گفتگو با ایوب آقاخانی ، نویسنده ، کارگردان و بازیگر رادیو و تئاتر

رسانه ها در زیبایی شناسی افراد تاثیر دارند

خیلی دور نشدیم از روزگاری که شب ها موقع پخش قصه ها و نمایش های رادیو خیابان ها خلوت می شد و مردم در خانه ها دور هم می نشستند و رادیو گوش می کردند. ولی حالا حتی مخاطبان حرفه ای و پیگیر رادیو هم رغبت چندانی برای دل سپردن به نمایش های رادیویی ندارند. اگرچه پس از تاسیس اداره کل نمایش رادیو در سال 77برخی نمایش های رادیو بین مردم مقبولیتی یافتند، اما ریزش مخاطبی که در دهه 60در این حوزه اتفاق افتاد، به همین راحتی جبران پذیر نبود و نیست . ایوب آقاخانی ، نویسنده ، بازیگر ، کارگردان و مدرس تئاتر و نمایش رادیویی است . در مدرسه تیزهوشان ، ریاضی خوانده اما شیفتگی اش به رادیو که در دوران کودکی اش ریشه دارد، باعث شد در کنکور هنر شرکت کند و تئاتر بخواند. تاکنون آثار زیادی از نویسندگان بزرگ دنیا را به صورت نمایش رادیویی تنظیم کرده و نویسنده نمایش هایی مثل محاق ، روزهای زرد، گرگ و میش ، رنگ شب ، نیم تنه ارغوانی و ... بوده است . آقاخانی 3دوره برنده جایزه جشنواره رادیو در بخش نمایش شد و 3دوره دیگر نیز در همین بخش ، داور جشنواره بود. با او درباره نمایش های دیروز و امروز رادیو گفتگو کرده ایم.
کد خبر: ۱۶۳۰۴۷

چرا مردم دیگر نمایش های رادیویی را دوست ندارند؟

مهمترین دلیلی که می توانم اشاره کنم ، هجوم گسترده رسانه های تصویری است که به هر حال برای مخاطبی که خیلی دلش نمی خواهد در آنچه می بیند درنگ کند یا حساسیت های زیبایی شناسی اهمیت ندارد، فرصت سرگرم شدن با این رسانه ها بیشتر فراهم می شود. او دلش می خواهد به بهترین وجه سرگرم شود و در این جریان ، تاثیر نور، رنگ و تصویر را نمی توان نادیده گرفت . بنابراین مخاطب ترجیح می دهد مقابل کانال های رنگارنگ و متنوع تصویری بنشیند تا این که بخواهد در خلوت خود و تاریکی رادیو را روشن کند و براساس نشانه هایی که به او داده می شود، در یک فضای ذهنی برای خودش تصویر بسازد. تا اینجا طبیعی است و در همه جای جهان هم اتفاق افتاده است . از زمانی که هنرهای تصویری در زندگی روزمره مردم حضور پررنگ تری پیدا کردند، به طور طبیعی رادیو کمی کمرنگ تر شده ، مگر در میان اهالی فن آن یا در میان کسانی که در شرایط گوناگون و به دلایل مختلف به رسانه های تصویری دسترسی ندارند.

حتی در میان همین افرادی که به دلایل مختلف و در شرایط خاص رادیو گوش می کنند، کمتر تمایل شنیدن نمایش های رادیویی هست ؛ حال آن که همین نمایش ها، روزی اعتبار رادیو بودند.

از اواسط دهه 60کمی تساهل و آسان پنداری ، نمایش رادیویی و تولیدش از سوی تولیدکنندگان سبب شد همه چیز از عمق فرهیخته و قابل اعتنایی به سطح بیاید و بماند. این نوع نگاه باعث شد نویسندگان کم بنیه تری وارد کار شوند و با وجود ناتوانی در نوشتن ، فعالیت کنند و طبیعی بود که سطح کیفی نمایش های رادیو کاهش یابد. خوب حساب کنید مخاطب ما ایستا نیست و زیبایی شناسی او از طریق ارتباط با رسانه های جمعی و قرار گرفتن در جریانات تحولات اجتماعی ، رشد می کند، بنابراین کاهش کیفیت نمایش رادیویی باعث شد کم کم مخاطب از ما دور شود. من به یاد دارم روزگاری که محصل بودم ،تلویزیون ، در هفته یک شب سریال پخش می کرد و در حالی که خانواده من بی صبرانه منتظر پخش آن سریال بودند، باز هم من راس ساعت 10شب پای رادیو بودم ، شاید عشق دیرینه ام به رادیو، مسیر زندگی ام را به اینجا کشانده است ، ولی هرچه هست ، در آن دوران وقتی رقیب رادیو یعنی تلویزیون داشت ترکتازی می کرد، من این طرف عاشقانه به رادیو گوش می کردم . دلیل این اشتیاق هم کیفیت کار بود. آنقدر که نمی توانستم تلویزیون را به رادیو ترجیح بدهم.

یک بار در تاکسی نشسته بودم و رادیو روشن و برنامه ای در حال پخش بود، به محض تمام شدن آن ، یک نمایش شروع شد. آنقدر سوژه این نمایش کهنه و تکراری و آنقدر بازی ها مصنوعی و اغراق آمیز بود که من انرژی 4سرنشین دیگر آن تاکسی را دریافت می کردم که فوق العاده حس دلزدگی دارند. راننده که رادیو را خاموش کرد، صدای همه بلند شد که چه خوب کاری کردی ، می توان سرنشینان آن تاکسی را مقیاس کوچکی از یک جامعه دانست.

ولی با قاطعیت می گویم که همه تولیدات فعلی اداره کل نمایش رادیو چنین نیستند. به قول رابرت هیلیارد، هنوز هم نمایش رادیویی ، برترین نوع درام است که به دلیل حذف بصریت ذهنی باعث می شود بصریت ذهنی شکل بگیرد که قابل رقابت با هیچ مدیومی نیست . به عبارت دیگر، او معتقد است هرچه در ذهن مخاطب شکل می گیرد، ارزش بصری آن ، بالاتر از چیزی است که ساخته و پرداخته شده و توسط رسانه های تصویری به مخاطب تقدیم می شود.

چه اتفاقی باعث شد اوایل و اواسط دهه 60، نمایش رادیویی از عمق به سطح حرکت کند.

بی تعارف بگویم هر چه خاطره از نمایش های رادیویی در ذهن دارم که باعث شیفتگی من شد، صددرصد نمایش های خارجی بودند، بنابراین اصرار بیهوده بر این که نمایش ها ایرانی باشند و بومی تولید کنیم ، اگر چه در اساس ، تفکر درستی است ، ولی به خاطر این که عجولانه و بدون کارشناسی اجرا شد، رسید به آنجا که نمایش های رادیویی به ملودرام های بی معنی و شبیه به هم تبدیل شوند که جاذبه و ظرافتی ندارند.

نه دیالوگ نویسی نه فضاسازی و نه شخصیت پردازی درستی که به واسطه آنها بخواهی درام را تعقیب کنی.

در حالی که براحتی می شد نویسندگان پرتوان ایرانی را به تدریج وارد رادیو کرد و از طریق جذب مخاطب برای آثار سترگ آنها، شنونده را تشویق کرد که به آثار متوسط و ضعیف تر هم گوش بدهد. ولی این اتفاق نیفتاد، بعد نمایش ها شبیه به هم شد. همه زن ها برای خواستگارانشان چایی بردند.

نمایش ها در آشپزخانه ها گذشت و در نهایت بحث بروکراسی اداری و وام گرفتن و خانه خریدن شد موضوع نمایش ها. من هم در اداره کل نمایش ، ایرانی می نویسم اما سعی می کنم حتی درباره مناسبت هایی چون محرم یا ماه رمضان به گونه ای بنویسم که تعلیق و جاذبه داشته باشد، انگار فراموش شده که مخاطب را باید برای شنیدن قسمت های بعدی ترغیب کرد. الان متاسفانه برخی از کسانی در رادیو کار می کنند که غیر از این جا، جای دیگری برایشان نیست ، در حالی که من اعتقاد دارم باید نویسندگان توانا را به رادیو آورد و هزینه حضورشان را پرداخت.

مخاطب به راحتی ازدرامی که در ذهن او قلاب ایجاد نمی کند، می گریزد.

تا زمانی که تلاش می شود با سیلی ، صورت را سرخ نگه داشت ، وضعیت همین است . کسانی الان نمایش های رادیو را می نویسند که صبغه و سابقه ای ندارند. اینها نوشتن را از کجا آموختند؟ فقط از طریق نشستن پای تلویزیون؟! وای به حال نویسندگانی که از سریال های تلویزیون نوشتن را بیاموزند. چون اغلب سریال ها الگوهای درخشانی برای بد نویسی هستند. وظیفه رسانه است که در ذهن مخاطب قلاب ایجاد کند و او را به تعقیب تشویق کند. چطور میوه ممنوعه ، هزار دستان ، خانه سبز و ... به کسی فشار نیاورد، ولی همه آنها را تعقیب کردند.

تعلیق بهانه بزرگی برای تعقیب است.

مخاطب رسانه «فرار» است اما مخاطب تئاتر «اسیر» است . چون وارد سالنی شده که درهایش بسته شده تلفن همراهش را خاموش کرده و مقابل افرادی و در معذوریتی نشسته است و تماشا می کند. ولی مخاطب رادیو و تلویزیون آزاد است می تواند موقع دیدن یا شنیدن هر کاری که می خواهد بکند. یکی از کارهایی که او به راحتی می کند این است که آن را خاموش کند. اتفاقا با چنین مخاطبی کارکردن سخت تر است تا با مخاطب اسیر که در فرهنگ خود پذیرفته تا پایان بنشیند و ببیند. حالا اگر ما نویسنده ای را که در تئاتر موفق نبوده بیاوریم رادیو، یعنی این که نمی دانیم با چه مقوله پیچیده ای طرف هستیم.

به قول شما رسانه های جمعی بر زیبایی شناسی مخاطب تاثیر گذاشته و به او قدرت انتخاب بخشیده اند. راه نزدیک کردن یا به عبارت دیگر بازگرداندن این مخاطب به رادیو چیست؟

باید مخاطب را بالا کشید. این که تصور کنیم یک سری آدم های آسان گیر مخاطب رادیو هستند، درست نیست . اگر به نفع مخاطب پایین بیاییم ، نتیجه آن می شود که شما در تاکسی بنشینید و راننده با اکراه نمایش رادیویی را خاموش کند. باید از شناسه های ذهنی مخاطب استفاده کرد؛ قلاب را در ذهن او فرو کرد و بعد به ارتفاعات بالا کشید. برایتان یک مثال ساده می زنم . تردید نکنید که رسانه های جمعی بر زیبایی شناسی مخاطب تاثیر می گذارند. بعد از رایج شدن تبلیغات تلویزیونی ، اولین تبلیغاتی که می دیدیم مربوط به بانک ها بود که در ابتدایی ترین شکل با استفاده از تصاویر ساده ای از ساختمان و سر در بانک انجام می شد. کم کم سفارش دهندگان آگهی های بازرگانی شروع کردند به تفکر و سعی کردند که متفاوت باشند. حالا رسیده ایم به سال 86مطمئن باشید همان راننده ای که پیچ رادیو را چرخانده سر سفره شام در کنار خانواده اش وقتی تیزرهای تلویزیون را می بینید، برای خودش انتخاب دارد. یعنی یک تیزر را بیشتر دوست دارد. بنابراین درباره زیبایی یک تیزر به او شناختی داده شده و این شناخت هم از طریق نمایش مکرر تیزرهای مختلف که به نوعی آموزش ناخودآگاه را هم همراه داشته ، حاصل شده است . ما وقتی ذهن مخاطب راتقویت کنیم او دیگر هر سریال و نمایشی را نمی پذیرد. چون بهترش را دیده و شنیده است.

همین را می خواهم بگویم : روزگاری از همین رادیو شاهکارهای ادبی و نمایشی پخش می شدند. هستند کسانی که حتی سواد خواندن و نوشتن ندارند و یا اهل کتاب خواندن نیستند، اما آثار بزرگ جهان را از طریق رادیو می شناسند. حالا همین رادیو می خواهد نمایشی کلیشه ای و تکراری و دم دستی را به آنها تحمیل کند طبیعی است که نپذیرد.

من روزگاری «دلیران تنگستان » را عاشقانه نگاه می کردم . این اواخر شبکه 4آن را دوباره پخش کرد، تجربه کردم و دیدم حتی 5دقیقه اش را نمی توانم تحمل کنم . این همان سریال است و من همان آدم ، ولی رسانه سطح توقع من را بالا برده است . سریال های بهتری به من نشان داده و من دیگر دلیران تنگستان را دوست ندارم . مخاطبان رادیو را با همین شیوه می توان ارتقا داد، به شرطی که نمایش های بهتری که تولید می شوند از سوی مدیران بالاتر شناسایی شده و الگو قرار بگیرند.

به نظر می رسد اداره کل نمایش باید در سیاست های خود بازنگری کند.

قبول دارم از نظر نیروهایی که آنجا هستند، باید بازنگری هم شود. ولی سیاست های موجود آنجا دقیق و هنرمندانه است و مطمئن باشید اگر به درستی اجرا شود، دوران باشکوه نمایش را به رادیو باز می گرداند. راه دیگر، ایجاد شبکه نمایش به جای اداره کل نمایش است . تا زمانی که اداره کل نمایش از نظر مدیریت فرهنگی و مالی استقلال ندارد؛ فقط تشعشعات گاه و بیگاه و درخشانی می آید که در خلاء خاموش می شود. اداره کل نمایش الان مجری سفارش شبکه هاست ؛ اما اگر خودش بناگذار شاکله فرهنگی باشد، می تواند تغییر ایجاد کند. انجامش رویا نیست ، ولی بسیار دشوار است.

خیلی وقت ها نویسندگان ، کارگردانان و بازیگران یک نمایش رادیویی نمی دانند نمایشی که ضبط می کنند چه زمانی و از چه شبکه ای پخش می شود.

اصولا روحیه کارمندی در فضای هنری مخرب است ، خیلی وقت ها کسانی دارند کار می کنند و می پرسی نام نمایشی که بازی می کنی چیست و در لحظه نمی دانند. این یعنی انگیزه هنری نیست ، روح ، روح کارمندی است و برای ارتقای فرهنگ ، کارمندان هرگز طلایه داران خوبی نیستند و هر کس در این فضا رشد کند، یقین بدانید که کارمند نیست.

با این اوصاف آیا رادیو به دوران پرشکوه خود باز می گردد؟

یک سازمان جهانی شعاری مطرح می کند با این مضمون ، رادیو، رسانه فردا، این شعار را باید جدی گرفت . رادیو به راحتی می تواند رسانه فردا باشد، در حالی که الان بسیاری می پندارند رادیو رسانه قدیمی تری است ؛ ولی در معاذیر و تنگناهای آینده بشر، مطمئن باشید رادیو بهترین رسانه ای است که او در اختیار خواهد داشت . نکته دیگر این که نمایش های رادیویی آسیب شناسی جدی می خواهد. با دقت ویژه و جذب افراد صاحب توان می شود مخاطب را زنده کرد. دانشجویان من می گویند: استاد شما ما را با رادیو آشتی دادید. وقتی به این راحتی با 4ماه گپ زدن با جوان ها می شود آنها را به سمت رادیو برگردانید، یقین بدانید اگر یک مدیر فرهنگی عزم خود را جزم کند در فرصت کوتاهی روزهای طلایی رادیو باز می گردد. فقط باید بخواهد و عزمش ، عزم فرهنگی باشه نه آماری ، در این صورت افرادی نظیر من به مدد آنها خواهد رفت تا خاطره نوستالژیک دوران کودکی خود را که قدرت بی بدیل نمایش رادیویی بود، زنده کنیم و این روز البته دور نیست.

هنوز هم مثل دوران کودکی رادیو برایتان رمز آمیز است؟

الان جور دیگری به این حرفه نگاه می کنم . آن زمان مخاطب بودم ، الان عامل هستم . الان از چگونگی ساخت و ساز این رمز و راز در ذهن مخاطبم لذت می برم . آن وقت ها از چگونگی ساخته شدنش در ذهن خودم لذت می بردم . حالا به این فکر می کنم که چگونه می توانم در ذهن مخاطب همان حس دوران کودکی ام را ایجاد کنم . برای همین است که در تمام نوشته ها و نمایش های من یک علامت سوال بزرگ وجود دارد، برای این که به رمزآمیز بودن نمایش رادیویی اعتقاد دارم.

خاطره نوستالژیک قصه های رادیو

از 10سالگی نوشتن را شروع کردم در سال های اولیه نگارشم تحت تاثیر داستان هایی بودم که به صورت نمایش از رادیو می شنیدم . تابستان هایی را که کنار باغچه خانه قدیمی پدری ام در سکوت شب رادیو گوش می کردم ، هیچ وقت از یاد نمی برم . هیچ وقت لذت شنیدن نمایش هایی مثل "موش ها و آدم ها" ،"مونت سرا" یا "غروب روزهای آخر پاییز" را فراموش نمی کنم . الان از حضورم در کنار همین آدم هایی که روزگاری قهرمان های ذهنی من بودند در اداره کل نمایش ، لذت می برم ؛ ولی یک مساله وجود دارد و آن این که دقیقا از نیمه دوم دهه 60روند نزولی در کیفیت نمایش های رادیویی ایجاد شد. از زمان تشکیل اداره کل نمایش صدا در سال 77دوباره رشد صعودی داشتیم ؛ ولی زمانی این اتفاق افتاد که ارتباط مخاطب قطع شده بود. حالا درست بعد از 2دهه رشد معکوس کیفی و قطع ارتباط مخاطب ، رادیو سعی می کند مخاطبان خود را بازگرداند و ناموفق هم نیست . از سال 77تا الان یک سری تولیدات داشته ایم که از جمیع جهات درخشان بوده اند، در حالی که باید در دهه 60بیشتر دقت می شد که مخاطب حفظ شود. به هر حال از سال 77به این طرف رشد مخاطب داشته ایم که طبق آخرین آماری که من در جریان آن هستم ، این رشد 12درصد است و 12درصد برای یک دهه کم نیست ، منتها باز هم روزهای طلایی نمایش از ما دور ایستاده است.

فاطمه رحیمی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها