر دروغ به رئیس‌جمهور که موجب آبروریزی واقعی برای کشور در سطح جهان شد را به محاکمه نمی‌کشاند؟

آیا منابع اطلاعاتی که احمدی‌نژاد را از وجود فساد مالی در خانواده رئیس مجلس خبرگان و رئیس بازرسی رهبری مطمئن ساختند، به اندازه کسی که آمار انتخاباتی از ایستگاه مترو جمع آوری کرده ،به نظام جمهوری اسلامی صدمه نزده است؟ کسی که آمارهای غلط او از میزان معترضان خیابانی، باعث شد احمدی‌نژاد در حضور صدها خبرنگار خارجی بگوید «تعداد معترضان، حتی به اندازه حاضران در یک صندوق رای‌گیری نیستند» چه؟ راستی آن معاون رئیس‌جمهور که با شجاعت کامل، مصاحبه‌ای برگزار کرد و گفت: «مدرک دکترای کردان را شخصا ملاحظه کرده‌ام» بیشتر تنش و آبروریزی ایجاد کرده یا کسی که آماری از متوسط آرای «ایران کوچک» در ایستگاه مترو ارائه نموده است؟

البته بعضی افراد که اخیرا به خود اجازه می‌دهند از طریق تریبون‌ها، به قضاوت در مورد دیگران بپردازند از صلاحیت کافی برای پاسخ‌گویی به این سوالات برخوردار نیستند اما حال که خود را به صورت تحمیلی در جمع قاضیان قرار داده‌اند پس بهتر است در مورد این نکات نیز قضاوت خویش را بیان کنند. شاید اگر عادلانه قضاوت کنند لازم باشد برخی متهمان معرفی شده در این مقاله را به سلول آن اصلاح طلب بازداشتی بفرستند.

جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته

«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛این هفته آخرین روزهای ماه پیامبر شعبان المعظم را در خود جای داده و به همین لحاظ از شرافت و اهمیت خاصی برخوردار است . ویژگی پاکسازی اعمال و آمادگی برای ورود به ضیافت الهی از ماه شعبان ایام ویژه ای آفریده و از همین رو می توان از ساعات پایانی باقیمانده این ماه نیز برای بازگشت به سوی خدا و استغفار استفاده کرد. باید آراسته ورود به میهمانی خدا شد و از هر چه گناه و پلیدی است پاک و پیراسته گشت . این روزها پیامبر گرامی اسلام که درود بی پایان خدا بر او و خاندان مطهرش باد بر افق زمان بر مسلمانان جهان خطبه می خواند و می فرماید : ای مردم آگاه باشید که ماه رحمت و مغفرت الهی به شما روی آورده است ماهی که بهترین ماهها و روزها و شبها و ساعاتش بهترین روزها و شبها و ساعات است ماهی که خدا با تکریم ویژه شما را به میهمانی خود دعوت کرده و نفس های شما را به منزله یاد کردن از پروردگار و خواب هایتان را عبادت و عبادات تان را مقبول و دعاهای تان را مستجاب فرموده است . درهای بهشت در این ماه باز و درهای جهنم بسته است . از خدا بخواهید شما را به روزه داری و تلاوت قرآن در این ماه موفق بدارد . » (1 )

پیامبر در پایان این خطبه گرانبها و ارزشمند در پاسخ به پرسش زیبای امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام که از وجود مقدس پیامبر اکرم سئوال کردند « بهترین کارها در ماه رمضان چیست فرمودند : « اجتناب از گناهان . »

واقعیت اینست که در این روزگاران پرفتنه که غبار معصیت و گمراهی فضا را در بر گرفته بیش از هر زمان دیگری به خلوت در محضر الهی تقویت روحی و معنوی و پالایش نفس از معاصی نیاز داریم . رسول خدا و ائمه معصومین در این ماه آرام و قرار از کف می دادند و در پیشگاه الهی با چنان سوز و گداز و ادب و التماس از خدا درخواست غلبه بر نفس و کسب مغفرت می کردند که باید برای ما درس بزرگی باشد. پس ما را چه می شود که اکنون نیز که در آستانه ماه ضیافت الهی قرار گرفته ایم همچنان سوار بر اسب سرکش نفس از منیت ها سخن می گوئیم و حاضر نیستیم از این توسن بی مهار در مسابقه مقام و منصب پائین آمده و از توجیه عملکردهای غیر منطبق با موازین دست برداریم و پیشانی تسلیم بر آستان الهی بسائیم !

یادمان نرفته که امام خمینی نیز از همان صبح پیروزی انقلاب اسلامی همگان را در آستانه ماه رمضان به این نکته توجه می دادند که : « با حلول شهر مبارک رمضان ماه رحمت و غفران و برکت از خداوند متعال مسئلت می نمایم که عموم ملت ایران را بیش از پیش به تکالیف و مسئولیتهایی که خداوند عالم برعهده آنها گذاشته است متوجه فرماید مسئولیت حفظ قوانین الهی و عمل به قرآن کریم که اساس بازگشت به عظمت و مجد اسلام و مسلمین است مسئولیت حفظ وحدت کلمه و مراعات اخوت ایمانی که ضامن استقلال و خروج از نفوذ استعمار است مسئولیت گذشتن از منافع شخصی و فداکاری در راه بدست آوردن آنچه تاکنون به واسطه اختلاف کلمه از دست داده اند . » (2 )

کارنامه ها امروز نشان می دهد که آن نگرانی ها کاملا بجا بود و رفته رفته از داعیه داران خدمت به مردم کاسته شده و بر جمع شیفتگان قدرت افزوده می شود حرمت ها شکسته می شود و دستگیری ها جای خود را به مچ گیری ها می دهد تفرقه جای اصلاح ذات البین می نشیند و « اشدا بینهم » جای « اشدا علی الکفار » قرار می گیرد. پس بیائیم از فرصت ماه رمضان استفاده کنیم و تا دیر نشده منفذ انحرافات را با توبه از گذشته مسدود نمائیم که اگر رمضان بگذرد و به خود نیامده باشیم آنوقت بسیار دیر خواهد بود و فقط باید خود را ملامت کنیم .

این هفته در بررسی مهمترین رخدادهای خارجی اخبار مربوط به حوادث و تحولات افغانستان در صدر قرار داشت . حملات متعدد و خونبار شبه نظامیان افغانستان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری این کشور که نزدیک به یکصد کشته و زخمی برجای گذاشت عمق بحران این کشور را عریان ساخت و نشان داد که شورشیان و مخالفان از آنچنان توان و قدرتی در صحنه سیاسی افغانستان برخوردار شده اند که هر زمان اراده کنند می توانند اوضاع را مختل ساخته و ابتکار عمل را از دست اشغالگران و دولت افغانستان خارج سازند. در جبهه مخالفان که طیفی از گروه افراطیون مذهبی همانند طالبان همچنین شبه نظامیان وابسته به گلبدین حکمتیار گروههای قبایلی و حتی ملی گرا حضور دارند چندی پیش با تحریم انتخابات تهدید کردند که در روند برگزاری انتخابات اخلال ایجاد خواهند کرد.

واقعیت این است که انتخابات افغانستان بیش از آنکه برای دولت افغانستان اهمیت داشته باشد برای آمریکا مهم است . آمریکا می خواهد چنین وانمود کند که هشت سال پس از لشگرکشی واشنگتن کشور جنگ زده افغانستان در حال پیشرفت می باشد و دمکراتیک شده است . به عبارت دیگر آمریکا و متحدینش در ناتو تلاش می کنند به هر قیمت ممکن مردم افغانستان را به پای صندوق های رای بکشند زیرا این مسئله برای آنها و آینده دولت تحت حمایتشان حیاتی است .

طالبان و دیگر گروههای شورشی و مخالف نیز به خوبی به این شرایط حساس و نیاز آمریکا واقف هستند و از اینرو طبیعی است که تمام تلاش خود را برای ناکام گذاشتن آمریکا به کار بگیرند. مردم افغانستان به روشنی می دانند در نهایت نامزد مورد نظر آمریکا در افغانستان پیروز خواهد شد و یا اصولا هر کسی در افغانستان به قدرت برسد به نوعی باید دستورالعمل های واشنگتن را اجرا کند ولی در عین حال عدم حضور آنها در صندوق های رای نیز به مفهوم تائید خواسته طالبان و گروههای شورشی خواهد بود. گروههایی که امتحان خود را پس داده و نشان داده اند در صورت قدرت گرفتن چه بر سر مردم افغانستان آورده و در راه امیال و اهداف خود از هیچ جنایتی فروگذار نخواهند بود.

این شرایط مردم افغانستان را بر سر یک دو راهی مشکل قرار داده و در واقع مردم عادی افغانستان وجه المصالحه آمریکا و گروههای شورشی قرار گرفته اند. در این میان آنچه که مسلم است این است تا زمانی که اشغالگران و بیگانگان در افغانستان حضور دارند بحران در این کشور تداوم خواهد داشت و مردم افغانستان روی آرامش نخواهند دید. اشغالگران باید به این واقعیت تن دهند که برگزاری انتخاباتی که زیر نظر بیگانگان برگزار می شود نمی تواند اعتبار داشته باشد و هر کسی که از این مسیر انتخاب شود بسیار بعید است بتواند ثبات و آرامش را به افغانستان بازگرداند.

سفر مبارک به آمریکا و دیدار با اوباما دیگر رخداد هفته جاری بود که با بازتاب ها و تحلیل های مختلفی همراه بود. سفر فعلی مبارک که هم اکنون 81 سال دارد شاید آخرین سفر وی به آمریکا در مقام ریاست رژیم مصر باشد و خبرهایی هست که وی به زودی ریاست رژیم قاهره را به جمال مبارک پسر 42 ساله اش خواهد سپرد هر چند خود وی حاضر نشد در مصاحبه اش این را تائید کند.

محور مذاکرات مبارک با مقامات کاخ سفید مذاکرات صلح خاورمیانه عنوان شده است . اصولا مبارک استعداد ویژه ای در دلالی برای سازش میان اعراب و رژیم صهیونیستی دارد و طی چند دهه حکومتش این موضوع را به اثبات رسانده است . اکنون هم که به سبب شرایط خاص منطقه و تضعیف روزافزون رژیم صهیونیستی آمریکا درصدد تحرک بخشیدن به روند سازش برآمده نقش مبارک پررنگ شده است .

حکومت آمریکا این بار توسط یک رئیس جمهور سیاه پوست که تبلیغات فراوانی در صلح طلبی وی به راه انداخته است درصدد است پیمان صلحی جدید را میان رژیم صهیونیستی و اعراب به امضا برساند و حضور مبارک در کاخ سفید دقیقا در همین راستا باید ارزیابی شود. آنچه که در این میان قابل تامل است شیطنتی است که دستگاه های تبلیغاتی غرب به راه انداخته اند مبنی بر اینکه میان اوباما و سران رژیم صهیونیستی اختلاف جدی وجود دارد و بخش عمده این اختلاف به احداث شهرک های جدید یهودی نشین باز می گردد. اولا این یک ترفند و فریب تبلیغاتی است چرا که اصولا وجود اختلاف میان روسای جمهوری آمریکا و سران رژیم صهیونیستی به دلیل استراتژی غیر قابل تغییر واشنگتن غیر ممکن است و دوم اینکه این محافل تبلیغاتی می خواهند چنین وانمود کنند که اگر رژیم صهیونیستی احداث شهرک های یهودی نشین را متوقف سازد مشکل خاورمیانه و بحران فلسطین حل خواهد شد در صورتیکه ملت فلسطین اساس رژیم صهیونیستی را جعلی می داند و آزادی تمامی سرزمین خود را خواهان است .

عدم توفیق سعد حریری در تشکیل کابینه لبنان پس از گذشت دو ماه دیگر موضوع مهم بود که این هفته در رسانه ها مطرح شد. منابع لبنانی اعلام کرده اند قرار است سیدحسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان برای دومین بار طی یک ماه با سعد حریری دیدار و درباره تشکیل کابینه مذاکره کند . در حالیکه گروه دولتی « 14 مارس » و گروه معارض « 8 مارس » درباره سهم خود در ترکیب کابینه اختلاف نظر داشتند اقدام ولید جنبلاط رئیس حزب ترقیخواه لبنان در جدایی از 14 مارس بر ابهام و پیچیدگی اوضاع افزوده است . پس از این تحولات هیچگونه راه حل منطقی باقی نمانده است به جز اینکه گروههای لبنانی به تشکیل دولت وحدت ملی تن دهند. با اینحال خبرهای منتشره حکایت از آن دارد که برخی طرفهای خارجی از جمله عربستان آمریکا و رژیم صهیونیستی با تشکیل دولت وحدت ملی که به مفهوم وارد شدن حزب الله به کابینه می باشد مخالفت جدی دارند. منابع لبنانی از عوامل اصلی تاخیر در تشکیل کابینه را آمریکا معرفی کرده و عنوان نموده اند آمریکا ترجیح می دهد اوضاع به همین شکل فعلی که فواد سینیوره هم چنان اداره امور را در دست دارد باقی بماند و حزب الله وارد دولت نشود.
1 مفاتیح الجنان آداب ماه رمضان
2 صحیفه نور ج 2 ص 460

ابتکار:آسیب شناسی کینه و عداوت

«آسیب شناسی کینه و عداوت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم سید رضا اکرمی است که در آن می‌خوانید؛بیماری های گوناگون اخلاقی و روحی فرد و جامعه و نظام و انقلاب اسلامی ما را تهدید می کند و آسیب پذیر می نماید که از جمله می توان به کینه توزی و کدورت نسبت به یکدیگر و کشیده شدن به سمت تنازع و تخاصم را اشاره نمود در حالی که هیچ فرد مومن و موحد و انقلابی نباید در دل نسبت به موحدان و مومنان و انقلابیون و طرفداران جمهوری اسلامی عداوت داشته و دچار کینه و دشمنی گردد قرآن مجید به وضوح آرزو و ایده آنان را در فاصله گرفتن از عداوت و کینه « ولا تجعل فی قلوبنا غلاللذین آمنوا انک غفور رحیم »  می داند زیرا کینه و عداوت دلها را تیره و تباه می سازد عاطفه و مودت و صمیمیت را از بین می برد علاقه و نزدیکی را زائل می سازد و تنفر و انزجار را جایگزین می نماید. آرام و قرار را می گیرد و نگرانی و بدبینی را بوجود می آورد. حضرت علی علیه السلام در وصیت نامه معروف پس از ضربت خوردن فرمود « علیکم بالتواصل و التباذل و ایا کم و التدابر والتقاطع »  به یکدیگر وصل شوید و هر آنچه دارید بین خود بخشش نمائید و از جدا شدن و فاصله گرفتن بپرهیزید.

-  برای شناخت اساس و ریشه کینه و عداوت به کتاب قاموس قرآن مراجعه نمودم و یافتم که چند واژه باید مطرح گردد « غل » داریم که به معنای قید و طوق است و بر گردن و دست و پای قرار می دهند و آیه « وجعلنا الاغلال فی اعنا قهم » برای همین مورد است و « غلول » داریم که به معنای خیانت و فریب است که در آیه کریمه « و ما کان لنبی ان یغل و من یغلل یات بما غل یوم القیامه » مطرح شده و به وضوح اعلام می دارد که هیچ پیامبری خیانت و فریب در دعوت و تبلیغ و عمل و اندیشه ندارد و قاعده این است که هر کس دارای خیانت باشد در فردای قیامت با همان محشور می گردد. و « غل » داریم که به معنای کینه توزی و عداوت است که مومنان از خدا می خواهند بر دلهای آنان وارد « ولا تجعل فی قلوبنا غلاللذین آمنوا انک غفور رحیم (4) نگردد. البته کینه نسبت به باور مندان و مومنان و نسبت به مفسدان و مستکبران و متکبران و مبذران و مسرفان و مشرکان و منافقان و ملحدان و مزدوران « و کان فی المدینه تسعه رهط یفسد ون فی الارض و لایصلحون » نمی توان بی تفاوت بود و اظهار جدائی و فاصله گرفتن امری طبیعی و شرعی خواهد بود.

-  عامل کینه توزی و عداوت جهل و بدبینی است بلکه خود بینی و خود برتر بینی می باشد که توجه به ریشه های بیماری امری لازم و ضروری می باشد. وقتی خود را بشناسیم و وظیفه و مسئولیت خود را ندانیم و آنگاه که به وظیفه و شناخت خود عامل نباشیم به تفرعن و تکبر روی می آوریم و به تنگ نظری و کوته بینی می رسیم در نتیجه تحمل دیگران را از دست می دهیم و با اندک موردی بهانه گیری نموده مشاجره و منازعه را بوجود می آوریم. عرصه زندگی را بر خود و دیگران تنگ و تاریک و تیره می سازیم و بهشت زندگی و زندگی پاک را به جهنم و پلیدی تبدیل می نمائیم. مطالعه زندگی نامه کینه توزان و مشاهده کارنامه آنان و بررسی نتیجه این خصلت نکوهیده حقایق بسیاری را برای ما بازگو می نماید. باید در مورد ریشه های دشمنی و کینه توزی بیشتر دقت شود که اختلاف داشتن در مورد مسائل گوناگون یک مطلب است و کینه ورزی مطلب دیگر. اختلاف را در فکر و فهم و فقه و فلسفه افراد بپذیریم همانگونه که اختلاف در رنگ و قد و اندام و سرانگشتان افراد را پذیرفته ایم و آن را به دشمنی و فاصله تبدیل نکنیم که زندگی را تلخ می کند انرژی وجودی انسان را صرف امور بیهوده و وقت و عمر و سرمایه انسان را تباه می سازد حضرت علی علیه السلام می فرمود « الغل بذر الشر » کینه توزی تخم شر و بدی است و نیکی ها را از بین می برد. می توان اختلاف داشت ولی کینه ورزی نداشت.

-  انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری برگزار شد شورای نگهبان صحت آن را اعلام نمود مراسم تنفیذ و تحلیف انجام گرفت و در آینده نزدیک کابینه و وزیران به مجلس شورای اسلامی معرفی می گردند و پرونده انتخابات بسته می شود در هنگامه این انتخابات پر شور شاهد حوادث تلخ و تند و تباه گر بودیم و موجبات اختلاف بین افراد شد و کدورت ها بوجود آورد و بد اخلاقی ها را مشاهده کردیم که هرگز شایسته افراد نبود. آسیب دیدیم و تضعیف کردیم خودمان را و نظام خود را مسئولین خود را زحمات و خدمات خود را ضایع کردیم گذشته و حال خود را بدنشان دادیم دشمن را شاد کردیم و دوستان را ناشاد ساختیم و فاصله بوجود آوردیم. همه اینها محصول بدبینی و فاصله پذیری و شنیدن گزارش های نادرست و پذیرش آنها و محصول افراط و تفریط در محبت و دشمنی چاپلوسی درباره برخی و بی انصافی درباره برخی دیگر بود باید رها کنیم کینه توزی را و نزدیک شویم به یکدیگر تحمل کنیم اختلاف نظرها را و حاشیه ها را رها کنیم معیارمان در همه مسائل قانون باشد و مقام ولایت که این دو حجت اند و راه گشا و مشکل گشا و حتی دل گشا.

دنیای اقتصاد:بررسی انتخابات افغانستان

«چالش‌های جمهوری دوم بررسی انتخابات افغانستان»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است که در آن می‌خوانید؛دومین انتخابات ریاست‌جمهوری افغانستان در عصر پس از طالبان، امروز برگزار می‌شود.
 
در این انتخابات حدود 30نفر نامزد شده‌اند که بسیاری از آنها چندان محل اعتنا نیستند. رقابت اصلی در وهله نخست، بین حامد کرزای، رییس‌جمهور کنونی و عبدالله عبدالله، پزشک نوگرای افغانی است. در وهله بعدی نیز نامزدهایی مانند اشرف غنی، رمضان بشردوست و عبداللطیف پدرام مطرح هستند. رقابت دوقطبی کرزای و عبدالله عمدتا بر عناصر قومیت، محافظه‌کاری و تغییر، سیاست خارجی، فساد و سلامت سیاسی و اقتصادی استوار است. حامد کرزای، یک دهه پیش طراح برنامه تقویت گروه طالبان در برابر دولت مرکزی افغانستان بود. رییس آن دولت، برهان‌الدین ربانی بود و احمدشاه مسعود و عبدالله عبدالله از گردانندگان اصلی دولت به شمار می‌رفتند. پس از سرنگونی طالبان، کرزای با حمایت ائتلاف بین‌المللی ضدطالبان، به ریاست‌جمهوری افغانستان برگزیده شد و در تمام پنج سال گذشته با چالش و گرفتاری دست به گریبان بوده است.

در دوران ریاست‌جمهوری کرزای، اوضاع سیاسی و اقتصادی افغانستان در مجموع از دوران طالبان بهتر است،اما هنوز با انتظاراتی که مردم افغانستان و جامعه جهانی داشتند، فاصله زیادی دارد. کرزای دست‌کم در دو حوزه ناکام شد؛ اول فیصله دادن به مساله طالبان بود و دوم تشکیل دولت مقتدر ملی. در دوران حکومت کرزای، گروه طالبان که از سال 2001 تا 2003 رو به ضعف نهاده بود، دوباره احیا شد و حتی در گوشه‌هایی از افغانستان، حکومت‌های کوچک و موقت تشکیل داد. دولت‌سازی کرزای هم نتیجه امیدوارکننده‌ای به جا نگذاشت. اگرچه نهادها و موسسات امروزی زیادی در افغانستان ساخته شده، اما هنوز مناسبات سنتی قومی – قبیله‌ای بر افغانستان حاکم است.

این وضع، اگرچه در پیشینه تاریخی افغانستان ریشه دارد و مسبب آن کرزای نیست، اما گرفتاری‌ها و مسوولیت‌های آن متوجه این رییس‌جمهور آرام و مصلحت‌اندیش است.

عبدالله عبدالله با بهره‌گیری از پاره‌ای امتیازات و قابلیت‌ها و نقد دوران حکومت کرزای، می‌کوشد در انتخابات امروز، جای او را بگیرد. عبدالله با نقد برنامه‌ها و عملکرد دولت کرزای و طرح شعار تغییر، از افغانستانی دیگر و متفاوت با افغانستان کنونی سخن می‌گوید. حامیان او که عمدتا جوانان و تکنوکرات‌های افغانی‌اند، برای ترویج برنامه‌های عبدالله از تعابیری استفاده می‌کنند که عبدالله و «جریان عبدالله» را از گذشته افغانستان متمایز می‌کند. این حامیان در اظهاراتی که در فرهنگ سیاسی افغانستان بی‌سابقه می‌نماید، از لزوم نادیده گرفتن آمریت شیوخ قبایل سخن می‌گویند و بر «رای فردی» تاکید می‌ورزند.

این ادبیات، شاید کار عبدالله را مشکل و او را از آرای متشکل قبایل محروم کند؛ اما هوشمندی این سیاستمدار میانسال این عیب را پوشانده است.

عبدالله که از پدری تاجیک و مادری پشتون زاده شده، می‌کوشد از این جایگاه قومی خود بهره‌مند شود. وی در عین حال، برای اینکه دچار تناقض میان نوگرایی و سنت‌گرایی نشود، به لزوم تشکیل دولت مدرن بر پایه سنت‌های ملی تاکید می‌ورزد.

عبدالله می‌کوشد با ترویج عناصر جدید ملی‌گرایی، افغان‌ها را از جدال چند ده ساله قبایل و مناطق خلاص کرده و بر پیکر افغان‌ها جامه ملیت‌ نوین بپوشاند. البته ترکیب جمعیتی افغانستان و شمار درس‌خواندگان و طبقه متوسط این کشور، آن قدر نیست که برای عبدالله و حامیانش دلگرم‌کننده باشد؛ اما از سوی دیگر ضعف‌های کرزای آنقدر زیاد هستند که عبدالله می‌تواند به آرای سلبی امید زیادی ببندد.

تقابل دو قطبی کرزای – عبدالله و نقدهای دیگر نامزدها از دولت، فضای انتخابات افغانستان را پرشور کرده و پیش‌بینی نتیجه انتخابات بسیار دشوار شده است. حامد کرزای و عبدالله‌عبدالله هر دو خود را پیروز قطعی انتخابات می‌دانند؛ کرزای با پشتگرمی قدرت کنونی‌اش و حمایت بسیاری از شیوخ و روسای قبایل، خود را پیروز انتخابات می‌داند. متقابلا عبدالله نیز که حامیانش با پرچم‌های آبی، خیابان‌های افغانستان را تسخیر کرده‌اند، به آرای یکپارچه جنبش اعتراضی افغان‌ها چشم دوخته و از همین حالا خود را رییس‌جمهور آینده افغانستان می‌داند. حامیان عبدالله چنان به پیروزی او دل بسته‌اند که هر نتیجه‌ای غیر آن را نتیجه‌ای برآمده از تقلب خوانده و کرزای رییس‌جمهور و کرزای نامزد انتخابات را پیشاپیش به چالش کشیده‌اند. این ادعای عبدالله و حامیانش چه درست باشد و چه نادرست، اکنون بر سر زبان‌ها افتاده است و افغان‌ها و ناظران خارجی مدام نسبت به بروز تقلب هشدار می‌دهند. به همین علت انتخابات افغانستان را فارغ از نتیجه آن، می‌بایست سرآغاز تحولاتی غیرقابل پیش‌بینی به شمار آورد.

سرمایه:دلار ارزان و رشد مسافرت خارجی

«دلار ارزان و رشد مسافرت خارجی» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سرمایه به قلم محسن شمشیری است که در آن می‌خوانید؛ در چهار سال گذشته به دنبال افزایش شدید قیمت نفت که فرصتی تاریخی را با درآمد ارزی 270 میلیارد دلاری حاصل از فروش نفت فراهم کرد، حجم بودجه عمومی دولت نیز به شدت افزایش یافت و در نتیجه دولت با اتکا به درآمد نفت برای تبدیل دلارهای نفتی به ریال جهت تامین هزینه های بودجه عمومی، میزان واردات را افزایش داد و در نتیجه واردات ظرف چهار سال سه برابر شد و واردات کالا به بیش از 56 میلیارد دلار در سال 87 رسید. دلار ارزان و رشد مسافرت خارجی واردات خدمات که شامل مسافرت، خدمات مسافری، کرایه حمل و نقل، خدمات فنی و مهندسی، سرمایه گذاری خارجی، بیمه، خدمات دولتی و ... نیز می شود افزایش زیادی داشته و در این چهار سال تنها در بخش خدمات مسافری و مسافرت 24 میلیارد دلار پرداخت ارزی داشته ایم. این در حالی است که حداقل انتظار کارشناسان و تولیدکنندگان این است که از درآمد سرشار نفتی و دلارهای نفتی در جهت انتقال دانش فنی و خدمات فنی و مهندسی و سرمایه گذاری خارجی استفاده شود. اما آمار بانک مرکزی نشان می دهد هفت میلیارد دلار کرایه حمل به شرکت های حمل و نقل خارجی بابت حمل کالاهای صادراتی پرداخت شده و دریافت ارزی از عواید سرمایه گذاری ایرانی در خارج از کشور نیز حدود 5/7 میلیارد دلار بوده است.

مقایسه این آمارها نشان می دهد در بخش خدمات نیز مانند واردات کالا بیشترین پرداخت ارزی بابت هزینه های مصرفی مانند مسافرت پرداخت شده و خود دولت نیز به عنوان مصرف کننده بزرگ ارزی حدود 7/17 میلیارد دلار تحت عنوان خدمات دولتی پرداخت داشته است.

ترکیب کالاهای وارداتی نیز در سال های گذشته نشان می دهد واردات کالاهای مصرفی و واسطه ای بیش از واردات کالاهای سرمایه ای بوده است.

در بخش واردات خدمات نیز مصرف و خدماتی مانند بیمه و حمل ونقل و پرداخت به کارگران فصلی بیش از واردات خدمات فنی و مهندسی بوده است.

رقم 24 میلیارد دلاری پرداخت ارزی بابت مسافرت و خدمات مسافری که به طور متوسط شش میلیارد دلار در سال بوده گویای این واقعیت است که ثبات نرخ ارز در هفت سال گذشته یا ارزان فروشی دلار و ارزهای دیگر عملاً مصرف زدگی را در واردات کالا و خدمات افزایش داده است.

نتایج یک بررسی نشان می دهد اگر نرخ ارز در 20 سال گذشته همزمان با نرخ تورم افزایش می یافت، نرخ اسمی ارز باید به چهار هزار تومان می رسید نه 1000 تومان. بر این اساس، نرخ ارز ارزان یکی از عوامل اصلی رشد شدید واردات کالا و خدمات به خصوص واردات خدمات و کالاهای مصرفی و غیرضروری است و رشد پدیده مسافرت خارجی در سال های آخر متاثر از نرخ پایین دلار بوده است. اگرچه دلایل دیگری برای رشد مسافرت خارجی می توان برشمرد اما ارزان بودن مسافرت از طریق دلار ارزان عامل اصلی در رشد مسافرت ها و خدمات مسافری بوده است.
 
مردم سالاری:زمانی برای شفاف سازی

«زمانی برای شفاف سازی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری است که در آن می‌خوانید؛برخی ماجراها و پرونده ها وقتی پیش از زمان مقرر و مطلوب، بازماند و به نتیجه نرسد، اصطلاح «فرسایشی»  برای توصیف آن به کار می رود. می گویند فلان پرونده فرسایشی یا فلان مساله فرسایشی. پرونده های فرسایشی به نتیجه مطلوب منجر نمی شود و سال ها در منظر کارشناسان، صاحب نظران و افکار عمومی باز می ماند، بدون آنکه توجهات افکار عمومی نسبت به آن کاهش یابد، اما باز بودن این پرونده ها برای مدت زمان طولانی، هیچ فاید ه های ندارد و چه بسا ضررهای فراوانی هم داشته باشد. البته ذکر ضررهای آن به طور عام امکان پذیر نیست و بستگی تام و تمامی به عنوان و موضوع پرونده دارد. اما آن چه در مورد این مسایل فرسایشی، به طور عام صدق می کند، این است که ضررهای آن به مراتب بیش از فواید آن است و در حقیقت، بازماندن پرونده هایی از این دست برای مدت زمان طولانی، بدون آنکه به نتیجه مطلوبی منجر شود، زیان های فراوانی در پی دارد که این، موضوعی اثبات شده و دارای مصادیق بارز متعددی است.

در کشور ما نیز از این دست پرونده ها کم نداریم. از پرونده های مطرح شده در محاکم قضایی کشور که به اعتراف مسوولان دستگاه قضا، به دلایل متعدد، مدت زمان زیادی صرف رسیدگی به آن می شود، تا پرونده های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- در حوزه اقتصاد، این پرونده های فرسایشی بیش از سایر حوزه ها، زیان آور است یا حداقل می توان گفت زیان های آن کمی و قابل محاسبه است. بازهم اگر این موضوع را به طور اخص در بخش انرژی بررسی کنیم، با مصادیق مشخص مواجه می شویم که محاسبه زیان تداوم این وضعیت فرسایشی در مورد این پرونده ها، عمق فاجعه را نشان می دهد. البته این پرونده های فرسایشی را باید به دو بخش تقسیم کرد. یک بخش، مسایلی که به دلایل بیرونی که تا حدود زیادی کنترل آن از عهده ما خارج است، دچار فرسایش می شود.

پیشبرد امور در میدان گازی پارس جنوبی، نمونه ای از این مسایل است که به دلایل بیرونی همچون تحریم های ناعادلانه غرب بر ضد ایران، با سرعت مطلوب پیش نمی رود و البته رفع آن، کاری یک جانبه و صرفا در اختیار ما نیست. اما دسته دیگر، پرونده هایی است که اگرچه دچار فرسایش شده اما گره کار به دست تدبیر خودمان گشوده می شود و می توان این وضعیت را متوقف کرد. به عنوان مثال اگر در پرونده خط لوله صلح و صادرات گاز به پاکستان و هند، نیازمند جلب موافقت طرف مقابل هستیم، در مورد دسته دوم، موافقت طرف مقابل جلب شده و ماباید گام های جدی تری برای تعیین تکلیف نهایی موضوع برداریم.

بهترین نمونه برای این دسته از پرونده های فرسایشی که گره آن به دست تدبیر خودمان باز می شود، اما در تعیین تکلیف آن دچار سستی و ضعف شده ایم، پرونده صادرات گاز ایران به امارات موسوم به کرسنت است. سال ها پیش قرار شد ایران، گاز تولیدی از میدان سلمان را به امارات صادر کند و شرکت نفت الهلال هم مشتری آماده گاز سلمان بود. اما در کشور ما که سیاست، آفت بسیاری از مسایل نامرتبط با سیاست شده، هر پرونده ای، ولو اقتصادی، اجتماعی و حتی ورزشی که جنبه سیاسی پیدا کند، با بن بست های پیش بینی نشده مواجه می شود و کرسنت نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست. در شرایطی که ترکیه تنها مشتری گاز ایران است و کشورهای حوزه خلیج فارس برای خرید گاز از ایران به دفع وقت روی آورده و به اصطلاح، استخاره می کنند، و در شرایطی که ایران دارای دومین ذخایر غنی گاز در جهان- پس از روسیه- است و با در اختیار داشتن چنین جایگاهی می تواند سهم بزرگتر، مهمتر و تاثیرگذارتری در معادلات گازی جهان داشته باشد، اما متاسفانه اندک مشتریان را هم از خود فراری می دهیم تا نه تنها از همین مشتریان بالفعل موجود- همچون امارات- استفاده نکنیم، بلکه ذهنیت تاریکی را به سایر مشتریان بالقوه گاز ایران هدیه دهیم تا آنها هم با تامل و تدبیر بیشتری، با ایران قرار معامله بگذارند. فارغ از جنبه های سیاسی پرونده کرسنت- که متاسفانه عده ای تعمدا سعی دارند این جنبه های سیاسی را به ماجرا اضافه کنند تا این پرونده به سرانجام نرسد- باید گفت که تاخیر در ارسال گاز به امارات و تعیین تکلیف ماجرای کرسنت که به ماجرایی فرسایشی تبدیل شده است، فقط و فقط به ضرر ما و منافع مالی ماست که تاکنون زیان مادی فراوانی از این تاخیر، عاید ما شده است.

وقتی طرف اماراتی تاکید می کند که پیشنهادهای تازه ای به طرف ایرانی داده و مسوولان ما تکذیب می کنند، موضوع به نظر ساده می رسد، ولی وقتی کرسنت تهدید می کند که به دلیل سال ها تاخیر در اجرای این قرارداد، به دادگاه بین المللی شکایت خواهد کرد، این بدین معناست که باید با تدبر و تامل بیشتری به موضوع بنگریم و صرفا تکذیب را چاشنی سخنان خود قرار ندهیم. چندی پیش سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس در این مورد موضع گیری کرد تا فهرست صاحب نظرانی که به تعیین تکلیف نهایی این قرارداد تاکید می کنند، طولانی تر شود. اما چه زمانی، زواید و حواشی سیاسی را از این پرونده دور می کنیم و آن را به ریل عادی باز می گردانیم، موضوعی است که متاسفانه مسوولان از شفاف سازی در مورد آن خودداری می کنند. به راستی آیا زمان تعیین تکلیف این قرارداد فرسایشی فرا نرسیده است.
 
قدس:برزخ سیاسی در افغانستان

«برزخ سیاسی در افغانستان»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی قدس به قلم مهدی مطهرنیا است که در آن می‌خوانید؛امروزه افغانستان را باید در مجموعه واژگان اثربخش قرار داد؛ کلماتی که کاربرد آنها مجموعه ای از معانی و مفاهیم را در ذهن زنده می کند و در پرتو معانی و مفاهیم حاصل، گستره عمیقی از تأثیرات را بر ذهن هدایت می نماید. اما برای من افغانستان، یادآور غم، غریبی، ظلم، خشونت و خونریزی است. به عبارت صحیح تر، من با شنیدن نام افغانستان ملتی مظلوم را به یاد می آورم که یا در غم غربت به سر می برند، یا در وطن خویش با انواع خشونت و خونریزی از سوی کنشگران متعدد، رو به رو هستند.

اما امروز، افغانستان در آستانه یک انتخابات مهم قرار دارد، مردم افغان برآنند که پس از هشت سال از سقوط طالبان در کابل و ورود نیروهای بیگانه به این کشور، رئیس جمهور افغانستان را برگزینند. جدا از اهمیت این نهاد سیاسی در افغانستان جدید، عنوان «رئیس جمهور» حامل نام و نشان رهبری جمهور مردم است؛ از همین رو رئیس جمهور «موجود نمادین» ساختارهایی سیاسی است که با این نام خوانده می شوند و معرفی کننده شخصیت یک ملت در جامعه ملی و نظام بین الملل می باشد. پرسش اساسی برای بسیاری از تحلیلگران سیاسی آن است که آیا مردم افغانستان امروز، از ظرفیتهای لازم برای فهم این مهم برخوردارند؟ در پاسخ به این پرسش، بسیاری از جنبه های ایده آلیستی و وجوه آرمانی جوامع دموکراتیک توجه دارند و با تردید به این امر نگاه می کنند و گروهی دیگر به جنبه های عمل گرایانه کار می اندیشند و عبور از این مهم را لازمه حصول بر وضع مطلوب تر، خوانده اند. اما نگاه رئالیستی در این زاویه دید، هر دو جنبه را مورد تأیید قرار می دهد و در عین تأکید بر فقدان شاخصه های جامعه دموکراتیک در افغانستان، عبور از این مراحل را ضرورتی تردید ناپذیر برای حصول به جامعه دموکراتیک می خواند. بر مبنای این نگرش - واقع گرایانه- افغانستان امروز در مرحله گذار از ناآرامی و آشوبهای خشونت محور «به مرحله تحرکات سیاسی آشوبناک» قرار دارد.

انتخابات در افغانستان، دالان عبوری است که این نقطه عزیمت را معنا و محتوا می بخشد و قوم گرایی قبیله محور موجود در افغانستان را بر مدار تحرکات و رقابتهای سیاسی، قرار می دهد. در این گذار، خشونتها از متن به حاشیه نخواهد رفت. بلکه محمل مترقی تری برای بروز و ظهور پیدا خواهد نمود؛ از این رو، فضای مناسبی را برای تبدیل «تهدید» های ناشی از آن به «فرصت» فراهم خواهد ساخت. این یک فرصت برای افغانستان امروز است که فردی چون «سلام راکتی» از رهبران طالبان، کاندیدای پست ریاست جمهوری است و وارد قواعد بازی حاصل از آن می شود؛ یا فردی چون «وکیل احمد متوکل» وزیر امور خارجه دولت طالبان در کابل آرام می گیرد و بر عدم شرکت و تحریم انتخابات تأکید دارد.

این در حالی است که انبوهی از نیروهای طالبان، به تهدید دولت ملی افغانستان می پردازند و حمله به مراکز رأی گیری در روز انتخابات را سیاست خود در قبال انتخابات اخیر بیان می کنند. اخبار متفاوتی از خرید و فروش آرا و امکان تقلب از افغانستان به سایر نقاط جهان مخابره می شود. یارگیری های قومی، قبیله ای برای کسب آرای بیشتر بویژه توسط دو کاندیدای اصلی رقیب یعنی حامد کرزای و دکتر عبدا... در جریان است. جامعه افغان امروز در التهاب دستیابی به نتیجه مطلوب، کاندیداهای مورد نظر خود را در جریان تحریک «هوش هیجانی» جامعه افغانستان، نهادینه می سازد و در این حالت است که نگرانیهای موجود در انتخابات از منظر خشونتهای جاری، در حجم قابل توجهی پس از انتخابات قابل پیش بینی می شود. این بدین معناست که فرضیه «تحرکات سیاسی آشوبناک» را در مقام گفتمان حاکم بر افغانستان آینده؛ محکم تر و نیاز به مدیریت بحران در پرتو مدیریت آینده زمان در افغانستان را ضروری می سازد.
 
تمامی نامزدها از دو نامزد اصلی رقیب - کرزای و عبدا...- گرفته تا دیگر کاندیداهای ریز و درشت در کنار یارگیری از اقوام و قبایل مختلف که یکی از بارزترین آنها تلاش در بهره برداری از بازگشت مجدد ژنرال دوستم به افغانستان بود، بر خروج نیروهای اشغالگر به عنوان یکی از مهمترین هدفهای خود تأکید کرده اند. این در حالی است که مکانیسمهای اتخاذی از سوی آنها برای حصول به این هدف، مشخص نیست و آمریکاییها به رهبری اوباما بر حضور وسیع تر و تلاش بیشتر ناتو برای تحرکات جدی تر و طولانی تر در افغانستان تأکید دارند. انگلیسی ها در مقابل افکار عمومی توده ها و نخبگان کشور خویش در برابر این پرسش قرار گرفته اند که آیا هزینه های انگلستان در افغانستان عقلایی و معطوف به فرمول منابع- منافع است.

انتخابات با تمام چالشهای موجود با حضور ناظران بین المللی در افغانستان انجام خواهد شد، اما این تنها آغازی بر یک پایان خواهد بود؛ پایان دوره خشونتهای بیگانه گریز به خشونتهای مرکز ستیز این برای آمریکاییها فرصتی را فراهم ساخت که از «طالبان» میانه رو در مقام وزنه تعادل و طالبان تندرو به عنوان ابزار در راستای توجیه و تفسیر، حضور بیشتر و استمرار ظهور در افغانستان بهره برند. یا شاید، زمینه ای برای اتحاد ملی افغانستان فراهم آید که در پرتو آن، خروج نیروهای بیگانه از افغانستان را تسریع نماید. این گزاره بسیار مطلوب است، اما به همان اندازه بعید به نظر می رسد.
 
ایران:کلمه حق و نقطه وصل

«کلمه حق و نقطه وصل»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ایران به قلم غلامحسین الهام است که در آن می‌خوانید؛آیت‌الله آملی لاریجانی رئیس قوه قضائیه در نطق آغازین مسئولیت خطیر خود کلماتی ایراد نمود که در کلمه پنجم چنین تصریح کرد: «بعد نظارتی در دستگاه قضایی کشور، امر بسیار مهمی است که همه بدان اذعان دارند این نظارت هم به نظارت درونی دستگاه مربوط می‌شود و هم نظارت بیرونی نسبت به قوه مجریه و سایر قوا. اگر تخلف یا فسادی از قاضی یا مسئولی دیده شود، چهره کل دستگاه ذی‌ربط مخدوش می‌گردد. همه مسئولیم در بهبود این وضع تلاش کنیم. هیچ‌کس نباید جرأت کند و به خود حق دهد برخلاف قانون حکم کند و حقوق شهروندان را ضایع نماید و آرامش و امنیت آنان را سلب کند. چنین کسانی باید بدانند که دیر یا زود به محکمه عدل فراخوانده می‌شوند و حق مظلومان از آنان ستانده می‌شود. بنده در همین جا اعلام می‌دارم که در این راستا نسبت به احدی گذشت نخواهم کرد و بعون الله تعالی خاطیان را به دستگاه عدالت خواهم سپرد.»

دکتر احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور نیز در این مراسم در فرازی از سخنان خود با عطف توجه به این کلام چنین گفت: «از این‌که ایشان در صحبت‌های خود اعلام کردند که برای اجرای عدالت هیچ حد و مرزی نمی‌شناسند بسیار خوشحال شدم. این موضوع میثاق و عهدی است که همه ما با انقلاب، اسلام، ولایت و رهبری بسته‌ایم. من اتخاذ چنین موضعی را از سوی ایشان تبریک می‌گویم.»

«باید دست به دست هم مفاسد، تجاوز به حقوق عمومی و نیز به وضعیت کسانی که فرهنگ قانون‌شکنی را در جامعه نهادینه می‌کنند و البته با حفظ احترام مورد رسیدگی قرار دهیم و بدانیم که این سنت الهی است که برای یک حکومت با عدم اجرای عدالت و فراگیری ظلم امکان بقا وجود ندارد.»
«دولت در اجرای عدالت کمک و پشتیبان قوه قضائیه است. البته اجرای عدالت دشوار است چرا که بلافاصله سفارش‌ها، فشارها و فضاسازی‌ها آغاز می‌شود و این‌که گفته می‌شود قاضی باید دارای ویژگی‌های برجسته باشد به خاطر این است که تحت تأثیر‌ چنین فشارهایی قرار نگیرد البته خوشبختانه قضات مؤمن، شجاع و دلسوز در مجموعه دستگاه قضایی فراوان هستند.

والله می‌ارزد که انسان در یک موضعی یک حکم خدا را براساس عدالت اجرا کند و جانش را در آن راه بگذارد چنین اقدامی بهتر از آن است که صد سال در بالاترین مناصب حکومتی باشد اما جامعه از او انتظار عدالت نداشته باشد.»

آنچه در این مراسم اتفاق افتاد زیباترین نقطه وصل ارکان حکومت بود: رئیس قوه قضائیه گفت: «بعون الله تعالی خاطیان را به دستگاه عدالت خواهم سپرد.»

و رئیس قوه مجریه پاسخ داد: «والله می‌ارزد که انسان در یک موضعی یک حکم خدا را براساس عدالت اجرا کند و جانش را در آن راه بگذارد.» این یک اقتراح مبارک بود.

از این کلمات برمی‌آید که جامعه تشنه عدالت است. و همگان این نیاز حیاتی را دریافته‌اند. این خلأ در سطوح پائین جامعه نیست. در بالاها است. ایشان چه کسانی هستند که رئیس قوه قضائیه در فراز دیگری از نطق خود می‌گوید: «مرد می‌خواهد و صبر». و احمدی‌نژاد فراتر می‌رود و می‌گوید: «جان باید داد.» اجرای حکم خدا، تا حد جان باختن پیش می‌رود و البته والا و ارزشمند است.
مبادله این کلمات این آیه قرآن را تداعی می‌کرد: «ضرب الله مثلا رجلین احدهما ابکم لایقدر علی شیء و هو کل علی مولاه اینما یوجهه لایات بخیر هل یستوی هو و من یأمر بالعدل و هو علی صراط مستقیم» «نحل 76»

خداوند درباره دو نفر مثل می‌زند: یکی از آن دو گنگ مادرزاد است و قادر بر کاری نیست و از هر لحاظ سربار اربابش می‌باشد. چنان‌که او را دنبال هر کار و مأموریتی بفرستد خدمت مفیدی انجام نمی‌دهد. آیا چنین شخصی با آن‌کس که [بیان و زبان فصیح دارد] و در قضاوت به قسط و عدل حکم می‌کند و بر راه راست مستقر است، برابرند؟

دیروز دو مؤمن فصیح و صریح از حق و عدل و بی‌پروایی در اجرای آن گفتند. دستگاه عدالت و اجرا اگر بر این پیمان الهی و مشترک که نقطه ممتاز نظام اسلامی است، گام بر ندارند، همانی خواهند بود که سربار جامعه این ولی‌نعمتان خویش خواهند شد و خیری برای آنان نخواهند داشت و اگر بایستند، البته تیرهای بلا به پرتاب آغاز خواهد شد تا جایی که گروهی از یاران خود آنان، سرزنش‌شان کنند که با سخن از «عدالت»، امنیت و آرامش ما را به هم ریختید و قانون‌شکنان عدالت‌گریز را به خیابان‌ها ریختید، پرده دریدید و حرمت انقلاب!! شکستید!! و چه بسا که نستجیر بالله... بخوانندتان که حریم حریمداران! را هتک کرده‌اید. احمدی‌نژاد که تجربه بیشتری از لاریجانی داشت، به او و به خود وعده شهادت داد ولی لاریجانی به «مردانگی و صبر» امید بسته است.

اگر این میثاق مبارک که کلام پنجم، سخن لاریجانی بود، ولی در حقیقت کلام اول و آخر است میان رئیسان قوم یعنی احمدی‌نژاد و لاریجانی به‌سر آید، جلوه زیبای رحمت رحمانی بر فراز آسمان سرخ این میهن و ملت جاودانه خواهد شد، روزش به مهر عدالت و شبش به مهتاب جمال حق تابنده خواهد ماند و این جلوه جامعه مهدوی است که آرزویش همیشه مطلع کلام احمدی‌نژاد است که «اللهم عجل لولیک الفرج»
مبارک باد چنین عهدی!
تا روزی که خورشید حق «مهدوی» بر آدم و عالم بدرخشد.
دیر مباد چنین روزی!
 
وطن امروز:بحران صعده و آینده یمن

«بحران صعده و آینده یمن»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی وطن امروز است که در آن می خوانید؛حملات جنگنده‌های یمن در روزهای 11، 12 و 13 اوت سال جاری، نشانه‌ای از آغاز ششمین نبرد دولت مرکزی علیه شیعیان زیدی در صعده بود. منابع نظامی یمن در گزارش خود تلفات این حملات را بیش از 50 نفر و زخمی شدگان را صدها نفر عنوان کردند ولی منابع مخالفان صنعا که این جنگ را یک نبرد ظالمانه و غیرعادلانه توصیف کردند، فاش ساختند که عملیات ارتش ژنرال علی‌عبدالله صالح مردم بیگناه و زیرساخت?های شهرهای استان صعده را هدف قرار داده است. در این عملیات نابرابر، مناطق آل‌سالم، غلفقان، العند، الخفجی و الفهره بیشترین تلفات و زیان?ها را دیدند. حوثی‌ها در گزارش‌های خود تلفات ارتش را بیش از 20کشته و ده‌ها زخمی اعلام کردند و پیشروی یگان‌های ارتش در مناطق صعده را مسدود ساختند. استان صعده از جمله مناطق توسعه نیافته یمن است و سیاست‌های عشیره‌ای و محلی ژنرال علی‌عبدالله صالح هیچ کمکی به عمران و آبادانی این?منطقه نکرده است. در 10 سال اخیر سیاست‌های مذهبی رژیم و مداخله جریانات مختلف عربستان سعودی در امور داخلی این کشور، مشکلات عدیده‌ای را برای مردم شیعی منطقه صعده به‌وجود آورده است.

در 5 سال اخیر دولت مرکزی صنعا به بهانه‌های واهی حملات و عملیات نظامی و امنیتی هدفمندی را علیه رهبران قبایل این منطقه بویژه خاندان حوثی آغاز کرد، جریانات مذهبی و سیاسی صعده را شورشی و آشوبگر خطاب و خواسته‌های طبیعی و عادی مردمان این سامان را تهدیدی برای امنیت و وحدت یمن قلمداد کرد. در ششمین جنگ و نبرد نابرابر صنعا- صعده، ژنرال علی‌عبدالله صالح، حوثی‌ها را متهم به زیر پا نهادن آتش‌بس و توافق دوحه (میان حوثی‌ها و دولت مرکزی در سال جاری با وساطت امیر قطر نشستی برای آشتی ملی و پایان دادن به اختلافات برگزار شد) کرد و رسانه‌های گروهی یمن و عربستان سعودی قبل از آغاز عملیات نظامی اوت 2009، جنگی روانی علیه مردم صعده و شیعیان زیدی یمن به راه انداختند. برای مثال سایت خبری - تحلیلی «26 سپتامبر» وابسته به دولت و حزب حاکم به نقل از محمد الشمیری، رئیس آموزش?و?پرورش استان صعده گزارش داده که حوثی‌ها و عوامل آنها 63 مدرسه را مصادره و اشغال و آنها را به مراکز آموزش نظامی و چریکی تبدیل کرده?اند.

بسیاری از رسانه‌های گروهی وابسته به یمن و عربستان سعودی تلاش دارند که جمعیت شیعیان زیدی را در قبال 18 میلیون نفر جمعیت مردم یمن، اندک جلوه بدهند و انواع تهمت‌ها از جمله اینکه زیدی‌ها در پی احیای دولت پادشاهی امام یحیی و تشکیل یک دولت شیعی در یمن و در مرزهای عربستان سعودی هستند را به آنها نسبت دهند.

بازیگران صحنه جنگ علیه حوثی‌ها به‌طور اساسی عبارتند از: 1 رژیم مادام‌العمر ژنرال علی‌عبدالله صالح که در تعاملش با دیگران بویژه مخالفان، اشتباهاتی راهبردی?را مرتکب شده است.

2- ارتش که از جنگ داخلی یمن شمالی در سال (63-1962) و سقوط دولت پادشاهی بدر تاکنون در مسند قدرت است، همواره به دنبال تنش و ایجاد زمینه‌های برخورد امنیتی- نظامی با مخالفان است تا به حیات خود استمرار بخشد.

3- قبایل متحد صنعا: این قبایل برای تامین قدرت و ثروت همواره در تلاشند به سود سیاست‌های محلی رژیم صنعا حرکت کرده و در این راستا جایگاه خود را در تقسیم قدرت و ثروت در یمن حفظ کنند.

4- جریانات سلفی: دهه 80 و 90 قرن گذشته برای یمن و‌آینده آن مصیبت‌هایی را به‌وجود آورد زیرا در این 2 دهه عربستان سعودی با پول و سیاست در ارکان قدرت و قبایل یمن، پایه‌های نفوذ خود را پی‌ریزی کرد و در 20 ساله اخیر حدود 756 مدرسه و حوزه آموزشی تعالیم وهابی در سراسر یمن که به تسامح و تساهل مذهبی میان زیدی‌ها (یمنی‌های داخل و شمال آن) و شافعی‌ها (یمنی‌های سواحل و جنوب) زبانزد بود، ایجاد و با پول‌های دولت عربستان سعودی و جمعیت‌های خیریه وابسته به روحانیون و تجار سلفی به تبلیغ تعصب و آیین تکفیر دیگران مشغول فعالیت شدند.

جریانات سلفی در همه طیف‌های آن حتی عناصر وابسته به القاعده یمن و القاعده جزیرهًْ?العرب و جیش عدن‌الاسلامی و جند ابین‌الاسلامی با سیاست‌های مذهبی رژیم صنعا علیه زیدی‌ها همگرایی و همراهی دارند. علاوه بر سلفی‌های یمن بیشتر جریانات سلفی اعراب منطقه خلیج فارس از اقدامات نظامی – امنیتی صنعا علیه صعده در ابعاد مختلف حمایت می‌کنند.

5- عربستان سعودی به‌عنوان مهم‌ترین بازیگر منطقه در قضیه صعده و حوثی‌ها: مناطق شیعه‌نشین زیدی صعده در نزدیکی مرزهای یمن با عربستان سعودی است و ریاض همواره از تحرک آنها در ابعاد مختلف احساس خطر کرده و هراس دارد که جرقه‌های نافرمانی و اعتراض آنها به خرمن اعتراضات منطقه جنوب سعودی همچون نجران، جیزان و جازان آتش بزند.

مناطق نجران، جیزان و جازان قبل از تاسیس دولت سوم سعودی بخشی از یمن و موطن و پناهگاه شیعه اسماعیلی بوده است. این طایفه هم اکنون با تبعیض‌های مذهبی و سیاسی ریاض روبه‌رو هستند. این مناطق براساس معاهده طائف که در 1934 میان یمن و سعودی به امضا رسیده باشرایطی به‌طور‌ موقت در اختیار عربستان سعودی قرارگرفته که گرچه معاهده طائف بار دیگر تجدید شده ولی هنوز مالکیت ریاض بر این منطقه به‌طور‌ قانونی و قطعی تثبیت نشده است، لذا سعودی‌ها از قدرت و اقتدار شیعیان در صعده و مشکلات امنیتی در مرزهای خود با یمن بسیار نگران و هراسان هستند و حمایت‌های آنها را در این زمینه می‌توان در بعد امنیت ملی ریاض تجزیه و تحلیل کرد.

6- آمریکا در 3 دهه اخیر همواره از صنعا به‌عنوان پایگاه عملیاتی علیه مخالفان و رقبای منطقه‌ای و فرامنطقه استفاده کرده و در جنگ اخیر واشنگتن علیه تروریسم منطقه‌ای، رژیم صنعا تکیه‌گاه آمریکا در ابعاد نظامی- امنیتی بوده است.

خواسته‌های مردم صعده و جریان حوثی‌ها بیشتر مشروع و قابل اجرا و دسترسی بوده است، از جمله اعطای حق آزادی مذهب، به رسمیت شناختن مردم صعده به‌عنوان شهروند عادی یعنی با همه امتیازات و حقوق، آزادی بیان و تشکیل جمعیت‌های مدنی و سیاسی و آزادی بازداشتی‌های حوادث گذشته. در پایان لازم به یادآوری است که به طور جدی احساس می‌شود حکمای یمن باید برای حل بحران صعده و نیز دیگر ایالت‌های این کشور فکری اساسی کرده و از جنگ و خونریزی جلوگیری به عمل آورند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها