نخبهکشی جزو عادات مرسوم و روزمره رژیم جنایتکار اسرائیل است؛ شهادت دانشمندان هستهای یکی دیگر از جلوههای شوم کارهای این رژیم است و در این جرگه اهل فرهنگ و غیرنظامیان نیز آسیب میبینند و به شهادت میرسند. یکی از اهالی قلمی که در حملات جنایتکارانه رژیم صهیونیستی به شهادت رسید، فرشته باقری، فرزند سردار سپهبد شهید محمد باقری، رئیس ستادکل نیروهای مسلح بود که بهعنوان خبرنگار گروه فرهنگی در خبرگزاری دفاعمقدس فعالیت میکرد.
شهیده فرشته باقری متولد سال ۱۳۷۶ و فارغالتحصیل رشته ارتباطات از دانشگاه علامه طباطبایی بود که فعالیت رسانهای خود را از سال ۱۳۹۸در خبرگزاری دفاعمقدس آغاز کرد.
او با هوش و ذکاوتی سرشار، برگرفته از پیشینه خانوادگیاش و با غیرت و تعصبی مثالزدنی پلههای ترقی را پشتسر گذاشت و در حوزه ترویج فرهنگ ناب ایثار و شهادت تأثیرگذار ظاهر شد. شهیده باقری در طلیعه ۲۸ سالگی، در کنار پدر بزرگوار خود سپهبد شهید محمد باقری، رئیس ستادکل نیروهای مسلح به دیدار عموی شهیدش سردار حسنباقری شتافت.
با توجه به این اتفاق، محمد نوروزپور، معاون رسانهای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، شهادت فرشته باقری را تسلیت گفت و نوشت: «رژیم جنایتکار و بیشرم صهیونیستی، اینبار نهتنها دوباره دانشمندان و فرماندهان ارشد نظامی کشور را هدف قرار داده که به جان عزیز زنان، کودکان و مردم بیدفاع این سرزمین نیز یورش آورده است. مردم بیدفاع، هماره قربانیان آتشافروزیهای این رژیم خونخوار و کودککش بودهاند و اینبار علاوه بر هموطنان و همشهریانمان، به سوگ حقیقتنگاران این سرزمین نیز نشستیم.
خبرنگار شهیده، فرشته باقری که در مکتب پدر والامقامش، سردار سپهبد شهید محمد باقری، درس ایمان و ایستادگی آموخته بود، با قلمش در جبهه روایت و با جانش در خطمقدم حقیقتگویی به شهادت رسید. اینجانب با قلبی اندوهگین، شهادت مظلومانه این بانوی خبرنگار را به بازماندگان خانواده معزز شهیدان باقری، به همکاران ایشان در خبرگزاری دفاعمقدس و به جامعه شریف رسانهای کشور تسلیت میگویم.»
شهیده فرشته باقری پیش از این یادداشتی با عنوان «طوفان شن؛ تازیانهای بر پنجه عقاب آمریکایی» نوشته بود که در آن به شرح آتشافروزی، جنگطلبی آمریکا و حقانیت نظام اسلامی پرداخت.
بخشی از یادداشت شهیده درباره این واقعه اینجا آمده است: «پس از این، ایالات متحده برنامهریزی کرد که مخفیانه و شبانه وقتی که همه در خواب هستند، از طبس با هلیکوپتر به سوی تهران حرکت کند و در ورزشگاه امجدیه (شهید شیرودی) فرود بیاید و سپس به سفارت آمریکا در تهران حمله کرده و جاسوسهایش را آزاد کند.
طبق این نقشه، آنان پس از پایان فعالیتشان به طبس بازمیگشتند و از طبس با هواپیما از ایران خارج میشدند. آمریکاییها در ورود مخفیانهشان به ایران، حساب یک جای کار را نکرده بودند و آن هم توفانی بود که در صحرای طبس انتظارشان را میکشید و در واقع نوعی امداد الهی بود. هواپیماهای آمریکایی درگیر توفان شنی مهیب شدند بهطوری که نتوانستند جلوی خود را ببینند و به نوعی گیر شنهای صحرا افتادند و نتوانستند کاری از پیش ببرند و این اتفاق، ناتوانی ایالات متحده را برای همگان به نمایش گذاشت. پس از آنکه توفان شن خوابید، بخشی از مسئولان و افسران سپاه پاسداران به محل آمدند تا از وضعیت موجود سر دربیاورند که شهید محمد منتظرقائم، نخستین فرمانده سپاه در یزد همراه با بخشی از مسئولان سپاه به منطقه طبس آمده بودند تا از چرایی واقعه اطلاع پیدا کنند که هواپیماهای بنیصدر آمدند و آن منطقه را بمباران کردند تا اثری از هواپیماها باقی نماند که در این بمباران محمد منتظرقائم به شهادت رسید.»
دیگر شهیده اهل قلم و شاعری که از همین مردم عادی بود و در مجتمع مسکونی ارکیده سکونت داشت و در حملات رژیمصهیونیستی به همراه برادر کوچکتر، پدر و مادرش به شهادت رسید؛ پرنیا عباسی، شاعر متولد دهه ۸۰ بود که نقدها و اشعارش در محافل ادبی مورد توجه بود. او علاوه بر شاعری، فارغالتحصیل مترجمی زبان و معلم زبان انگلیسی و کارمند بود و بهتازگی در آزمون کارشناسی ارشد رشته مدیریت پذیرفته شده بود.
این شاعر جوان که در دیماه ۱۴۰۱ در میزگرد تخصصی «تحلیل جهان شعری شاعران دهه هشتادی» در مجله وزن دنیا شرکت کرده بود، به گفته همکارانش «سرشار از شور زندگی و عشق به شعر بود».
یکی از استادانش در پیامی نوشت: «پرنیا همانقدر که در شعرهایش بهار را توصیف میکرد، خودش هم بهاری زودگذر بود.» ۱۰ روز دیگر اگر میگذشت، تولد ۲۴ سالگی پرنیا عباسی از راه میرسید؛ در شبکههای اجتماعی، هشتگ پرنیا عباسی به سرعت در حال ترند شدن است. بسیاری از شاعران و نویسندگان با انتشار اشعاری که پرنیا برایشان خوانده بود، خاطرات خود را از این استعداد از دست رفته زندهکردهاند. یکی از آخرین پستهای این شاعر جوان که اکنون به یادگار مانده، این بیت بود: «من مینویسم تا بمیرم... ولی نه اینگونه!» شعر دیگر او نیز اینگونه است: «من به پایان میرسم، میسوزم، میشوم ستارهای خاموش، که در آسمانت دودمیشود...».