یک دنیا آرزو

شاملو: نامه پر از غم و دردت را خواندم. متاسفانه من همسن تو نیستم. تو جوانی و پر از آرزو و راه دراز، اما من یک مادرم در نیمه راه. ولی با تو یک حس مشترک دارم. بعد از 3 سال برادرم حاضر شد ازدواج کند و ما با یک دنیا شادی و نشاط خود را آماده کردیم. بعد از 2 سال که از ازدواجشان می‌گذشت آنها صاحب یک مسافر کوچولو شدند، ولی هنوز خانم برادرم، 7 ماهه حامله بود که در یک تصادف برادرم و همسرش به همراه کودک توی راهش و پدر و مادر همسر برادرم پر کشیدند و رفتند.
کد خبر: ۲۱۷۹۱۰
رفتند پیش خدا آن هم بعد از زیارت جمکران. دل همه شکست، اما مگر نگفتند انالله و انا الیه راجعون؟ باید تسلیم قضا و قدر می‌شدیم.

با این حس که عروس خوبمان یک خواهر دو قلو داشت که ماند و خودش رفت. حالا دیدی چقدر درد من و ما از تو بیشتر بود ولی تسلیم مشیت خدا شدیم، چون اگر غم را ادامه می‌دادیم و چرا؟ چرا؟ می‌کردیم، شاید ناخواسته گرفتار درد بدتری می‌شدیم. الان هم با خاطرات، عکس‌های یادگاری، لباس‌ها و هر بهانه‌ای با هم ارتباط برقرار می‌کنیم و در خواب هایمان با هم حرف می‌زنیم و پیام می‌گیریم.

وقتی هم که دلتنگشان می‌شویم به بهشت زهرا می‌رویم، آن هم با گل‌هایی که دوست داشتند و مزارشان را گل باران می‌کنیم. بهناز عزیز، تو هم تسلیم پروردگار مهربان باش. برایت دعا می‌کنم که آرامش پیدا کنی. تو هم دعا کن من بیشتر خواب عزیزان از دست رفته‌ام را ببینم. خدا نگهدارت.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
در رستوران انتخاب شدم

علی‌امین حسنی، بازیگر نقش بهروز در سریال پایتخت در گفت‌وگو با «جام‌جم» از خاطرات حضورش در این سریال می‌گوید

در رستوران انتخاب شدم

نیازمندی ها