در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
آرامش در میان مردگان
طیبه نام پیرزنی است که سالهاست در گورستان شهر تهران زندگی میکند. او فرزندی ندارد و شوهرش نیز مرده است. طیبه در ازای کار در گورستان دستمزدی میگیرد و در همان جان باقی عمرش را سپری میکند. او مدتی است که با زنی آشنا شده که از نظر او یک استثناست. زیرا تنها کسی است که هر روز بر مزار مردهاش حاضر شده و برای آمرزش او دعا میخواند. طیبه این زن را که به نظر متمول نیز میآید، استثنا میداند. در یکی از این روزها، زن متمول، طیبه را به خانهاش دعوت میکند. خانهای که در گرانترین و دور دستترین نقطه شهر بزرگ تهران است. این دعوت برای طیبه یک حادثه است. یک حادثه بزرگ در دوران پیری. زیرا برای مدتی، او را به میان زندگان میآورد. چند روز بعد طیبه به سمت شهر از قبرستان خارج میشود. پیرزنی بیسواد در شهری شلوغ با اقیانوسی از ماشین، دود، سر و صدا! روز بعد دوباره صفی از آمبولانسهای مردههای روزمره، وارد قبرستان میشوند. آیا طیبه را باید در میان آنها جست؟
لاک پشتها هم پرواز میکنند
سوران ملقب به «کاک ستلایت» نوجوان پر جنب و جوشی است که از روستایی دیگر آمده و بزرگان روستا را مجاب میکند تا ماهوارهای در آن جا نصب شود. او که رئیس دار و دسته بچههای روستا به حساب میآید، از طریق واداشتن آنها به خنثی کردن زمینهای مینگذاری شده و فروش لاشه این مینها به یک واسطه، برایشان کسب درآمد میکند. در این بین سر و کله آگرین و برادر معلولش هنگاو پیدا میشود که کودکی نابینا را به همراه دارند. در یک مرافعه کوچک، ستلایت مغلوب هنگاو میشود و از سوی دیگر او که عاشق آگرین شده، تلاش میکند به هنگاو هم نزدیک شود. به همین دلیل وقتی کودک نابینا، بیخبر از همه جا خود را وسط میدان مین میبیند، ستلایت جان خودش را برای نجات او به خطر میاندازد و مجروح میشود. پیش از آن در یکی از دیدارهای کوتاه، ستلایت برای آگرین از برکهای سخن گفته که چند کودک عشق ماهی سرخ را در خود غرق کرده و به همین دلیل مردم روستا از آب آن برکه استفاده نمیکنند و...
اثیری
خورشید که بتازگی با سمندر ازدواج کرده حوادث عجیبی را در خانه میبیند درها مدام باز و بسته میشوند و وسایل خانه نابهنگام حرکت میکنند و خورشید قیافه یک زن سفید پوش را در دستشویی میبیند و بیهوش میشود، پزشک معالج خورشید شبحی را که او میبیند، زاییده تصوراتش میداند. اما وقتی خورشید قیافه شبح را به تصویر میکشد. معلوم میشود که شبح، معشوق سابق عموی سمندر است. پدر و مادر سمندر صحبتهای خورشید را قبول نمیکنند و او را متهم به بدنامی خانواده خود میکنند اما عموی سمندر از خورشید میخواهد که به او کمک کند تا عامل مرگ ملیحه را پیدا کند و خورشید در کابوسی دیگر، پدر سمندر را قاتل معرفی میکند و او هم با شنیدن این حرف سکته میکند که منجر به مرگش میشود. سمندر خورشید را مسبب مرگ پدر میداند و او را ترک میکند. عموی سمندر خورشید را به ویلای خود میبرد و آنجاست که خورشید متوجه میشود قاتل اصلی عمو است و اکنون هم قصد جان او را دارد، سمندر به خانه عموی خود میرود، اما عمو توسط دوستان خلاف سمندر را میکشد و خود را هم با گلولهای خلاص میکند.
سفر مردان خاکستری
سه پیرمرد، مرشد اسفندیار خیمه شب باز، آقا جواد ضرب گیر و آقا بهمن نوازنده دوتار سوار بر یک شورلت استیشن قدیمی سفری طولانی از تهران به جنوب خراسان آغاز میکنند تا به بیرجند شهر دوران جوانی شان برگردند. مرشد اسفندیار عشقی گمشده در بیرجند دارد که خاطرهاش همراه اوست و از مواجهه با او نگران است. عشق گمشده او خواهر آقابهمن است که در بیرجند منتظر آنهاست. آقاجواد پس از اجرای خیمه شب بازی در بیرجند میمیرد و اسفندیار به رغم اصرار آقابهمن برای ماندن در بیرجند سوار بر استیشن شده و در جاده دور میشود.
خاموشی دریا
سیاوش که سالها در سوئد مهاجر بوده و اکنون دارای همسر و فرزند سوئدی است، یک باره همه چیز خود را از دست رفته میبیند و تصمیم میگیرد به ایران بازگردد. سرنوشتی مبهم او را به جزیره قشم، یکی از جزایر آزاد جنوب ایران میکشاند؛ جزیرهای که ورود خارجیها به آن آزاد و خروج از آن به قصد رفتن به دیگر مناطق ایران مستلزم داشتن روادید ایران است. سیاوش به جزیره قشم میرود و همه دلتنگیهایش خط باریکی در آن سوی آب است. او با تلفن همراه مدام با همسرش صحبت میکند، سپس تلاش میکند حسین، دوست قدیمیاش را که در خرمآباد است پیدا کند تا شاید غم غربت و تنهایی در جزیره را فراموش کند و...
مایکل کلایتون
«مایکل کلایتون» یک تریلر سینمایی است که تونی گیلروی آن را کارگردانی کرده است و بازیگران آن جورج کلونی و تیلدا سوئینتن هستند. کلونی در این فیلم نقش کارچاقکن یک شرکت حقوقی بزرگ در نیویورک را بازی میکند، جایی که در آن فساد و طمع حرف اصلی را میزند. او که موکلان زیادی دارد در همان حال که میکوشد در برابر یک محصول سرطانزا از یک موکل خود دفاع کند، در یک برزخ اخلاقی و همین طور خطری مرگبار قرار میگیرد.
آخرین نبرد (THE LAST LEGION)
سیرکا؛460 قبل از میلاد. میرا دختری است که در خانوادهای محافظ به دنیا آمده و هنرهای رزمی و دفاع شخصی را به خوبی آموخته است او توسط نیروهای سلطنتی به قسطنطنیه منتقل میشود تا به فرمانده اورلیوس در فراری دادن روملوس آگوستوس سزار
12 ساله از زندان کمک کند. آنها موفق میشوند و روملوس را به پیرسنای رم بسپارند غافل از این که او خود بزرگترین خطر است.
زندگی مخفی کلمات
The Secret Life Of Words
هانا که از مشکل شنوایی رنج میبرد و از سمعک استفاده میکند مجبور میشود به تعطیلاتی ناخواسته برود. در این تعطیلات تصمیم میگیرد کاری پیدا کند. فردی به نام جوزف در اثر آتش سوزی در دکل استخراج نفت موقتا بینایی اش رااز دست میدهد و هانا تصمیم میگیرد تا بهتر شدن وضع او برای انتقال از او نگهداری کند. در پی علاقه هانا به جوزف؛ جوزف موفق میشود او را از پیله تنهایی و سکوتش خارج کند... .
آلکاتراس (Alatriste)
فیلم قصهای است از اسپانیای قرن 17.دیه گو آلاتریست سربازی شجاع و قهرمان را به تصویر میکشد که به همراه لشگر پادشاه در منطقه فلیند در حال جنگ است. در این میان دوست صمیمیاش بالبوآ در واپسین لحظات زندگی از او میخواهد محافظت و سرپرستی از پسرش اینیگو را بر عهده گیرد. برای عمل به قولش مجبور است به مادرید برگردد که...
خون به پا میشود (There will be blood)
فیلم قصه معدنچی نقره به نام دانیل پلین دیو است که در آرزوی افزایش ثروت و یافتن چاههای نفت؛ مزارع بستون را خریداری میکند و پسری به نامH.W را به فرزندی میگزیند. در این میان ماجراهایی رخ میدهد و پلین دیو ثروتمند از ستمگری عاقلانهاش به دیوانگی و جنونی روزافزون عقبنشینی میکند... .
جسی جیمز (Jesse James)
رابرت فورد که با اسطوره جسی جیمز از کودکی خو گرفته و بزرگ شده پس از تلاشهای فراوان به یاغیان اصلاحطلب میسوری میپیوندد ولی کمکم از سر کرده یاغیان متنفر میشود و...
44 دقیقه (44minutes)
ایو سیمونه براساس قصه فیلمنامه تیم متکالفه فیلمی درام و اکشن و ماجراجویانه ساخته که مایکل مدسن، ران لیوینگستن و ماریو ون پیپل نقشهای اصلی آن را بازی کردهاند. قصه فیلم روز 28 فوریه 1997 رخ میدهد. دو مرد مسلح که سلاحهای سنگین با خود دارند تلاش میکنند تا از یک بانک بزرگ در شمال هالیوود سرقت کنند. اما نقشه آنها شکست میخورد و این دو توسط ماموران نیروی ویژه پلیس محاصره میشوند. در طول چهل و چهار دقیقه بعدی تماشاگران تلویزیونی در منطقه، شاهد پخش زنده این درگیری از یکی از شبکههای تلویزیونی هستند. این درگیری و شلیک دو طرف به یکدیگر، تبدیل به بزرگترین درگیری مسلحانه سرقت بانک در تاریخ امریکا میشود. فیلم که براساس یک ماجرای واقعی ساخته شده، تلاش دارد نگاهی صادقانه به این رویداد داشته باشد.
سرزمین جدید (Naovomonde)
این محصول ماجراجویانه و درام ایتالیایی را امانوئل کریالسه کارگردانی کرده و شارلوت گینسبرگ، وینچنزو آماتو و آئورورا کواتروچی نقشهای اصلی آن را بازی میکنند. قصه فیلم در شهر سیسیل اتفاق میافتد و روزهای آغازین قرن بیستم زمان رخداد این قصه است. سالواتوره یک دهقان بسیار فقیر است که همسرش را از دست داده و تنها زندگی میکند. او که از وضعیت موجود خود ناراضی است، تصمیم میگیرد همراه دیگر اعضای خانواده و از جمله مادر پیرش به امریکا مهاجرت کند. قبل از مهاجرت، آنها با لوسی ملاقات میکنند. او شبیه یکی از آن بانوهای خاص انگلیسی به نظر میرسد که دوباره میخواهد به امریکا برگردد. لوسی (یا آن گونه که سالواتوره او را لوسه صدا میکند) به دلایل نامعلومی میخواهد قبل از رسیدن به مقصدش نیویورک، با یک مرد ازدواج کند. سالواتوره پیشنهاد ازدواج او را میپذیرد. قبل از ورود به امریکا آنها با مسائل مختلف مربوط به پذیرش روبهرو میشوند. برای خانواده فقیری که از سیسیل خود را به این محل رساندهاند، آزمایشهای متعدد اداره مهاجرت کار سادهای نیست. سرنوشت آنها در دست افسران مرزی است.
آزادی هم بد نیست
Anche Libero va bene
این درام ایتالیایی توسط کیم روسی استوارت کارگردانی شده است. او که بازیگر هم هست نمیخواست در این فیلم بازی کند. ولی وقتی بازیگر نقش پدر یک هفته به شروع فیلمبرداری مانده از بازی در آن انصراف داد، روس استوارت بازیگر فیلمش هم شد. تامی یازدهساله و خواهر بزرگترش ویولا همراه پدرشان رناتو در شهر زندگی میکنند. رناتو که عکاس و فیلبردار است، فعلا بیکار است. مادر بچههای استفانی مدتی قبل به شکلی ناگهانی، آنها را ترک کرده و جمع 3 نفری خانواده تلاش دارند خودشان را با شرایط جدید وفق دهند. یک روز ناگهان استفانی برمی گردد و میگوید میخواهد با آنها زندگی کند. بازگشت او شرایط تازهای را پیش روی رناتو و بچهها ایجاد میکند. آنها که عادت کرداند بدون وجود استفانی به زندگی ادامه دهند، حالا باید تصمیم بگیرند او را بپذیرند یا خیر و استفانی هم برای خودش دلایلی دارد.
گادای قهرمان(Gada meilin)
کارگردان این فیلم چینی ژیائونینگ فنگ است. فیلم قصهاش را به زبانی اکشن، درام و ماجراجویانه تعریف میکند و از آن دسته کارهایی است که ماجراهایش را به آرامی و به شکلی غیرمستقیم بیان میکند. خط اصلی قصه درباره یک نیت خوب اما شکست خورده است. شکست در این قصه یک انقلاب است و احتمالا درباره آن دسته از حکومتهایی است که باید خودشان را با شرایط روز تطبیق دهند. اگر چه قصه فیلم کلیشهای است اما جذاب و تاثیرگذار است. شخصیت اصلی قصه دختر جوانی است که در زندگی و فعالیتهای اجتماعی خود با مسائل و مشکلات زیادی روبهرو میشود.
1408
قصه دلهرهآور استفنکینگ را میشائیلهافتروم کارگردانی کرده است. مایک (جان کیوازک) نویسنده کتاب ترسناک ماوراءطبیعه است. او درباره شرایط وهمآور و ترسناک اتاقهای هتلهای مختلف تحقیق میکند و در کنار آن به محلهایی سر میزند که ارواح در آنجاها رفت و آمد دارند، او هنگام نگارش کتاب تازهاش از لسآنجلس راهی نیویورک میشود تا یک شب را در اتاق مرموز و شیطانی 1408 در هتل دولفین بگذراند. مهمانان قبلی این اتاق، شرایط سخت و دلهرهآوری در این اتاق تجربه کردهاند و به همین دلیل این اتاق هیچ مشتریای ندارد. آقای گرالد اولین (ساموئل الجکسن) مدیر هتل از درخواست مایک برای حضور در اتاق 1408 تعجب کرده و به او پیشنهاد میکند، این کار را انجام ندهد. حضور مایک در اتاق با حوادث عجیب و غریبی همراه است که او را به نتایج تازهای در کار نگارش قصهاش میرساند.
در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد