هیشکی منو دوست نداره‌

این هفته هم ایادی مشت بر دهان خورده راه افتاد و رفت که وارد عالم فوتبال شود که یکهو دید یک آقایی سر راهش ایستاده و دارد بر و بر نگاهش می‌کند. ایادی هر چه دقیق شد یادش نیامد این بابا کیست، ولی وقتی نزدیک شد دید عجب، جناب عمو نوروز با لب و لوچه آویزان ایستاده سر راه ایادی و با دلخوری تمام دارد نگاهش می‌کند. این شد که ایادی دست به کار مصاحبه با عمو نوروز شد تا ببیند واسه چی لب و لوچه این جناب این چنین آویزان مانده:
کد خبر: ۱۶۳۱۳۹

ایادی: چیه پدر جان؟ چرا اینجوری نیگا می‌کنی؟ مگه طلبکاری

عمو نوروز: پس چی که طلبکارم، از تو طلبکار نباشم از کی باشم؟

ایادی: بی‌خیال، واسه چی از من

عمو نوروز: واسه چی از تو؟ تو خجالت نمی‌کشی؟ به عنوان یک شخصیت جهانی باید از خودت خجالت بکشی...


ایادی: بابا بیا پایین با هم بریم، چته؟ آخه مگه من چی کردم؟

عمو نوروز: مرد حسابی، راه می‌افتی هر هفته می‌ری سراغ این کله گنده‌های فوتبال و سینما که چی بشه؟ ‌ها؟ که چی بشه؟ پس ما اینجا قاقیم؟

ایادی: قاق؟ قاق چیه؟

عمو نوروز: ای بابا، یارو حسابی از مرحله پرته، مارو باش دلمون‌رو به کی خوش کردیم، داریم روی  درخت کی یادگاری می‌نویسیم.

ایادی: حالا چرا؟ مگه چه اشکالی داره من با چهره‌های بزرگ دنیای فوتبال و سینما مصاحبه کنم؟

عمو نوروز: آخه عزیز من وقتی توی مملکت خودت این همه چهره مطرح ریخته چرا می‌ری منت بیگانه رو می‌کشی، حرف من اینه داداش، بله...

ایادی: آهان، حالا افتاد. این 25 تومنی ما یه کم کج بود ببخشید، یعنی که بشینیم ور دل جنابعالی و دیگه...

عمو نوروز: دیگه...

ایادی: حالا چی شده تو به فکر مصاحبه کردن افتادی جناب عمو نوروزخان؟

عمو نوروز: راستش من به نمایندگی از تمام عمو نوروزها می‌خوام دو کلمه حرف حساب‌‌بزنم.

ایادی: خب بفرما.

عمو نوروز: نه دیگه، اینجوری نمیشه که، تو اول باید از من خواهش کنی، کلی نازم رو بکشی. همین جوری که نمیشه بابا جان.

ایادی: چی من؟ خواهش؟ برو بابا، من از بابام هم خواهش نمی‌کنم از تو خواهش کنم؟

عمو نوروز: خجالت بکش بچه، من جای پدر جدتم.

ایادی: اه... مگه چند سالته؟

عمو نوروز: زیاد، خیلی زیاد.

ایادی: حالا چی شده اینقدر شاکی شدی عمو جان؟

عمو نوروز: از دست این گرونی، دیگه هیچی نمی‌شه خرید، بالاخره مردم چشم شون به دست ماست.

ایادی: بابا اون که بابا نوئله که کادو می‌ده به ملت.

عمو نوروز: خب منم می‌دم، مگه من چیم از اون کمتره؟

ایادی: چه می‌دونم والا.

عمو نوروز: به جان ایادی دیگه خسته شدم، همین  که می‌گی، بابا نوئل خدا وکیلی ببین چه کبکبه دبدبه‌ای داره؟

هر سال بهش 10 تا گوزن سر حال می‌دن با یه کالسکه لوکس، کیسه‌اش رو هم پر می‌کنند از کادو و سوغاتی می‌فرستنش تو آسمون، اون وقت من بیچاره باید پای پیاده این همه راه بیام برسم به در خونه ننه پیرزن اونم با هزار امید و آرزو، بعد ببینم خانم باز خوابیده، آخه این چه وضعیه؟

ایادی: آه، این ننه پیرزنه هنوز که هنوزه درست وقت اومدن تو می‌گیره می‌خوابه.

عمو نوروز: آره، به خدا دیگه حوصله‌ام رو سر برده.

ایادی: خب باهاش صحبت کن عمو، بگو اینجوری که نمی‌شه.

عمو نوروز: ای بابا، چه جوری صحبت کنم، می‌گم خوابه. از اون طرف با این گرونی هم که نمی‌شه واسه کسی چیزی خرید، همین جوریش هم بچه‌ها مارو پاک فراموش کردند دیگه وای به حال این که چیزی هم براشون نخری.

ایادی: ای بابا چقدر غصه می‌خوری پیرمرد. ناسلامتی تو نشونه عیدی! اگه لب و لوچه تو هم آویزون باشه که ما باید بریم سر کوچه بوق بزنیم.

عمونوروز: جان ایادی حالم حسابی گرفته.

ایادی: عیب نداره عمو، من یه راهی بلدم که این وقت‌ها خیلی به درد می‌خوره، واسه خودم که خیلی جواب داده.

عمو نوروز: چه راهی؟

ایادی: هیچی، به چیزهایی که داری فکر کن.

عمو نوروز: من؟ من که چیزی ندارم.

ایادی: چرا داری. خوب فکر کن.

عمونوروز: مثلا چی؟

ایادی: همینه دیگه، تا بیاد یادت بیاد چی داری، چی نداری سال تموم شده، خدا وکیلی می‌بینی چه راه حل باحالیه.

عمونوروز همچنان که دارد دور می‌شود: خب، من یه ننه پیره زن دارم که همیشه خوابه، یه کیسه سوراخ دارم که خالیه، یه عالمه گل و سبزه دارم که هنوز در نیومده توی این هوای کثیف خشک شدن، یه...

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها