در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
مهمترین مانع سینما، گیشه است. به این معنا که حیات اقتصادی سینما در گرو میزان فروش فیلمهاست و اگر فیلمی نتواند در اکران به فروش مناسبی دست پیدا کند، آنگاه متضرر خواهد شد. به همین دلیل تهیهکنندگان سینما در ساختن و سرمایهگذاری روی فیلمها عموما به سراغ طرحها و ایدههایی میروند که بازدهی مناسبی از نظر اقتصادی داشته باشد. در میان این طرحهایی که تبدیل به فیلم میشوند، بندرت پیش میآید که فیلم جسورانهای در فضایی تجربه نشده ساخته شود. تجربه سالهای اخیر نشان داده که فیلمهایی با این ویژگی اغلب با پشتیبانی دولت و یا نهادهای زیر نظر آن ساخته شدهاند.
یکی از ژانرهایی که در سینمای ایران همواره مغفول مانده است، فیلمهای جنایی است. با این که فیلمهای جنایی شاخص، از مشهورترین و محبوبترین فیلمهای سینماگران ایرانی است و در نظرخواهیها اغلب این جور فیلمها به عنوان آثار برگزیده انتخاب میشوند، اما در سینمای ایران این قضیه زیاد جدی گرفته نمیشود. اما در تلویزیون قضیه کمی فرق دارد. سریالهای جنایی مشهور جهان، غالبا از تلویزیون ایران پخش شدهاند و مردم نیز از آنها استقبال کردهاند و همواره برایشان جزو محبوبترینها بوده است.
مثل سریالهایی براساس آثار آگاتا کریستی (مثل «پوارو»)، «شرلوک هلمز»، «کارآگاه درک» و غیره. تلویزیون ایران از ابتدای دهه70 به این صرافت افتاد که مجموعهای با این مشخصات اما در ایران بهوسیله یک کارگردان داخلی ساخته شود و موضوعش هم در ایران اتفاق بیفتد. حاصل این گرایش در ابتدای دهه70 دو سریال «سرنخ» بهکارگردانی کیومرث پوراحمد و «کارآگاه علوی» ساخته حسن هدایت بود. پوراحمد برای بومی کردن ماجرایش، ابتدا طبق الگوی سریال قدیمیاش عمل کرد و از جهانبخش سلطانی به عنوان یک اصفهانی باهوش استفاده کرد که علاوه بر هوشمندی و ذکاوت یک کارآگاه دستگاه قضایی، زندگی شخصیاش هم نشان میدهد که هم در کارش آدم صادق و توانایی است و هم در ارتباطات ظاهرا بیربطش به اصل موضوع، آدمی مفید و قابل اعتماد. این نکته مهمترین مانع است بر سر راه کارگردانان و فیلمنامهنویسان سینما و تلویزیون ایران که از روی عادت یا بر اساس الگوهای نادرست، همواره به ارائه تصویری بسیار مثبت از ماموران مبادرت میکنند.
ممکن است یک پلیس وظیفهشناس و بسیار مفید در کارش، از نظر خانوادگی دچار مشکل باشد یا گذشته چندان درخشانی نداشته باشد. اینها نکاتی است که مثلا در فیلمهای مطرح دهه گذشته سینمای جهان مانند«مخمصه» ساخته مایکل مان و «بیخوابی» ساخته کریستوفر نولان به خوبی پردازش شده و خود به خود باعث باورپذیری و ملموس شدن قصه شده است. در سینمای کلاسیک هم با توجه به فیلمهای بزرگانی مانند هاوارد هاکز، جان فورد و جان هیوستون میتوان الگوهای بزرگ این گرایش را دید.
واقعیت این است که ارائه تصویری خشک، بیانعطاف و کلیشهای از ماموران اغلب با بیتفاوتی تماشاگران و مخاطبان همراه شده است. در سینمای خودمان یکی از جسورانهترین فیلمهای ارزنده که شخصیتپردازی بسیار دقیقی از ماموران ایرانی نشان میدهد «آژانس شیشهای» ساخته ابراهیم حاتمیکیا است. حتی در سینمای جنگی نیز با عنایت به برخی فیلمهای مرحوم رسول ملاقلیپور مانند «هیوا» میتوان عمق ماجرا را در پرداختی استادانه و ظریف دید.
دیدگاه سنتی و محافظهکار که اثر سریال را در رفتار اجتماعی جامعه میسنجد، امکان چنین اتفاقهایی را در تلویزیون محدود میکند. الان در شرایطی زندگی میکنیم که بیشتر سریالها با اعتراض اصناف مختلف روبهرو میشود. دلیل این موضوع بیش از همه این است که مردم به ساختار و روایت خوشبینانه و سانتیمانتال سریالهای خنثی عادت کردهاند و اصلا تصور نمیکنند که ممکن است یکی از همکارانشان در کل کشور آنگونه که آنها خوب فکر میکنند، نباشد.
«کارآگاه علوی» براساس علایق کارگردانش ساخته شد. حسن هدایت سالهاست که علاقه وافری دارد به تاریخ معاصر ایران و این علاقه را در سریالها و فیلمهای گوناگونش نشان داده است. او برای ساختن یک سریال جنایی با مایههای بومی دوران پرتب و تاب سیاسی دوران گذشته را انتخاب کرد. این ایده هوشمندانه دو هدف بزرگ را دنبال میکند؛ در درجه اول به سفارش ایرانی بودن ماجرا جامه عمل پوشاندهاید و سپس با بردن ماجرا به سالهای حکومت پهلوی، امکان گستردهتری پیدا میکنید برای پرداختن به جزییات و اعتراض اصناف گوناگون امروزی را هم نخواهید شنید و شاید یکی از مهمترین امتیازهای این کار این باشد که بر اساس ماجرایی تقریبا واقعی سریال خود را بسازید. این واژه تقریبا برای این است که هر هنرمندی برای ارائه کار خود ابزاری دارد که محتویات ذهنیاش را با آنها به فیلم یا سریال تبدیل میکند.
همچنین هر هنرمندی در اثر اقتباسی یا زندگینامهایاش مختار است که برای جذاب شدن قصه تا جایی که وارد حریمهای اخلاقی نشود در واقعیت دخل و تصرف کند. به همین دلیل «کارآگاه علوی» ظرفیت تبدیل شدن به یک اثر جنایی محترمانه و آبرومند را داشت اما این اتفاق به هر دلیل نیفتاد.
در سال 1375 که این سریال پخش شد دکتر هوشنگ کاووسی در نقدی مفصل به اشکالات تاریخ نگارانه آن پرداخت که بخشهایی از این نوشته ارزشمند را میخوانیم و میتوانیم امیدوار باشیم که این نگاه تیزبینانه در آثار تاریخی دیگر سینمایی و تلویزیونی هم لحاظ شود: «... و اما فضاسازی در این بخش سریال: کار نا آگاهی را میبینیم که به تقلید کارآگاهان خارجی شاپو به سر و بارانی به تن دارد.
اگر او کارش را در 1308 آغاز کرده باشد، در آن زمان کلاه شاپویی در ایران وجود نداشته و شاپو در 1313 به جای کلاه پهلوی بر سر مردم ایران گذاشته شد... در هر حال، این کارآگاه شل و ول همین را کم دارد که در تمام فصول به هنگام خوابیدن بارانی جدا نشدنیاش را رویش اندازد و شاپوی همیشه بر سرش را روی صورتش بگذارد. جناب کارآگاه اتومبیلی در اختیار دارد (از توجه به مدل سال ساخته شدن اتوموبیل و وجود آن بین 13 1308 میگذریم و آن را نادیده میگیریم)... در آنزمان درشکهها رنگ آبی نداشتند و بهطور متحدالشکل مشکی، و در این سالها دواسبه بودند. پس از سنگفرش شدن خیابانهای اصلی و لغزیدن اسبها روی سنگهای صاف و شکسته شدن پاهایشان درشکهچیها برای صرفهجویی در اسب، درشکهها را یک اسبه میکردند. تلفن هم که به تعداد بسیار کم در تهران بود، در این بخش از سریال، همه جا وجود دارد و جناب کارآگاه زبان بسته هرگاه ضرورت مییابد تلفنی در دسترس او سبز میشود که گوشی آن را برمیدارد و زبان میگشاید.
راستی چگونه این مدیر سینما مایاک میخواهد به رئیس تامینات شکایت کند که کارآگاه دائم مزاحم اوست؟ مگر کارآگاه خودسرانه در تعقیب و یافتن سرنخ علت جنایت و توطئههاست؟ چطور میشود به آمر او در تشکیل پرونده، از تلاشهای او شکایت کرد؟ قتلی عمد اتفاق افتاده، جرمی است عمومی و نزدیکان مقتول هم نمیتوانند از خون مقتولشان بگذرند، چه رسد به دیگران و آگاهان، از جمله مدیر سینما مایاک در این سریال که ابدا نمیخواهد از دادن شهادت و اطلاعات خودداری کند. سازندگان این سریال نمیدانند که حتی برای ادای شهادت در این گونه موارد دستور جلب علیه شخص صادر میگردد؟ تغییر واقعیتها به دلخواه، و تغییر روند قانون و قضاوت هم به دلخواه؟...»
همچنانکه در نوشته دکتر کاووسی مطالعه شد، برخی تاریخنگاریهای غلط نه با در نظر گرفتن منطق درام و نه با لحاظ شخصیت پردازی است. در واقع دلیل این تغییرات، دانستن واقعیت تاریخی و تغییر آنها بهضرورت قصه نیست بلکه ناشی از کماهمیت بودن چیزی بهنام تحقیق در سریالسازی است. حسن هدایت برای نقش اصلی سریالش از احمد نجفی استفاده کرد که او هم کوشید به نقش کارآگاه دوران پهلوی اول نزدیک شود و تاحدودی هم موفق بود. هدایت علاقهاش به قصههای تاریخی با زمینه تاریخ معاصر ایران را در آثار بعدیاش هم دنبال کرد اما همچنان مشهورترین کارش سریال «کارآگاه علوی» است. متاسفانه سالهاست که سریالی جنایی در ابعاد «سرنخ» و «کارآگاه علوی» در تلویزیون تولید نشده است و امیدواریم با ساخته شدن «کارآگاه علوی 2» شاهد کاری قویتر و بهتر در زمینه جنایی از حسن هدایت با رفع اشکالات قبلی باشیم.
امان جلیلیان
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد