در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
واقعیت به این شکل درآمد که ما بر سر هر موضوع و هر مناسبتی با هم رقابت داشتیم واین مساله روی ما تاثیر زیادی گذاشته بود. به خوبی به یاد میآورم از آنجا که 2 سال از رابرت کوچکتر بودم آنقدر ورزش میکردم تا بتوانم در مسابقات ورزشی مدرسه که او در آن شرکت میکرد من هم بازی کنم تا شاید بتوانم از او برده و برنده شوم. وضعیت بین ما، داخل خانواده از این هم بدتر بود.
رابرت اتاقی بزرگتر از اتاق من داشت و به همین خاطر میتوانست وسایل بیشتری داشته باشد اما من چون کوچکتر بودم اتاق کوچکتری هم داشتم و تقاضاهایم کمتر مورد توجه قرار میگرفت. ما پول توجیبیهایمان را جمع میکردیم تا بتوانیم هر چند ماه یک بار برای خودمان وسیلهای جدید بخریم که دیگری آن را نداشته باشد.
در این میان والدین ما به جای این که ما را روشن کنند و یادآوری کنند ما برادر هم هستیم و نه دشمن، ما را تشویق به رقابت میکردند.
شاید آنها تصور میکردند با این کار خود سبب پیشرفت ما میشوند و این رقابت در نهایت به نفع ما خواهد بود؛ در حالی که این حس کمکم به جای این که عاطفه برادری را دردلهای ما قرار دهد، حالتی تنفر و رقابت شدید را به وجود آورد که کمکم سبب شد ما از یکدیگر دور و دورتر شویم؛ 2 برادر که فاصله سنی بسیار کمی با هم داشتند به جای آن که دوستان صمیمی برای یکدیگر باشند تبدیل به دشمنانی بزرگ برای هم شدند.»
«رابرت کولینز» 28 ساله اهل اوهایو امریکا با شلیک گلوله از سوی برادر کوچکترش «جوزف» به قتل رسید. ماموران پلیس پس از کشف جسد رابرت در منزل چند میلیون دلاریش تحقیقات خود را روی اطرافیان وی آغاز کردند. آنها خیلی زود متوجه شدند که رابرت با برادرش جوزف رقابت شدیدی داشته است اخیرا به دعوایی بزرگ منجر شده و سبب شده است رابرت از شهری به شهر دیگر نقل مکان کند. با وجود این اطلاعات اولین قدم برای ماموران پلیس بازجویی از برادر کوچکتر یعنی «جوزف» بود.
جوزف در حالی که بشدت به مواد مخدر اعتیاد داشت در منزل گرانقیمتش به تنهایی زندگی میکرد. او زمانی که به پاسگاه پلیس منتقل شد همه چیز را انکار کرد و عنوان داشت مدتهاست از برادرش بیخبر است، زیرا او مقادیر زیادی از پولهای او را برداشته و متواری شده است. با وجود اطلاعاتی که جوزف به پلیس میداد آنها بیش از پیش مطمئن میشدند که در مرگ رابرت، برادر کوچکترش حتما دخیل بوده است.
برخوردهای میان این دو برادر که قبل از مرگ رابرت بسیار شدت هم گرفته بود میتوانست دلیل محکمی برای نفرت آنها به هم و در نتیجه قتل یکی از آنها باشد. جوزف با پول زیادی که داشت توانست با قرار وثیقه آزاد شود، اما پلیس به او عنوان کرد که تحقیقات روی او ادامه خواهد داشت.
آنچه بعد از یک ماه در پرونده مرگ رابرت درج شد آن بود که او قبل از آن که به قتل برسد با مادهای سمی که در نوشیدنیاش ریخته شده بود مسموم شده و سپس با شلیک گلوله از پای درآمده بود. آنچه برای ماموران مهم بود آن بود که چه کسی میتوانسته به راحتی وارد منزل رابرت شود و او را مسموم کند. در جای جای محل اقامت این مرد جوان هیچ نشانهای از ورود با اجبار به چشم نمیخورد و این نشان میداد فردی که وارد خانه او شده است به طور کامل با او آشنایی داشته و به راحتی وارد منزل شده است.
در همین حال اطلاعات جدیدی از وضعیت مالی رابرت برای ماموران پرونده روشن شد. آنها متوجه شدند گرچه این دو برادر با تلاش بسیار خود از زمان بسیار جوانی توانستند با راهاندازی یک شرکت تجاری به پول قابل توجهی دست پیدا کنند، اما از آنجا که هر دوی آنها از نظر اخلاقی مشکلات زیادی داشتند نگهداری اموالشان بسیار سخت بود.
رابرت در طول چند سالی که مشغول به کار بود دو بار بشدت ورشکست شده بود و هر بار با درخواست از برادر کوچکترش جوزف از او پول گرفته بود تا بار دیگر کارش را از نو شروع کند. ظاهرا گرچه جوزف هم گرفتار مصرف مواد مخدر ازجمله کوکائین بود، اما از برادرش رابرت بهتر میتوانست زندگیاش را ساماندهی کند.
آخرین اطلاعات حاکی از آن بود که 10 روز قبل از مرگ رابرت او بار دیگر در یک قمار بزرگ نیمی بیشتر از اموالش را از دست داده بود و از آنجا که یک محموله بزرگ جنس در راه داشت باز هم به برادرش جوزف رو کرده بود.
تا آنجا که ماموران متوجه شده بودند جوزف باز هم پول مورد نیاز رابرت را فراهم کرده بود و به او داده بود تا از پس مشکلاتش برآید، اما این که چطور این مشکلات منجر به قتل رابرت شده بود سوالی بود که برای پلیس بیجواب مانده بود. پیچیدگیهای بسیار در پرونده رابرت که در نهایت مشخص نمیکرد که آیا رابرت به برادرش بدهکار بوده یا طلبکار، سبب شده بود این پرونده به بنبست برسد. تا اینکه جوزف به حرف آمد و همه چیز را برای پلیس تعریف کرد.
او اعتراف کرد با شلیک گلوله برادرش را از پای درآورده و سپس از منزلش متواری شده است. او علت اینکارش را تنفری که در طول سالها از وی به دل گرفته بود عنوان کرد اما در عین حال ابراز داشت رابرت روز آخری که با او پای تلفن صحبت میکرده است پرده از رازی برداشته که او را به طور کامل از هم پاشیده است. «رابرت باز هم اموالش را در قمار باخته بود و به ناچار سراغ من آمد.
به او گفتم این آخرین باری است که به او کمک مالی میکنم و دیگر حاضر نیستم به کارهای او تن در بدهم. من هیچ علاقهای به رابرت نداشتم و در طول زندگیم وجود او بود که باعث میشد من همیشه استرس داشته باشم و همه زندگیم را به رقابت بگذرانم. همیشه دلم میخواست مثل همه برادرهای دیگر ما هم با هم دوست باشیم و به جای اینکه برای هم دردسر و چشموهمچشمی درست کنیم یک رابطه سالم داشته باشیم که از آن لذت ببریم اما انگار اینکار غیر ممکن بود. پولی را که رابرت احتیاج داشت به او دادم اما در عین حال به او گفتم این آخرین باری است که من به او پول خواهم داد.
بعد از اینکه پول را بهحساب او واریز کردم او تلفنی با من تماس گرفت. مشخص بود حالت عادی ندارد و مقدار زیادی مشروبات الکلی نوشیده است. او گفت ما برادران ناتنی هستیم و من از پرورشگاه آورده شدهام. او گفت مدارکی دارد که گفتههایش را تایید میکند و بههمین خاطر است که ما نه شباهتی بههم داریم و نه عاطفهای بین ما وجود دارد. حرفهایش روی سرم خراب شد. از او متنفر بودم نمیدانستم او چطور در طول این سالها این راز را از من پنهان کرده است، در واقع او با اینکارش میخواست بار دیگر برنده این رقابت باشد. من هم با نقشهای حساب شده به دیدنش رفتم و پس از مسموم کردنش او را از پای در آوردم. اکنون با اعدام شدن من هر دوی ما مردهایم و باز هم با هم برابریم.»
مترجم: المیرا صدیقی
منبع: سیبیاس نیوز
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد