خصومت در ژن صهیونیسم

در بحبوحه تنش‌های روزافزون میان ایران و رژیم صهیونیستی، غالبا چنین پنداشته می‌شود که ریشه‌های این دشمنی عمیق به پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ و تغییر ماهیت سیاست خارجی تهران بازمی‌گردد. با این حال، بررسی دقیق اسناد تاریخی، خاطرات سیاستمداران و تحلیل‌های استراتژیست‌های غربی و اسرائیلی، پرده از حقیقتی دیگر برمی‌دارد: خصومت و نگاه تهدیدمحور رژیم‌صهیونیستی به ایران، سابقه‌ای به درازای عمر نامشروع این رژیم داشته و صرفا محصول دوران پس از انقلاب نیست. این نکته مهم، غالبا در تحلیل‌های سطحی نادیده گرفته می‌شود، در حالی که درک این پیشینه برای فهم عمیق‌تر مناسبات کنونی و آینده دو طرف ضروری است. این گزارش با تکیه بر منابع معتبر داخلی و خارجی، به کاوش در این پیشینه تاریخی می‌پردازد.
در بحبوحه تنش‌های روزافزون میان ایران و رژیم صهیونیستی، غالبا چنین پنداشته می‌شود که ریشه‌های این دشمنی عمیق به پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ و تغییر ماهیت سیاست خارجی تهران بازمی‌گردد. با این حال، بررسی دقیق اسناد تاریخی، خاطرات سیاستمداران و تحلیل‌های استراتژیست‌های غربی و اسرائیلی، پرده از حقیقتی دیگر برمی‌دارد: خصومت و نگاه تهدیدمحور رژیم‌صهیونیستی به ایران، سابقه‌ای به درازای عمر نامشروع این رژیم داشته و صرفا محصول دوران پس از انقلاب نیست. این نکته مهم، غالبا در تحلیل‌های سطحی نادیده گرفته می‌شود، در حالی که درک این پیشینه برای فهم عمیق‌تر مناسبات کنونی و آینده دو طرف ضروری است. این گزارش با تکیه بر منابع معتبر داخلی و خارجی، به کاوش در این پیشینه تاریخی می‌پردازد.
کد خبر: ۱۵۰۷۴۷۷
نویسنده امیر حسین حیدری-گروه رسانه
 
ایران به‌مثابه ابزار
پس از اعلام موجودیت رژیم‌صهیونیستی در سال ۱۹۴۸، رهبران اولیه این رژیم، به‌ویژه افرادی چون دیوید بن‌گوریون، با چالش مشروعیت و تهدیدات امنیتی از جانب کشورهای عربی همسایه مواجه بودند. در چنین فضایی، «دکترین پیرامونی  (Periphery Doctrine) » به‌عنوان یکی از ستون‌های اصلی سیاست خارجی و امنیتی اسرائیل شکل گرفت. این دکترین، بر لزوم ایجاد اتحاد با کشورهای غیرعرب و مسلمان در حاشیه جهان عرب، به‌منظور مهار نفوذ کشورهای عربی متخاصم و ایجاد عمق استراتژیک برای اسرائیل، تأکید داشت.  ایران دوران پهلوی، با توجه به جمعیت، منابع طبیعی، موقعیت ژئوپلیتیک و تمایلات غرب‌گرایانه محمدرضا پهلوی، یکی از مهره‌های کلیدی در این دکترین محسوب می‌شد. تریتا پارسی در کتاب خود با عنوان «اتحاد خائنانه: معاملات پنهانی اسرائیل، ایران و ایالات متحده” (Treacherous Alliance: The Secret Dealings of Israel, Iran, and the United States)، به تفصیل به این روابط پیچیده پرداخته و نشان می‌دهد که حتی در دوران به‌ظاهر دوستانه، نگاه اسرائیل به ایران، نگاهی ابزاری و مبتنی بر منافع صرفا استراتژیک بوده است. پارسی استدلال می‌کند که اسرائیل، ایران را نه به‌عنوان یک متحد برابر، بلکه به‌عنوان سپری در برابر دشمنان عرب و منبعی برای تأمین نفت و همکاری‌های اطلاعاتی می‌دید. او همچنین به نقش ایالات متحده در شکل‌گیری این اتحاد نامتعارف و سوء‌استفاده از ایران به‌عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود در منطقه اشاره می‌کند.
اوی شلیم، مورخ اسرائیلی و استاد دانشگاه آکسفورد، در کتاب مشهور خود «دیوار آهنین: اسرائیل و جهان عرب (The Iron Wall: Israel and the Arab World)، به استراتژی‌های اولیه اسرائیل برای بقا و توسعه اشاره می‌کند. اگرچه تمرکز اصلی کتاب بر جهان عرب است اما شلیم نیز به اهمیت کشورهای پیرامونی در محاسبات امنیتی اسرائیل اذعان دارد. از منظر استراتژیست‌های اسرائیلی آن دوران، هرگونه قدرت‌گیری مستقل و خارج از کنترل در منطقه، حتی از جانب کشورهای به‌ظاهر دوست، می‌توانست در درازمدت به چالشی برای هژمونی منطقه‌ای اسرائیل بدل شود. به همین دلیل، اسرائیل همواره در پی حفظ برتری نظامی و اقتصادی خود در منطقه بوده و از ظهور هرگونه قدرت رقیب جلوگیری کرده است. این نگاه، فارغ از ایدئولوژی و نظام سیاسی حاکم بر کشورها، همواره در سیاست‌های اسرائیل مشهود بوده است.
 
همکاری‌های تاکتیکی، نگرانی‌های راهبردی
در دهه‌های ۱۹۵۰، ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، روابط میان ایران و اسرائیل در سطوح مختلف، از جمله همکاری‌های اطلاعاتی (میان ساواک و موساد)، نظامی و اقتصادی گسترش یافت. ایران در سال ۱۹۵۰ اسرائیل را به‌صورت دوفاکتو به رسمیت شناخت و یکی از معدود کشورهای مسلمان بود که روابط نسبتا گرمی با تل‌آویو برقرار کرد. نفت ایران برای اسرائیل حیاتی بود و مستشاران اسرائیلی در آموزش نیروهای ایرانی نقش داشتند.
با این‌حال، این همکاری‌ها نمی‌توانست نگرانی‌های عمیق‌تر اسرائیل را از بین ببرد. موشه دایان، وزیر دفاع و شخصیت تأثیرگذار اسرائیلی، در خاطرات و سخنرانی‌های خود، همواره بر لزوم حفظ برتری نظامی و تکنولوژیک اسرائیل در منطقه تأکید داشت. این نگاه، شامل ایران نیز می‌شد. هرچند شاه ایران متحد غرب و اسرائیل تلقی می‌شد اما جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای او و تلاش برای تبدیل ایران به قدرت برتر خلیج‌فارس، به‌طور بالقوه می‌توانست منافع اسرائیل را به چالش بکشد. دایان در یکی از سخنرانی‌های خود به صراحت بیان می‌کند که «ما باید همواره یک قدم از همه کشورهای منطقه جلوتر باشیم، حتی متحدانمان.» این جمله به‌خوبی گویای ذهنیت حاکم بر رهبران اسرائیل در قبال کشورهای منطقه است.
در کتاب «اسرائیل و ایران: از اتحاد تا دشمنی” (Israel and Iran: From Alliance to Enmity) » نوشته افرایم کام (Ephraim Kam)، تحلیلگر ارشد مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل (INSS)، به این نکته اشاره می‌شود که حتی پیش از انقلاب، اسرائیل با دقت تحولات داخلی ایران و پتانسیل تغییر رژیم را زیر نظر داشت. نگرانی از قدرت‌گرفتن جریان‌های اسلام‌گرا یا ملی‌گرای ضداسرائیلی در ایران، همواره بخشی از محاسبات تل‌آویو بوده است.
 
اسناد منتشر‌شده و دیدگاه‌های داخلی
در ایران نیز برخی تحلیلگران و مورخان با استناد به اسناد و شواهد، به ماهیت ابزاری روابط ایران و اسرائیل در دوران پهلوی و نگاه خصمانه پنهان اسرائیل به ظرفیت‌های ایران اشاره کرده‌اند. به‌عنوان مثال، در مجموعه اسناد منتشر‌شده پس از انقلاب، مکاتبات و گزارش‌هایی وجود دارد که نشان‌دهنده تلاش موساد برای نفوذ در ساختارهای حساس ایران و جمع‌آوری اطلاعات فراتر از چارچوب همکاری‌های رسمی است. این اسناد نشان می‌دهند  موساد در پی کسب اطلاعات دقیق در مورد توانمندی‌های نظامی و اقتصادی ایران بوده و تلاش کرده از طریق عوامل نفوذی خود در ساختارهای مختلف، به اهداف خود دست یابد.
عبدالله شهبازی، مورخ و پژوهشگر ایرانی، در آثار متعدد خود به بررسی روابط ایران و اسرائیل و نقش کانون‌های قدرت جهانی پرداخته است. وی معتقد است که اسرائیل از ابتدا با هرگونه قدرت‌گیری مستقل در منطقه، از جمله ایران، مخالف بوده و اتحاد با شاه صرفا یک تاکتیک موقت برای مقابله با دشمنان مشترک عرب بوده است. به باور وی، هدف نهایی اسرائیل، تضعیف تمامی قدرت‌های منطقه‌ای برای تضمین برتری بلامنازع خود بوده است.
 
نقطه عطف جنگ ۱۹۶۷
جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷ و پیروزی قاطع اسرائیل بر ائتلاف کشورهای عربی، نقطه عطفی در معادلات خاورمیانه بود. این پیروزی، اعتماد به نفس اسرائیل را به‌شدت افزایش داد و موقعیت آن را به‌عنوان یک قدرت نظامی برتر تثبیت کرد اما در عین حال، به نگرانی‌های راهبردی اسرائیل در قبال قدرت‌های غیرعرب منطقه نیز دامن زد.
ایران در دوران پس از جنگ ۱۹۶۷، به‌دلیل افزایش قیمت نفت و درآمدهای سرشار ارزی، برنامه‌های بلندپروازانه‌ای را برای نوسازی ارتش و تبدیل‌شدن به «ژاندارم منطقه» با حمایت آمریکا آغاز کرد. این مسأله، اگرچه در ظاهر با منافع اسرائیل در مهار نفوذ شوروی و برخی کشورهای تندروی عرب همسو بود اما از نگاه استراتژیست‌های دوراندیش اسرائیلی، می‌توانست در آینده به یک چالش تبدیل شود. قدرتمند‌شدن بیش از حد ایران، حتی تحت رهبری یک متحد، می‌توانست موازنه قوا را به‌ضرر اسرائیل تغییر دهد.
 
پروژه هسته‌ای ایران
شاید یکی از مهم‌ترین نشانه‌های نگاه خصمانه و تهدیدمحور اسرائیل به ایران، حتی پیش از انقلاب، مربوط به برنامه هسته‌ای ایران باشد. ایران در دهه ۱۹۷۰ میلادی، با حمایت آمریکا و کشورهای غربی، برنامه بلندپروازانه‌ای را برای توسعه انرژی هسته‌ای آغاز کرد. اگرچه این برنامه ظاهرا صلح‌آمیز بود اما از همان ابتدا حساسیت اسرائیل را برانگیخت. به اعتقاد برخی کارشناسان، اسرائیل از همان زمان، گزینه‌های مختلفی برای مقابله با برنامه هسته‌ای ایران را بررسی کرده است، از جمله حملات نظامی و اقدامات خرابکارانه. این موضوع نشان می‌دهد که اسرائیل، حتی در دوران دوستی با ایران، به هیچ‌وجه حاضر به پذیرش یک ایران هسته‌ای نبوده است.  اسناد و گزارش‌هایی که بعدها منتشر شد، از جمله برخی اسناد طبقه‌بندی‌شده آمریکایی، نشان می‌دهد که اسرائیل از همان دوران، نگرانی‌هایی در مورد احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای داشته است. رونن برگمن، روزنامه‌نگار تحقیقی اسرائیلی، در کتاب خود با عنوان «برخیز و اول او را بکش: تاریخ پنهان ترورهای هدفمند اسرائیل» (Rise and Kill First: The Secret History of Israel’s Targeted Assassinations)، به عملیات‌های اطلاعاتی و خرابکارانه اسرائیل علیه برنامه‌های تسلیحاتی کشورهای مختلف، از جمله تلاش‌ها برای جمع‌آوری اطلاعات در مورد برنامه هسته‌ای ایران در دوران شاه، اشاره می‌کند. این نگرانی‌ها نشان می‌دهد که اسرائیل، فارغ از ماهیت رژیم حاکم بر ایران، هرگونه دستیابی ایران به فناوری‌های پیشرفته و استراتژیک را تهدیدی برای انحصار هسته‌ای خود در منطقه و برتری نظامی‌اش تلقی می‌کرده است.
 
انقلاب اسلامی: تغییر تاکتیک، نه تغییر راهبرد خصمانه
پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و قطع روابط دیپلماتیک ایران با اسرائیل و حمایت صریح جمهوری اسلامی از آرمان فلسطین، بدون شک فصل جدیدی در روابط دو طرف گشود و خصومت‌ها را علنی و تشدید کرد. شعارهای ضداسرائیلی انقلاب و معرفی اسرائیل به‌عنوان «شیطان کوچک» و «غده سرطانی»، بهانه‌هایی بود تا اسرائیل ایران را به‌عنوان تهدید اصلی خود در منطقه معرفی کند. اما همان‌طور که پیشتر اشاره شد، این تغییر بیشتر در تاکتیک و شدت خصومت بود تا در اصل راهبرد اسرائیل. اسرائیل که پیش از انقلاب، ایران را به‌عنوان یک «متحد غیرقابل اعتماد» و «رقیب بالقوه» می‌دید، پس از انقلاب با دشمنی ایدئولوژیک و آشکار مواجه شد. این امر، اسرائیل را برآن داشت تا اجرای سیاست‌های مهار و تضعیف ایران را  در پیش بگیرد. یوال دیسکین، رئیس سابق شاباک (سازمان امنیت داخلی اسرائیل)، در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های متعددی پس از بازنشستگی، به خطرناک‌بودن سیاست‌های تقابل‌جویانه با ایران اشاره کرده و در عین حال اذعان داشته که دغدغه برنامه هسته‌ای ایران، بسیار پیشتر از تبدیل‌شدن به یک بحران بین‌المللی، در دستور کار نهادهای امنیتی اسرائیل قرار داشته است. این دیدگاه نشان می‌دهد که حتی در سطوح بالای تصمیم‌گیری امنیتی اسرائیل، نگرانی از ایران به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای با پتانسیل‌های بالا، فراتر از ماهیت نظام سیاسی آن بوده است.

دشمنی ریشه‌دار و فراتر از ایدئولوژی
شواهد و اسناد تاریخی، از جمله تحلیل‌های استراتژیست‌ها و مورخان غربی و اسرائیلی، به وضوح نشان می‌دهد که نگاه رژیم‌صهیونیستی به ایران، حتی در دوران پیش از انقلاب اسلامی، عاری از خصومت و بدبینی نبوده است. «دکترین پیرامونی» و اتحاد تاکتیکی با ایرانِ دوران پهلوی، صرفا ابزاری برای تأمین منافع کوتاه‌مدت و میان‌مدت اسرائیل در مقابله با دشمنان عرب بود. در لایه‌های عمیق‌تر راهبردی، اسرائیل همواره نگران ظهور ایران به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای مستقل و تأثیرگذار بوده است.  جاه‌طلبی‌های شاه، از همان ابتدا حساسیت و نگرانی اسرائیل را برانگیخت. انقلاب اسلامی، با تغییر ماهیت ایدئولوژیک و سیاست خارجی ایران، این خصومت پنهان را به یک تقابل آشکار و همه‌جانبه تبدیل کرد اما ریشه‌های این دشمنی، در ذات توسعه‌طلبانه و برتری‌جویانه رژیم‌صهیونیستی و تلاش آن برای جلوگیری از شکل‌گیری هرگونه قطب قدرت رقیب در خاورمیانه نهفته است. بنابراین، محدود‌کردن تاریخچه این خصومت به دوران پس از انقلاب اسلامی، ساده‌انگارانه و نادیده‌گرفتن بخش مهمی از واقعیت‌های تاریخی و ژئوپلیتیکی منطقه است. درک این پیشینه تاریخی، برای تحلیل صحیح مناسبات کنونی و آینده ایران و رژیم صهیونیستی، امری ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. به‌عبارت دیگر، برای درک دقیق تحولات امروز، باید به ریشه‌های تاریخی و استراتژیک این دشمنی توجه و از تحلیل‌های سطحی و ایدئولوژیک پرهیز کرد.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها