
از مهمترین افرادی که با آنها همدست بود، مادرم است. او تنها کسی است که میدانست من در مورد این که افرادی مرا تعقیب میکنند و قصد جانم را دارند، درست میگویم؛ اما هیچ وقت به دیگران نگفت که من اشتباه نمیکنم. همیشه سعی کرد طوری جلوه دهد که انگار من دیوانه هستم و حرفهایی که میزنم از خیالم نشأت میگیرد. هزاران هزار بار در طول این چند سال از او خواستم تا حقیقت را به همگان بگوید؛ اما زیر بار نمیرفت و مدام به من میگفت که امیدوار است روزی بیماری من خوب شود. من بیمار نبودم. او به من تلقین میکرد که بیمارم؛ همان طور که به من میخواست تلقین کند افرادی که در خیابانها دنبال من هستند، خیالیاند. آنهایی که میدانستم خیالی نیستند و از آنها فیلم گرفته بودم.»
پرونده جنجالی اتهام آقای لی چیرو، مرد 35 سالهای که به اتهام به قتل رساندن مادر 58 سالهاش، نانسی در دادگاه حاضر شده، هنوز ادامه دارد. در حالی که بسیاری از مدارک نشاندهنده آن است که این مرد دچار بیماری روانی است و پزشکان هم آن را تایید کردهاند؛ اما اعضای هیات منصفه و قاضی این پرونده معتقدند که این مرد با تظاهر به بیمار بودن، سعی در توجیه رفتارهایی دارد که در طول این مدت از خود نشان داده است.
در پرونده این مرد که هرگز هم ازدواج نکرده، ثبت شده است که او نیمههای شب سراغ مادرش که با او زندگی میکرده، رفته و پس از دقایقی درگیری لفظی که با او داشته، با استفاده از چاقوی آشپزخانه دستکم 10 ضربه عمیق به او زده است. این مرد بیرحم در حالی که مادرش هنوز زنده بود و اگر بموقع با اورژانس تماس میگرفت، میتوانست او را نجات دهد، دستکم 2 روز را برای خواهرش فیلم بازی کرد تا غیبت مادرشان را طبیعی جلوه دهد. 48 ساعت بعد خواهر کوچکتر لی که میدانست نبود مادرشان حتما ارتباطی با رفتارهای عجیب لی دارد، موضوع را با پلیس در میان گذاشت. چند ساعت بعد جسد بیجان خانم نانسی در انباری متلاشی و در حالی که تعداد زیادی اثاثیه روی بدنش ریخته شده بود، کشف شد و از همان زمان آقای لی چیرو به اتهام قتل دستگیر و راهی زندان شد.
وکیل این مرد سعی دارد با تکیه بر بیماری روانی او ثابت کند که هنگام وقوع قتل او حالت عادی نداشته و نمیدانسته چه کار میکند؛ اما ظاهرا تلاش این وکیل در نهایت بینتیجه است و او به اتهام قتل عمد مادرش دادگاهی میشود.
«من چند سال قبل به مادرم گفتم که وقتی به خیابان میروم، افرادی مرا تعقیب میکنند؛ اما او به من میخندید و میگفت که از خودم میبافم. وقتی دیدم حرفم را باور نمیکند، یک دوربین فیلمبرداری خریدم و از هر جایی که میرفتم و آدمهایی که مرا تعقیب میکردند، فیلم میگرفتم. وقتی فیلمها را نشانش دادم، به من گفت که آنها آدمهای عادی هستند که به خاطر رفتارها و نگاههای غیرعادی که من به آنها میکنم، توجهشان به من جلب میشود و مرا نگاه میکنند. او گفت که فیلمبرداری از دیگران در محلهای عمومی مثل سوپرمارکتی که من میرفتم، کار درستی نیست و مردم را ناراحت میکند؛ اما من میخواستم به او ثابت کنم که چند نفر دنبالم هستند. وقتی به او گفتم که آنها حتی مرا بیهوش کردهاند و به من گفتند که من را مسموم میکنند هم باور نکرد. بناچار مجبور شدم که دیگر غذاهایی که در خانه درست میشد را نخورم، چون بیتفاوتی مادرم و خندههای خواهرم باعث شد که بفهمم آنها هم همدست آن غریبهها هستند. این بود که در تمامی طول این چندین ماه، من غذاهای کنسرو شده خوردم که نتوانند مرا مسموم کنند. میدانستم که برای ردیابی من از سوی آن افراد ناشناس، تلفنهایم هم کنترل میشود و به همین خاطر حتی تلفن خانه را هم قطع کردم؛ اما هر بار مادرم دوباره آن را درست میکرد، چون میخواست اطلاعات من را به آدمهای غریبه بدهد. او نشان داد که با آنها همکاری میکند و به همین خاطر بالاخره برای نجات خودم، مجبور شدم که او را از پای درآورم. اگر من او را از میان برنمیداشتم، او این کار را با من میکرد و من چارهای جز دفاع نداشتم.»
آنچه که در پرونده این مرد که بوضوح دچار بیماری روانی است، جای سوال دارد، آن است که چطور خانواده نزدیک وی که میدانستند او از مشکلات روانی رنج میبرد، او را برای معالجه به هیچ دکتری نبردهاند. آنچه اطرافیان خانم نانسی از او میگویند، او زنی بسیار مهربان و حساس بوده که همیشه پسرش را به خاطر رفتارهایش حمایت میکرده و از دیگران میخواسته تا به کارهای او نخندند و او را جدی بگیرند. دهها فیلم ویدئویی که لی در خیابان ها گرفته، همگی توسط مادرش آرشیو شدهاند تا به او ثابت کند که کارهایش را به مسخره نمیگیرد؛ اما این که چطور چنین مادری در طول سالهای سال هرگز فرزندش را پیش یک روانپزشک نبرده و تحت درمان قرار نداده، جای سوالی است که هنوز پاسخی برای آن پیدا نشده است. خواهر کوچکتر که اکنون تنها بازمانده مادرش است، عنوان میکند که مادرش همواره امیدوار بود که با توجههایی که به پسرش نشان میداده، او بهتر میشود؛ اما او نهتنها بهتر نشده؛ بلکه روزبهروز شرایطش وخیمتر شده است و بالاخره کار به جایی رسیده که او مادرش را هم از پای درآورده است.
اعضای هیات منصفه که از محبوبیت بیش از حد نانسی در میان خانواده خبر دارند و از مرگ او که از فعالان موسسات خیریه بوده، متاثرند، سعی دارند تا هر طور شده در این پرونده عدالت برقرار شود و پسر او نتواند با ادعای بیمار بودنش و دست دادن جنون آنی، از اتهام قتل بگریزد.«من مطمئن هستم اگر پلیس نوارهای مرا نگاه کند، میفهمد که من تحت تعقیب افرادی بودم که از سوی مادرم حمایت میشدند. نمیدانم آنها با کشتن من چه چیزی دستگیرشان میشد؛ اما میدانم که هدفشان این بود و من بالاخره به آنها رودست زدم. من بالاخره جانم را نجات دادم.»
المیرا صدیقی
گوگلنیوز
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد