خانه دوست

آرزو بر جوانان عیب نیست‌

در ابعاد این عصر خاموش/ من از طعم تصنیف در متن یک کوچه تنهاترم/ بیا تا برایت بگویم/ چه اندازه تنهایی من بزرگ است/ و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش‌بینی نمی‌کرد/ و خاصیت عشق این است... خب، در این آخرین شماره سال 86، ما که کافه کاغذی باشیم تصمیم گرفتیم کمی جدی باشیم و کمی جدی حرف بزنیم. البته از همین حالا خودمان هم می‌دانیم که کار سختی است ولی از قدیم گفته‌اند، آرزو بر جوانان عیب نیست.
کد خبر: ۱۶۵۴۶۷
یکسال دیگه هم گذشت و توی این یک سال ما که کافه کاغذی باشیم با شما یک جورهایی زندگی کردیم. با نامه‌ها و حرف‌ها و تشرها و اخم‌ها و قهر و آشتی ها. توی این یک سال خیلی هاتون اسم خودتون رو توی این صفحه دیدید و لبخند زدید و خیلی‌ها هم متاسفانه به هزار و یک دلیل نه! البته ما هم خیلی وقت‌ها با خوندن نامه هاتون لبخند زدیم و بعضی وقت‌ها از دست بعضی نامه‌ها دلمون گرفت و کارمون به قهر و قهرکاری هم رسید اما می‌بینید که، باز ما سر جایمان هستیم و شما هم هستید و حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود! (می بینید که ما بسی شعر بلدیم و رو نمی‌کردیم و...آهان یادم نبود باید جدی باشم)

توی این روزهای آخر سال و آخرین شماره سال جدید اگه میشه یه خرده بی خیال جواب نامه‌هاتون بشین و بذارین مقادیر معتنابهی من روده درازی کنم. اول از همه یک عذرخواهی خیلی خیلی بزرگ از اونایی که نامه فرستادن، ایمیل زدن ولی به هر دلیلی اینا دست ما نرسید یا از زیر دست مون در رفت. امیدوارم من را ببخشند و خیال نکنند که در این صفحه مخاطبی ندارند. دوم یه حلالیت طلبی از اونایی که از دست ما یک جورهایی ناراحت شدن و بی خیال نامه نوشتن واسه ما شدن. ناراحتی واسه چی؟ وقتی من و شما هر کدوم‌مون یه گوشه این مملکت داریم نفس می‌کشیم و شکر خدا جای هیچ کسی رو تنگ کردیم (البته من همیشه جام تنگه، بخصوص توی تاکسی، هر چی هم فکر می‌کنم نمی‌فهمم چرا، آخه من که چاق نیستم!!!!!!  این دروغ سیزده به در بود، ما جلو جلو گفتیم) خلاصه ما واسه شما یه کافه اونم از نوع کاغذیش بیشتر نیستیم، پس بی خیال، این ستون بی خیالی رو واسه شماها گذاشتیم که بخونید و بی خیال بشین. خلاصه که آقا مارو حلال کنید دیگه، ای بابا.

سوم این‌که باید یادی از مشتری‌های قدیمی و پر و پاقرص کافه هم بکنیم که در این چند وقت با نامه‌هاشون حسابی ما را از همه نوع نواختند و در واقع فراموش نکردند. اما هر چی فکر می‌کنیم که چه جوری و از کی شروع کنیم به جایی نمی‌رسیم. چون احتمالا یا میگین پارتی بازی کرده یا تبعیض قائل شده.

از اون طرف من حروف الفبا رو هم تا حرف پ بیشتر بلد نیستم نمی‌تونم به ترتیب حروف الفبا بنویسم پس همین جوری دیمی میگم: سونیا طباخی، مجید خزایی، امیر آقایی، آزاده بیرانوند (که چند وقته نامه ننوشتی) مهناز عالمی (به همچنین) استاد حسین درزی!!! زینب محمدزاده، اس او اس، اوه اوه اوه منیرخاتون ز بلاد سیلک، صونا و دوستش که اسمش الان یادم رفته! آقای جنگل، هر چند باهاش قهرم اما آناهید غریب و... همه بر و بچه‌های نسل سوم که واسه ما نامه دادین دست شما درد نکنه. ما رو خوب به نوشته‌هاتون عادت دادید و حسابی  تحویل گرفتید.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها