با فرح اصولی نقاش و مینیاتوریست پایان هنر رمانتیک و آغاز هنر اقتصادی

موزه امام علی تا 24 آبان میزبان مینیاتورهای «فرح اصولی» ، نقاش و مینیاتوریست است.
کد خبر: ۱۵۲۳۸۶

اصولی که فارغ التحصیل نقاشی هنرستان هنرهای زیبا و کارشناس گرافیک از دانشکده هنرهای زیبای تهران است ، با سفرهای متعدد به دور دنیا و شرکت در نمایشگاه ها و جشنواره های معتبر جهانی و آشنایی با هنر روز دنیا، به اشرافی مطمئن در فراهم آوردن زمینه های ایجاد ذهنیتی معاصر و نو در مینیاتور دست یازیده است .وی در این مجموعه آثار به نمایش درآمده با عنوان «حافظ در خیال من» به تداوم نوعی احساس درونی و دلبستگی به شخصیت حافظ ، ارتباط او با این جهان و عالم شهود و مثال و ابعاد چندگانه غزلیات عارفانه و عاشقانه این شاعر پرداخته... ولی روایت دیگری که از میان تصاویر خلق شده در تابلوهای او در جریان است ، به نیاز مفرط انسان معاصر به تکامل و تعالی در پناه عشق ، پاسخی آرامش بخش می دهد و مخاطب را دعوت می کند تا در دنیای درخشان رنگ ها، شفافیت خیال و راز را نظاره گر باشد و رویاها و حالات عاشقانه و فرازمینی انسانی را با اعتباری دیگرگونه بنگرد
. با این هنرمند که تاکنون در بیش از 100 نمایشگاه گروهی و انفرادی داخلی و خارجی شرکت کرده و دبیر ششمین دوسالانه نقاشی معاصر ایران ، دبیر جلوه های نگارگری معاصر ایران ، دبیر فستیوال هنر ایران ، امارات و... بوده است درباره حال و هوا و ویژگی کلی آثارش در نمایشگاه اخیر و وضعیت فعلی هنر مینیاتور در ایران و دیگر محافل هنری دنیا به گفتگو نشستیم.


تنها با عنوان نمایشگاهتان ، سوالی در ذهن پیش می آید ، ارتباط شعر حافظ با مینیاتور (منظور سبک کارهاست) یا شخصیت خاص حافظ سبب خلق این تصاویر است؛
ارتباط ویژه ای بین حافظ و مینیاتور نمی بینیم. هر نقاش یا هنرمندی با هر تکنیک هنری ، ممکن است تعلق خاطری به حافظ یا اثرش داشته باشد و حس یا برداشت آن را از اشعار حافظ در قالب اثرش بیان کند. ولی درباره خودم ، این نوعی برداشت شخصی است از شاعری که از نوجوانی به او علاقه داشتم و همیشه روی من اثر می گذاشت . اصولا ادبیات و شعر ایران چه کلاسیک و چه معاصر برایم باارزش است . فروغ ، اخوان ، سپهری و... و بین شاعران قدیمی حافظ، مولانا، خیام ، سعدی و عطار شعرای محبوب من هستند، ولی کتاب حافظ همیشه کنار میز و تختخوابم است و هر وقت می خواهم از فکر مسائل کوچک این دنیا خارج شوم ، یا زمانی که چیزی ناراحت یا خوشحالم می کند، سراغ حافظ می روم و حالی را تجربه می کنم که خیلی دوستش دارم.

نگه داشتن آثارتان در این سبک و سیاق ، چقدر برایتان مهم است؛ آیا اهمیت نگاه یک نقاش و نگارگری برایتان جایگاه ویژه ای دارد یا صرفا علاقه شخصی باعث استمرار این سبک کاری است؛
شما وقتی راه می روید، فکر نمی کنید که چگونه دارید راه می روید. نقاشی کردن دیگر بخشی از وجود من شده است و تصمیمی که این طور نقاشی کنم یا آن طور، برایم معنی ندارد. من راهی را از 25سال پیش شروع کردم که به مرور متحول شده و اتفاقا در آن ، تکرار نیست . چون روی الگوی معینی حرکت نکردم و همیشه الگوهایم را خودم مشخص می کردم و در اولین کارهایم تا الان ، در رنگ ، ترکیب بندی ، ریتم ، بافت و... تفاوت عمده ای دیده می شود که نشان از تغییر و تحول در دوره های مختلف کاری ام است . از ابتدا، مینیاتور دوره صفویه برایم جذاب بود و تحولات کاری ام را با بررسی آن دوره پایه گذاری کردم . به مرور، دوران قبل تر یعنی تیموری برایم جالب تر شد و در این فاصله ، مطالعاتم را درباره نقاشی ژاپن ، چین ، ترکیه و هند آغاز کردم و بعد درخصوص ارزشهای تصویری هنرهای تجسمی ایران و هنر کاربردی معاصر ایران کار کردم و دریافتم که همه اینها با نخ نازکی به هم متصلند و در فلسفه و کاراکتر ایرانی مطرحند.

معماری و خوشنویسی (به عنوان رکن های همیشگی نگارگری ایرانی) آن رنگ آمیزی های درخشان و طبیعت خاص نگارگری ایران تا چه اندازه متاثر از نگارگری کشورهایی چون چین و هند و پاکستان و... است؛
با توجه به این که کشور ما همواره در مسیر تردد تمدن اقوام مختلف نیز بوده است . درواقع این هنر در تلاقی تمدن ها به وجود آمده ، ولی یک جایی ریشه در هنر تجسمی ایران قبل از اسلام داشته و بعد در ارتباطهای مختلف با مغول ها، چینی ها و... آنچه به وجود آمده ، مخصوص ایرانی هاست.

به نظر شما ، چگونه می توان مینیاتور ایرانی را همیشه پابرجا و به روز نگه داشت ؛ به طوری که همپای هنرهای دیگر پیش رود و از قافله پرسرعت هنر امروز عقب نماند؛
از دیدگاهی ، ما مسیر قهقرایی می رویم ، روی هویتمان پافشاری می کنیم ، مرزهایمان را می بندیم و می خواهیم موضوعی را به صورت تصنعی نگه داریم ولی نگاهی دیگر، رجوع به گذشته است. الان در هنر معاصر دنیا، ارجاعات زیادی به هنر قدیم می شود و غرب خیلی این کار را انجام می دهد. چین و ژاپن و هند و... هم همین طور. ما اساسا در ایران در عین حال که آدمهای خیلی محافظه کاری هستیم و خیلی راحت نمی توانیم نوگرایی را تحمل کنیم ، زیاد ادعای نوگرایی می کنیم. نوگرایی هایمان هم همیشه 30 - 40 سال عقب است . تصور می کنیم اگر هنر 50 سال پیش اروپا را کار کنیم ، جلوییم ولی اگر به مینیاتور نگاه کنیم ، عقبیم . در حال حاضر، هنرمندان پاکستانی که کارهایشان را در موزه های امریکا دیده ام ، واقعا دارند هنرشان را به روز می کنند ؛ در حالی که بشدت اصول سنتی مینیاتور مثل کاغذ دست ساز ، رنگ گیاهی و... را در کارشان پیاده می کنند و حتی بعضی وقتها ، المان هایی از مینیاتور ایران را می گذارند در آثارشان . منتها آنها با مینیاتور نقد اجتماعی و سیاسی می کنند. مثلا در یک نمایشگاه مربوط به 11 سپتامبر ، آن دو ساختمان تجارت جهانی را به صورت دو سروی که سرش شکسته و کج شده بود، کار کرده بودند و به جای تذهیب و تشعیر دور مینیاتور، نقشه فرودگاه جی اف کی در نیویورک بود که در نگاه اول خیلی شبیه تذهیب یا تشعیر دور کار بود. یا مثلا بوش و مشرف را کاملا به سبک مینیاتور با پردازش های ریز در قطع های کوچک (50 ، 40) کار کرده بودند. نمایشگاهی که 2 سال پیش در نیویورک دیدم ، نمایشگاهی در گردش بود که به موزه های دیگر هم می رفت و حاصل کار مینیاتوریست هایی بود که در جاهای مختلف دنیا زندگی می کنند و بعضی از آنان اظهار علاقه کرده بودند که در ایران هم نمایشگاه بگذارند. متاسفانه هنوز کسی با من در این جهت همکاری نکرده که کار عده ای از آنها را به ایران بیاورم و می دانم که با برپایی چنین نمایشگاهی ، تحول ایجاد می شود. تا به حال در مصاحبه هایم به این که مینیاتوریست های پاکستانی چگونه در حال حرکت به جلو هستند، خیلی اشاره داشته ام . من روحیه نژادپرستانه ندارم ، ولی وقتی این سرمایه مال ماست و دیگری می آید با آن مطرح می شود، دیگر فایده ندارد، چرا که آن موج اتفاق افتاده است. دوست داشتم بخشی از این آثار به ایران می آمد و مورد تحلیل قرار می گرفت و همه متوجه می شدند که مینیاتور می تواند معاصر باشد.

مینیاتور ایرانی همواره در جهان پرمخاطب بوده. در حال حاضر، فکر می کنید این هنر در ایران مخاطب بیشتری دارد یا در خارج از ایران؛
مینیاتور قدیم ایران ، شیفتگانی در همه جای دنیا دارد و من هر جا با آنان هم صحبت شدم ، با علاقه فراوانی درباره مینیاتور ایران حرف می زدند. یکی از چیزهایی که در مینیاتور قدیم ایران واقعا بی رقیب است ، رنگ است . شما حتما شاهکارهای نگارگری ایران را در موزه هنرهای معاصر دیده اید. آن رنگها هرگز در چاپ درنمی آید. خیلی از آدمهایی که شیفته نگارگری ایرانند، آثار را از طریق چاپ می شناسند. ولی آنهایی که اصل کارها را دیده اند ، واقعا در تاثیرگذاری مینیاتور قدیم ایران اتفاق نظر دارند. به عنوان مثال خانم شیلا کنبی که در بریتیش میوزیوم کار می کند، یکی از علاقه مندان جدی مینیاتور ایران است و تالیفات زیادی در این باره دارد. مقوله رنگ برایش موضوع مهمی است ولی در مینیاتور معاصر، خیلی به رنگ توجهی نمی شود. یعنی رنگ را خیلی بی محابا و بی فکر استفاده می کنیم ؛ در حالی که در مینیاتور قدیم ایران ، شما نمی توانید بگویید این رنگ قدرت و هارمونی ندارد یا کنتراستش خوب نیست.

مینیاتورامروز در ایران


در ایران ، نقاش ها کار مینیاتوریست ها و مینیاتوریست ها کار آنها را نمی بینند. مینیاتوریست ها معتقدند نقاش ها کار بلد نیستند و خطخطی می کنند و بیخودی های وهوی راه می اندازند و نقاش ها معتقدند مینیاتورسیت ها اصلا از هنر اطلاعی ندارند و یک کار قدیمی را دارند تکرار می کنند.

اینها دلشان با هم نیست و نمی خواهند روی هم اثر بگذارند. مینیاتوریست ها معمولا در فضای بسته کار می کنند، چون در نظریه پردازی از مینیاتور دفاع نمی شود و مینیاتور سرکوب می شود؛ در حالی که می توان در مینیاتور نوآوری کرد.
مینیاتوریست ها فکر می کنند با هر نوآوری شان غیرجدی برخورد می شود و کسی به آنها بها نمی دهد. شیوه تدریس مینیاتور این است که هنرجو نزد استاد ، خوب تکنیک را یاد بگیرد. ولی بیشتر آنها کار استاد را تکرار می کنند.
مینیاتور تکنیک سختی دارد و هر نقاشی ، مینیاتور بلد نیست. این یک تکنیک اضافه است که یاد می گیرد و من خودم در هنرستان نقاشی خواندم. در دانشگاه گرافیک و در مینیاتور شاگرد استاد فرشچیان بودم.
در هر حال مینیاتوریست های ما تاریخ هنر ایران ، غرب و روشهای دیگر نقاشی را یاد نمی گیرند و وقتی ناآشنا هستند، چگونه می توانند نوآوری کنند. در بروز نوآوری باید نسبت به پیرامون اشراف وجود داشته باشد.
دلیل دیگر هم آن است که مطرح نمی شوند و به آنها شجاعت داده نمی شود. دست کم این است که از نمایشگاه های جهانی اسلایدها و کتابهایی در اختیارشان قرار گیرد. البته فضای نقد هم در ایران به گونه ای است که ما از آن ، چیزی نمی آموزیم یا تعریف و تمجید است یا انتقاد صرف و مطلق بینی !

در هر حال ، چون من با مینیاتوریست ها نمایشگاه نگذاشته ام ، نمی توانم اظهار عقیده غربی ها را درباره مینیاتوریست های معاصر بگویم ؛ ولی درباره آثار خودم با توجه به این که تقریبا در همه جای دنیا، نمایشگاه برگزار کرده ام ، باید بگویم طرفداران بسیاری دارند و واکنش های مثبتی دیده ام و بیشتر از ایران ، نسبت به کارهایم اقبال وجود دارد. در ایران ، تماشاچی عام رابطه خوبی با آثارم برقرار می کند ولی تماشاگر خاص مثل برخی از هنرمندان نه . چون فکر می کنند دوره مینیاتور تمام شده و اصلا به اتفاقی که در کار می افتد، توجهی ندارند؛ این در حالی است که بارها کارشناس آلمانی یا رئیس موزه در آلمان یا امریکا ابراز تمایل کرده اند که برای من ، نمایشگاه انفرادی بگذارند. موضوع ناراحت کننده دیگری که از این واکنش ها استنباط می شود آن است که آدم فکر می کند که دوستان هنرمند لابد در جریان هنر معاصر دنیا نیستند. من 2ماه پیش ، در موزه بروکلین نیویورک ، کار «ضیافت شام» جودی شیکاگو را کنار کار سهریا سکندر، مینیاتوریست و گادا آمر که خانمی مصری است و روی بوم به جای خط کشیدن ، می دوزد را دیدم و بعد همه اینها در نمایشگاه «هفده نوع دیدن» به نمایش درآمد و ویژگی اغلب آثارشان این بود که همگی روی تمهای کشور خودشان کار کرده بودند و در واقع آن چیزی که به نمایش گذاشته نشد، کپی از هنر غرب بود، خیلی وقت ها ایمیل هایی از جاهای مختلف و از طرف کسانی که کارهایم را در سایت می بینند، دریافت می کنم . یکی از آنها خانمی بود که برای یک سخنرانی ، نقدی از آثار من خواست به همراه اسم چند خانم نقاش ایرانی و اتفاقا زیر این جمله خط کشیده بود که لطفا اسامی کسانی را بفرستید که مثل شما برداشت شخصی و خاص دارند، کپی نقاشی غربی را نمی خواهم ! با آن که مطرح بودن دغدغه من نیست ولی همیشه فکر می کنم که چرا مینیاتور ما تکان نمی خورد. برای این تکان خوردن باید امکانات و آگاهی هایی در اختیار جوانان علاقه مند و مینیاتور قرار دهیم که بتوانند نوآوری کنند. هرچند می دانم پشتیبانی بموقعی از هنر وجود ندارد و بیشتر وقتها پشتیبانی از بخشی است که نمی تواند جهانی شود. به همین دلیل ما نمی توانیم وارد اقتصاد و کیفیت جهانی شویم و این به آن معنی نیست که پتانسیل نداریم . مشکل ما انتخاب هایی بر مبنای همیشگی روابط یا سلیقه شخصی یا عدم اطلاع از هنر یا هنر جهانی است . هنر دیگر تنها کارکرد رمانتیک ندارد و بخش بزرگی از آن ، مساله گردش و حمایت مالی است ؛ مثلا بنگلادش یکی از گرسنه ترین کشورهاست ، ولی یک بی نیال خیلی خوب جهانی دارد. تمدن یک کشور نقش بزرگی در موقعیت جهانی اش بازی می کند. مساله بعدی این است که هنرمندان از همدیگر دفاع نمی کنند. ما نظریه پرداز نداریم یا کم داریم. اگر هم باشد سلیقه ای عمل می کند، طیف گسترده و دید باز ندارد.

روند برگزاری دوسالانه های نقاشی را در ایران چطور می بینید ، به عنوان دبیر ششمین دوسالانه نقاشی ، نقاط ضعف و چالش های اجرایی آنها را در چه مواردی می دانید؛
معتقدم دوسالانه باید یک ستاد جدا برای خودش داشته باشد مثل جشنواره ونیز، بی ینال ونیز، جشنواره کن و... اینها در طول سالهایی که در کشورشان جنگ بوده یا حکومتشان از پادشاهی به جمهوری تغییر کرده بی ینال هایشان سرجایش مانده و هیچ وقت تعطیل نشده که دوباره از صفر شروع شود ولی در کشور ما پس از انقلاب دوباره اولین بی ینال برگزار شد، در حالی که تغییر باید در محتوا انجام شود. یعنی گذشته ای که چند سال برای خودمان ساختیم ، از بین بردیم و همه اینها در انظار بین المللی یعنی این که ما ناواردیم و بلد نیستیم تغییرات را چگونه در هنر بیاوریم . غیر از این بی ینال باید ستاد جداگانه و اساسنامه و دبیر و دبیرخانه ای داشته باشد که همیشه کار خودش را انجام دهد. به قول خانمی که کارشناس موزه ای در نیویورک بود ، آنقدر دوسالانه ها در دنیا زیادند که اگر قرار باشد از این دوسالانه به آن دوسالانه سفر کنیم باید تمام سال را در مسافرت باشیم. خوب سهم ایران از شرکت در این دوسالانه ها چقدر است؛ در این دوسالانه ها که مستمر است ، تجربه ، اعتبار و موقعیت به دست می آید و به گونه ای است که هر دفعه تغییرات و تحولات و شرایط نامساعد و نشدنی برای برپایی یک دوسالانه پیش نمی آید که چند سال بین دوسالانه ها فاصله بیفتد. جوان ها هم می توانند خودشان را در دوسالانه ها نشان دهند. عده ای از جوانانی که در آن دوسالانه (دوسالانه ششم) شرکت کردند، الان جزو امیدهای مهم نقاشی محاسبه می شوند و کارهایشان به حراج ها و بی ینال ها راه می یابد و همه اینها نشانه آن بود که جوانگرایی حسن آن بی ینال بود. این دوسالانه ها می توانند با هم متحد شوند و لازمه اش این است که هنرمندان ، انجمن ها و دولت با هم همکاری داشته باشند.

توجه به نقش زن در محتوای آثارتان کاملا مشهود است ؛ البته غیر از توضیحی که درخصوص کارهایتان راجع به سیر و سلوک حافظ بین این دنیا و عالم مثالی دارید، می توان به تفسیر دیگری نیز در تابلوهایتان رسید و آن بالدار بودن همه زنان غیر از انگیزه شما درباره فرشته بودن آنها است و این که از بالای تصاویر یعنی از آسمان در حال جلوه گری و جهت دهی به مرد هستند و به طور کلی فرازمینی اند و کنش مندتر نسبت به مردان دیده می شوند. مرد را در فکر یا تامل و در حالت هایی خموده می بینیم ، ولی از حالات زنان احساس مطمئن تری نسبت به اطرافشان استنباط می شود و در گروهی از کارهایتان هم در حال دستگیری و تیمارداری از مرد دیده می شوند... چه دیدگاهی در شما باعث خلق این تصاویر شده است؛
من هم همین اعتقاد را دارم و این که تاریخ هنر به دست مردان ساخته شده است. آن موقع زنان حتی اگر اثری خلق می کردند، تحت پوشش همسر یا پدرشان یا حتی امضای مردانه می توانستند حضور داشته باشند؛ ولی حالا زنان هم می توانند ابراز عقیده کنند و چون نظرشان جدیدتر است با عکس العمل مواجه می شوند و برخی فکر می کنند که زنان یکسونگرند.خیلی وقتها هنرمندانی که زن را در فیلم ، تئاتر یا نقاشی موضوع قرار می دهند، نگاهی مردانه به آن زن دارند و کمتر نگاهی از درون به بیرون زن دیده می شود. من دوست دارم حسی را که خودم به یک زن دارم ، منتقل کنم و به نقش خودم ، مادرم یا زنهایی که به آنها علاقه داشتم ، تمرکز کنم.

این روزها پیام بسیاری از داستان های زنانه و برخی فیلمها و... هر چقدر هم غیرآشکار و زیرپوستی باشد، باز هم با نوعی موضعگیری و اعتراض زنانه توام است. در کارهای شما به نظر می رسد زن با احساسات عمیق زنانه و به لحاظ عاطفی از منظری بالاتر به مرد نزدیک می شود و در موقعیت های مختلف ، هم معشوقگی و هم مادری را دارد با هم ایفا می کند.
این نکته بینی شما برایم جالب است ، چون من حس مادرانه را خیلی ستایش می کنم. مادر خیلی خوبی داشتم و دوست دارم مادر خوبی هم باشم. خیلی وقت ها هم می گویند تو فمینیستی و من در جواب می گویم که فمینیست اگر به آن معنی باشد که به مردها حمله کنیم ، نه. من به عشق خیلی اعتقاد دارم و تصور آدمهایی که عشق را تجربه نکرده اند، برایم سخت است. عشق پایه اتفاقات مهم است و عشق مادری خیلی بااهمیت تر است . زن مانند زمین بارور است و حیات را حفظ می کند. بقای حیات در دست زن و وظیفه او حفظ زندگی است. من اصلا دعوایی با مردها ندارم ولی حق و حقوقی از زنان ضایع شده که ممکن است دلم بخواهد آن حق و حقوق را به دست بیاورم اما در بعد درونی خودم فکر می کنم که زیبایی زنانه و عشق بین دو آدم را خیلی دوست دارم و اصلا هیچ مخالفتی با این جریان که ظرافتی در زن وجود داشته باشد، ندارم. قدرت مساوی مردانه شدن قیافه زن یا مساوی رفتار مردانه نیست . قدرت زن در پناه دادن ظرافت و حفظ حیاتش است و به همین علت زنان قدرتمندترند ولی مردها چون انعطافشان کمتر است ، زودتر می شکنند.در طول تاریخ هم زنان همیشه مانع جنگ بوده اند، چون نمی خواهند همسران ، فرزندان ، پدران یا برادرانشان را از دست بدهند. وقتی زنی فرزندی را به دنیا می آورد، حامی اوست و نمی تواند به دنیاآورنده و سبب کشته شدن آن چیزی که خلق کرده باشد؛ اینها یعنی حس مادرانه و هنر مادر بودن.

پروانه توکلی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها