در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
پروفسور چامسکی، پایههای کاپیتالیسم سقوط کردهاند و دولت محافظهکار آمریکا آخرین روزهای قدرت خود را سپری میکند. این روند باعث شده شما چه احساسی داشته باشید؟
شرایط دشوارتر و بحران جدیتر از آن است که جایی برای خوشحالیهای شخصی باقی مانده باشد. بروز بحران مالی قابل پیشبینی بود اگرچه شاید نمیشد گستره آن را پیشبینی کرد. بازارها همیشه ناکارآمد هستند.
شما دقیقا چه انتظاری داشتید؟
در صنعت مالی درست بسان سایر بخشهای اقتصادی همیشه مخاطرات غیرقابل پیشبینی وجود دارد. وقتی شما خودرویی به من میفروشید شاید از این بابت به سود رسیده باشید یا هر دو سود کرده باشیم اما این معامله تبعاتی هم برای سایرین دارد که معمولا این پیامدها هیچگاه محاسبه نمیشود. آلایندگی افزایش پیدا کرده، بهای بنزین بدلیل رشد تقاضا بالا رفته و به موج مصرفگرایی دامن زده می شود. مراودات اقتصادی ما همیشه تبعاتی خارجی هم دارد تا آنجا که موسسات مالی مربوط میشود این تبعات گسترده هستند.
آیا این وظیفه بانکها نیست که این مخاطرات را متقبل شوند؟
بله اما اگر آنها به درستی به مسوولیتهایشان چون گلدمن ساچس عمل کنند که خود مخاطرات را متقبل شده و زیانها را عهدهدار شد اما هیچ موسسه مالیای نمیتواند مخاطرات سیستمی را قبول کند چرا که این ریسکها غیرقابل پیشبینی است.
با توجه به عملکرد خارج از قاعده دولت و پیروزی آزادسازی مالی خطرات سیستمی و احتمال وقوع سونامی مالی به شدت افزایش یافته است.
اما آیا این درست است که همه گناهها را به گردن وال استریت بیندازیم؟ آیا مردم عادی کوچه و خیابان که زندگی خود را بر وام و قسط بنا نهادهاند هم مقصر نیستند؟
بار مالی خانوارهای خیلی سنگین است اما با این حال من اعتقادی به این که باید گناه را متوجه تکتک افراد دانست، ندارم. موج مصرفگرایی مبتنی بر این واقعیت است که ما جامعهای هستیم که زیر سلطه منافع تجاری است. تبلیغات گستردهای وجود دارد که افراد را به مصرف بیشتر تشویق میکند. مصرفگرایی برای کسب سود و برای نهادهای سیاسی خوب است.
این که مردم خیلی با خودروهایشان در خیابانها جولان دهند، خیلی غذا بخورند و بیش از اندازه به خرید بروند چه نفعی برای سیاسیون دارد؟
مصرفگرایی ذهن مردم را منحرف میکند. همیشه نمیتوان با زور جامعه را کنترل کرد اما با مصرفگرایی این امکان وجود دارد.
مدتی پیش بود که شما از ایالاتمتحده به عنوان بزرگترین کشور دنیا یاد کردید؟ چطور میتوان این رویکردهای متناقض را یکجا داد؟
ایالاتمتحده از بسیاری وجوه کشوری بزرگ است. آزادی بیان بیش از هر جای دیگری در دنیا تضمین شده است. ما همچنین جامعهای آزاد داریم. در آمریکا استاد دانشگاه همکلام تعمیر کار خودرو میشود چرا که در یک سطح قرار دارند.
آلکسیس دیتوکول 170 سال پیش پس از سفر در آمریکا ادعا کرده بود مردم آمریکا بسان خدا که بر جهان حکمرانی میکند سیاست کشور را تحت انقیاد خود دارند. آیا این دیدگاهی رویایی است؟
موضع جیمز موسیون در مورد قانون اساسی این بود که از قدرت کشور باید در راستای حفظ منافع حقوق اقلیتها و جلوگیری از غلبه اکثریت بر اقلیت استفاده کرد. به همین دلیل است که سنا که مامنی برای نمایندگان ثروتمند است و قدرت زیادی دارد تنها 100 نماینده دارد اما مجلس نمایندگان که متشکل از چند صد نماینده است از اختیارات کمتری برخوردار است.
حتی افراد آزاداندیش چون والتر لیپمی که از متفکرین قرن بیستم بود، اعتقاد داشت دموکراسیای سالم و پویا باید در برابر اکثریت سردرگم مصون داشته شود. در میان محافظهکاران هم دیک چنی، معاون رئیسجمهور آمریکا همین اواخر به تبیین دیدگاه خود در مورد دمکراسی پرداخت. از او سوال شد آیا وقتی اکثریت مردم عراق مخالف ادامه اشغال این کشور هستند از ادامه جنگ حمایت میکند که او در مقابل پرسید: مخالفند که چی؟
«تغییر» شعار انتخابات امسال است. آیا شما اصولا وقوع تغییرات فوری و همهجانبه را در ایالاتمتحده ممکن میدانید؟ یا این که این شعار صرفا شعار است؟
به هیچ عنوان تغییر به این شکل را ممکن نمیدانم. واکنش اروپا به اوباما توهمی اروپایی بود.
اما او چیزهایی میگوید که اروپا از دیرباز منتظر شنیدنش بوده است. او از مشارکت فراآتلانتیکی، اولویت دیپلماسی و آشتیجویی جامع آمریکایی میگوید.
اینها همه شعار است. چه کسی اهمیت میدهد؟ همه این بند و بساط انتخاباتی چیز جز شعارهایی نیست.
آیا شما ترجیح میدهید در اردوگاه مککین، بازمانده 72 ساله جنگ ویتنام و سارا پیلین، فرماندار آلاسکا قرار گیرید؟
این پدیده سارا پیلین واقعا چیز عجیبی است. من فکر میکنم اگر کسی ما را از ماه زیر نظر داشت به این استنتاج میرسید همه کشورها دچار جنون شدهاند.
اما محافظهکاران سرسپرده و رایدهندگان مذهبی مجذوب او شدهاند.
نباید این واقعیت را فراموش کنیم که این کشور را مذهبیون افراطی بنیان نهادند. پس از جیمی کارتر افراطیون مذهبی همیشه نقش قابل توجه در انتخابات بازی کردهاند.
او اولین رئیسجمهوری بود که خود را به عنوان کسی که دوباره به عنوان مسیحی متولد شده است، مطرح کرد. این ایده چراغی را در ذهن فعالان سیاسی روشن کرد: خود را مذهبی جلوه بده تا یک سوم آرا را از آن خود کنی.
آیا در مککین هیچ چیزی نیست که شما را مجذوب خود کند؟
او از برخی وجوه روراستتر از رقیبش است. او اقلا به صراحت میگوید در این انتخابات تنها مساله مطرح تفاوت بین نامزدهاست. دمکراتها با وجود آن که دیدگاهی کاملا مشابه دارند اما این قدر صراحت و صداقت ندارند.
پس با این حساب دمکراتها و جمهوریخواهان از دیدگاه شما دو روی یک سکه هستند؟
قطعا تفاوتهایی وجود دارد اما بنیادی نیستند. هیچکس نباید دچار توهم شود. ایالاتمتحده در واقع سیستمی تک حزبی دارد و طبقه ثروتمند هستند که سیاستهای حاکم را شکل میدهند.
فکر نمیکنید این بزرگنمایی و اغراق است. در تقریبا همه موضوعات از مالیات بر اغنیا گرفته تا انرژی هستهای دو طرف مواضع مختلفی دارند. لااقل در حوزه جنگ و صلح دو حزب دیدگاههای کاملا متفاوتی را اتخاذ کردهاند. جمهوریخواهان میخواهند تا کسب پیروزی در عراق بجنگند حتی اگر این کار 100 سال طول بکشد اما دمکراتها خواستار خروج از عراق هستند.
اجازه بدهید نگاهی دقیقتر به تفاوتها بیندازیم تا دریابیم این تفاوتها چقدر جزیی و ظاهری هستند. جنگطلبان میگویند ادامه میدهیم تا پیروز شویم. صلحطلبان میگویند هزینه جنگ بالا است اما حتی یک سیاستمدار آمریکایی را نمیتوانید پیدا کنید که بگوید این تهاجم جنایت است.
مترجم:رضا سادات
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم