3دهه از شهادت سفیر فرهنگ ایران می گذرد اما هنوز درگیر همایش های کلیشه ای هستیم

«صادق» در حصارِ تکرار

سؤال تلخ اینجاست: آیا سهمِ «شهیدِ بیداری»، این «خوابِ سنگینِ فرهنگی» ماست؟ آیا مردی که در ۲۵ سالگی، تئوریسین‌های کارکشته‌ی غربی و شرقی را در لاهور به چالش می‌کشید، سزاوارش این است که در حد یک مراسمِ ختمِ سالانه و یک مجلس ترحیمِ سیاسی تقلیل یابد؟
سؤال تلخ اینجاست: آیا سهمِ «شهیدِ بیداری»، این «خوابِ سنگینِ فرهنگی» ماست؟ آیا مردی که در ۲۵ سالگی، تئوریسین‌های کارکشته‌ی غربی و شرقی را در لاهور به چالش می‌کشید، سزاوارش این است که در حد یک مراسمِ ختمِ سالانه و یک مجلس ترحیمِ سیاسی تقلیل یابد؟
کد خبر: ۱۵۳۴۳۶۳
نویسنده علیرضا برازجانی-روزنامه نگار

 

تاریخ، حافظه‌ عجیبی دارد؛ گاهی نام‌هایی را در خود نگه می‌دارد که جلوتر از زمانه‌ خویش دویده‌اند و گاهی ما، میراث‌دارانِ آن نام‌ها، با دستان خودمان غبارِ فراموشی را بر چهره‌ درخشانشان می‌پاشیم. نه با سکوت، که با «بد دفاع کردن»؛ با تکرار، با کلیشه، با روزمرگی. حکایت ما و «شهید صادق گنجی»، حکایتِ تلخِ همین برخوردِ کارمندی با یک اسطوره‌ فراملی است.

سی و پنج سال از پرواز مردی می‌گذرد که بی‌تردید یکی از «اولین‌ها» و پیشگامانِ نهضت «بیداری اسلامی» در شبه‌قاره و شاید در جهان اسلام بود. جوانی که در اوجِ جوانی، مرزهای دیپلماسی کلاسیک را درهم شکست و با سلاحِ اندیشه، اخلاق و قلم، قلبِ لاهور را فتح کرد. اما امروز، وقتی به کارنامه سه دهه گذشته در پاسداشتِ این شخصیتِ ترازِ انقلاب نگاه می‌کنیم، چه می‌بینیم؟ بیایید بی‌تعارف باشیم؛ بیایید برای یک‌بار هم که شده، این تعارفاتِ مرسومِ اداری و آن «به‌به و چه‌چه»‌های پشت تریبون‌ها را کنار بگذاریم و به حقیقتِ ماجرا بنگریم.

آنچه در طول این سال‌ها به نام «یادواره شهید گنجی» برگزار شده، غالباً از سطح یک «دورهمی اداری» فراتر نرفته است. هر سال، در تقویم که به روز شهادت نزدیک می‌شویم، ستادهایی تشکیل می‌شود، بنرهایی چاپ می‌شود و سالنی رزرو می‌گردد. سخنرانانی تکراری، با حرف‌هایی تکراری‌تر، پشت تریبون می‌روند و جملاتی کلیشه‌ای را که بارها شنیده‌ایم.

 آدم‌هایی که شاید حتی یک‌بار کتاب‌های شهید را ورق نزنده‌اند، یا تحلیلی عمیق از استراتژی فرهنگی او در پاکستان ندارند، می‌آیند، حرف می‌زنند، عکس یادگاری می‌گیرند و می‌روند تا سال بعد!

سؤال تلخ اینجاست: آیا سهمِ «شهیدِ بیداری»، این «خوابِ سنگینِ فرهنگی» ماست؟ آیا مردی که در ۲۵ سالگی، تئوریسین‌های کارکشته‌ی غربی و شرقی را در لاهور به چالش می‌کشید، سزاوارش این است که در حد یک مراسمِ ختمِ سالانه و یک مجلس ترحیمِ سیاسی تقلیل یابد؟

در تمام این سال‌ها، جای خالی یک «کار فاخر» چنان توی ذوق می‌زند که هیچ بنر و پوستری نمی‌تواند آن را بپوشاند. کجاست آن رمانِ ترازِ جهانی که زندگی دراماتیک و پرفراز و نشیبِ صادق را روایت کند؟ کجاست آن فیلم سینمایی یا سریال خوش‌ساختی که قهرمانیِ او را نه با شعار، بلکه با زبانِ هنر به نسلِ نتفلیکس‌بازِ امروز نشان دهد؟ دانشگاه‌های ما، پایان‌نامه‌های ما، پژوهشکده‌های ما در کجای این پازل قرار دارند؟ چرا هنوز یک پژوهشِ جامعِ استراتژیک درباره «مدلِ دیپلماسی عمومی شهید گنجی» روی میزِ وزارت خارجه نیست؟

شهید گنجی قربانیِ «کمیت‌گرایی» و «بیلان‌سازی» مدیرانی شده است که گمان می‌کنند با پر کردنِ سالن و ارائه گزارش کار، دینِ خود را ادا کرده‌اند. ما او را در قفسِ تنگِ نگاه‌های جناحی، استانی و سطحی حبس کرده‌ایم. شهیدی که نمادِ «گفتگو» و «تعامل» بود، امروز یادواره‌هایش به مونولوگ‌های خسته‌کننده تبدیل شده است. شهیدی که پیشتازِ بیداری اسلامی بود و مرزهای جغرافیایی را درنوردیده بود، ما او را در حد یک «شهیدِ محلی» کوچک کرده‌ایم.

غم‌انگیز است که بگویم بسیاری از جوانانِ شهر و دیارِ خودمان، صادق گنجی را نمی‌شناسند؛ یا اگر می‌شناسند، تنها در حد یک نام بر روی یک میدان  یا یک بیمارستان.

 آن‌ها روحِ ناآرامِ صادق را نمی‌شناسند، آن‌ها نمی‌دانند که او چگونه با دستِ خالی و با تکیه بر «سرمایه اجتماعی» و «صداقت»، کاری کرد که در تشییع جنازه‌اش در پاکستان، نه فقط شیعیان، که اهل سنت و حتی غیرمسلمانان اشک ریختند. ما این «صادق» را سانسور کرده‌ایم و به جایش یک تصویرِ اتوکشیده، دست‌نیافتنی و ملال‌آور به خوردِ مخاطب داده‌ایم.

مسئولین محترم، متولیان فرهنگی، دوستان و همرزمان!

زمانه عوض شده است. با فرمول‌های دهه شصت و هفتاد نمی‌توان قهرمان‌های دهه شصت را به دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها معرفی کرد. دورانِ «سخنرانی‌های یک‌طرفه» و «همایش‌های نمایشی» به سر آمده است. صادق گنجیِ امروز، نیازمندِ «روایتِ نو» است. او نیازمندِ زبانِ هنر، سینما و ادبیات است. او تشنه‌ پژوهش‌های عمیقِ آکادمیک است، نه سخنرانی‌های شورانگیز اما بی اثر.

 

اگر واقعاً دغدغه‌ نام و راه او را دارید، به جای هزینه‌های گزاف برای همایش‌های تکراری با سخنرانانِ همیشگی، بودجه‌ها را به سمتِ تولیدِ آثارِ ماندگار هدایت کنید. اجازه دهید هنرمندان، نویسندگان و پژوهشگرانِ جوان، بدونِ سانسور و بدونِ کلیشه، به زندگیِ پرماجرای او نزدیک شوند. بگذارید نسلِ جدید بفهمد که «انقلابی بودن» به معنای دگم بودن و بسته بودن نیست؛ بلکه می‌توان مثل صادق گنجی، هم انقلابی بود، هم کتاب‌خوان بود، هم شیک‌پوش نبود اما آراسته بود، هم با جهان گفتگو کرد و هم بر سرِ اصول ایستاد.

 

امسال و سال‌های بعد، اگر قرار است باز هم دور هم جمع شویم و همان حرف‌های همیشگی را بشنویم و همان آدم‌های تکراری را ببینیم، بهتر است سکوت کنیم. شاید سکوت، احترامِ بیشتری برای آن مردِ بزرگ داشته باشد تا هیاهوهای توخالی.

شهید صادق گنجی، شهیدِ راهِ روشنگری و بیداری بود؛ بیایید با برگزاری مراسم‌های خواب‌آور، به آرمانِ «بیداری» او خیانت نکنیم. وقت آن است که حصارِ تنگِ روزمرگی را بشکنیم و صادق را آن‌گونه که بود، به جهان و به نسلِ فردا معرفی کنیم؛ پیش از آنکه غبارِ زمان، چهره‌ خورشید را برای همیشه بپوشاند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها