تجربه اتفاقات تلخی که در دهه ۹۰ بر کشور و مردم گذشت، از عملیات روانی توسط شبکهای از رسانههای وابسته برای عادیسازی خط سازش و جا انداختن مولود مذاکره با آمریکا (برجام) بهعنوان حلّال مشکلات کشور، رونق اقتصاد، به گردش درآمدن صنعت کشور، برچیدن سایه جنگ و رونق ارتباطات بینالمللی تا انجام یکطرفه تعهدات از سوی ایران در شرایط بیتعهدی طرف آمریکایی و اعمال لایههای جدید تحریمی در شرایط برجام و سرکار گذاشتن کشور با موهوماتی مانند اینستکس و نهایتا پاره کردن همان تعهدات یکطرفه از سوی آمریکا و آمارهای رعبآور اقتصادی بهدست آمده در اواخر دولت وعدههای بیثمر برجامی، شرایطی را رقم زد که رهبر حکیم انقلاب اسلامی در آخرین دیدار با دولت وقت از آن دولت بهعنوان عبرت(برای آیندگان) یاد کردند. مردم نیز با تحمل فشار اقتصادی سنگین به چشم خود ناتوانی دولت وعدههای پوچ را که مدعی بود از طریق مذاکره با آمریکا مشکلات ایران حل میشود، تجربه کردند.
در این فاصله جریانی صادقانه با مردم صحبت کرد و گفت: مشکلات کشور نه از مسیر مذاکره با آمریکا بلکه از طریق قدرتافزایی با اتکا به داشتههای انقلاب و ظرفیتهای درونی کشور و سایر فرصتهای جهانی محقق خواهد شد و ادامه مسیر وابستگی به اخم و لبخند آمریکا، اثری جز شرطیسازی معیشت مردم ندارد و از همان ابتدا با یک «نه» صریح به مذاکره با آمریکا تکلیف همه را روشن و تلاش کرد با کوتاه کردن دست وابستگان فکری و عملی به غرب از صندلیهای تصمیمسازی، بهرهگیری از پشتیبانی مردم و فعال کردن همه ظرفیتهای ممکن، خسارتهای ایجاد شده را جبران و مسیر پیشرفت کشور را هموار کند. نتیجه این نگاه در کمتر از سه سال به رشد اقتصادی، کاهش بیکاری، احیای کارخانجات راکد، افزایش صادرات نفت، مهار نقدینگی، کاهش تورم و باز شدن گرههای سیاست خارجی در عرصه بینالمللی انجامید.با نیمهکاره ماندن دولت شهید رئیسی همان عاملان وعدههای پوچ برجامی که پرچمدار جریان سازش بودند با بازسازی و بزک ادبیات قبلی، مجدد برای مردم نسخه نوشتند.
حالا یکسال از آن وعدههای بیپایه گذشته و بعد ازپنج دور مذاکره با آمریکا با هدف رفع تحریم، اقتصاد کشور آسیبپذیرتر از گذشته، فضای منطقه بههم ریختهتر از همیشه، اوضاع اجتماعی نگرانکنندهتر از هر زمان دیگر و تحریمها چند برابر شده است. در کمتر از یکسال مجدد و بهروشنی ثابت شد که وعده «مذاکره با آمریکا برای حل مشکل کشور» یک تدلیس سیاسی، دروغ آشکار و یک حربه شکست خورده تبلیغی است که جز ایجاد خسارت و زائل کردن فرصتهای کشور نتیجهای ندارد؛ یعنی تکرار همان مسیری که در دهه ۹۰ با خسارت و هزینه زیاد آزمودیم.
چه باید کرد و چگونه باید این نقیصه خسارتبار را چاره کرد؟ چگونه باید این دستاویز دروغ را که نتیجهای جز فریب ملی در پی ندارد از دست عناصر و جریان فرصتطلب خارج کرد؟ چگونه باید مردم را در برابر وعدهها و شعارهای فریبنده مصونیت بخشید؟
شاید ابتداییترین اقدام، محاکمه قانونی عناصر تابلودار جریانی بود که هشت سال با وعده دروغین «مذاکره با آمریکا راهحل مشکلات است»، خسارات جبرانناپذیری بر این کشور تحمیل کردند و در این یکسال نیز با پرچمداری همان عناصر، خسارتها عینا تکرار شد. این محاکمه میتوانست درس عبرتی باشد برای آیندگان که در بزنگاهها با وعدههای پوچ، افکار عمومی را دچار اختلال شناختی نکنند. راهحل دیگر، ردصلاحیت هر جریانی است که بخواهد با دادن آدرس کوچه بنبست، مجددا نسخه حل مشکلات کشور از طریق مذاکره با آمریکا را بپیچد. علاوه بر آن به اتکای تجارب تلخ بهدست آمده، ایده سیاسی شکستخورده «حل مشکلات کشور از طریق مذاکره با آمریکا» باید بهگونهای در ادبیات سیاسی کشور مورد نقد و شماتت قرار بگیرد که دیگر هیچ جریان سیاسی به خود جرأت ندهد برای فریب افکار عمومی به آن توسل جوید.
تجربههایی که با شکستهای سنگین و هزینه زیاد حاصل شده، تصویر پیش روی ما برای ساختن آینده است. آینده این سرزمین مقدس و با ظرفیت را نباید با نتایج تجربههای تکراری و خسارتبار تباه کرد.