وقتی خنده، نقاب تلخی ها می شود
گفت و گوی «جام جم» با سینا رازانی، کارگردان نمایش «رام کردن اسب چوبی»

وقتی خنده، نقاب تلخی ها می شود

گفت‌وگوی جام جم با بهروز افخمی کارگردان فیلم صبح اعدام؛

مواجهه با مرگ آبرومندانه دو چهره مبارز پهلوی در «صبح اعدام»

بهروز افخمی معتقد است «صبح اعدام» داستان زندگی دو چهره علیه حکومت پهلوی است که آبرومندانه با مرگ روبه‌رو می‌شوند.
بهروز افخمی معتقد است «صبح اعدام» داستان زندگی دو چهره علیه حکومت پهلوی است که آبرومندانه با مرگ روبه‌رو می‌شوند.
کد خبر: ۱۵۰۶۲۳۴
نویسنده نسرین بختیاری

این روزها، به دلیل تجاری شدن و نفوذ بیش از حد پول به سینما، کمتر می‌توانیم از سینمای اجتماعی-هنری یا سینمایی که علاوه بر توجه به جنبه‌های زیبایی‌شناسانه، قصه و روایتی قابل پیگیری را دنبال کند، یاد کنیم. یکی از فیلم‌های اجتماعی در حال اکران «صبح اعدام» به کارگردانی بهروز افخمی است که روایتی تاریخی و مستند از واقعه تیرباران طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی پیش روی مخاطبان قرار می‌دهد. این فیلم بر اساس یک واقعه واقعی و گزارش مستند خبرنگار روزنامه کیهان ساخته شده و به روایت آخرین ساعات زندگی این دو چهره مهم قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲می‌پردازد. داستان فیلم در بازه زمانی ۵ تا ۶:۳۰ صبح روز اجرای حکم روایت می‌شود و تلاش می‌کند فضای سیاسی، اجتماعی و عاطفی آن دوران و شرایط دشوار این دو مرد را به شکل سیاه و سفید تصویر کند. افخمی برای نگارش فیلمنامه علاوه بر این گزارش، از منابع و اسناد دیگر مانند کتاب «طیب در گذر لوطی‌ها» هم استفاده کرده است. او همچنین برای این فیلم برنده سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی از جشنواره چهل و دوم فجر شده است. اکران این فیلم بهانه‌ای شد تا با این کارگردان به شکل حضوری گفتگو کنیم که در ادامه از نظر می‌گذرانید.

در طول تاریخ شخصیت‌های زیادی هستند که می‌توانند وجوه دراماتیک خوبی برای پرداخت سینمایی داشته باشند؛ علت انتخاب طیب حاج رضایی و بعد حاج اسماعیل رضایی از سوی شما چه بود؟
تمام شخصیت‌های تاریخی برای پرداخت سینمایی وجوه دراماتیک ندارند و یا لااقل تشخیص آن خیلی آسان نیست، اما طیب و حاج اسماعیل رضایی به همراه تختی و شاید جلال آل احمد جزو شخصیت‌های برجسته و بنام دهه ۴۰ هستند که مرگ آن‌ها واقعا من را تحت تأثیر قرار داد و فکر می‌کنم داستان این‌ها جزو داستان‌های برجسته دهه ۴۰ است. اگر کسی بخواهد مرگ اشخاص را در دهه ۴۰ انتخاب کند، یکی از آن‌ها طیب و حاج اسماعیل رضایی است. 

فکر می‌کنید این دو شخصیت چه ویژگی داشتند؟
داستان خوبی برای روایت در اختیار داشتیم و به نوعی تماشاگر با داستان ۹۰ دقیقه آخر زندگی دو شخصیت مشهور تهران آشنا می‌شود. 

زندگی طیب حاج رضایی و روند تحول شخصیتش برای تصویری شدن بار دراماتیک دارد. چرا تصمیم گرفتید دو ساعت پایانی زندگی این دو نفر را روایت کنید؛ چه نکته‌ای در این بازه زمانی برای شما حائز اهمیت بود یا بار دراماتیک داشت؟
داستان‌های زیادی در روزنامه‌ها وجود دارد و خیلی می‌توانیم از خبر روزنامه‌ها استفاده کنیم. در واقع من خبری یعنی گزارش اعدام این دو نفر را خواندم و خوشم آمد و به نظرم داستان داشت. داستان هم بریده‌ای از زندگی است که مخاطبان را درگیر و آن‌ها را وادار به تجربه‌ای می‌کند. من همیشه از داستان شروع می‌کنم؛ یعنی وقتی صفحه روزنامه را می‌خوانم و می‌بینم ما را ممکن است درگیر و وادار به تجربه کند، برایم کافی است. خبرنگار کیهان ۱۱ آبان سال ۱۳۴۲ که اسمش را هم پیدا نکردم، داستانی نوشته و من را وادار به تجربه‌ای کرد و با احساس خبرنگاران و کسانی که در اتاق اعدام بودند و به خصوص با احساس کسی که گزارش را نوشته و همچنین کسی که در طول یکساعت مانده به اعدام طرفدار اعدامی‌ها شده بود، شریک شدم. در واقع، داستان ما درگیر کردن تماشاگران با خبرنگاری بود که ساعات آخر اعدام دو نفر را گزارش می‌دهد. این تأثر خبرنگار در گزارشی که منتشر کرده، معلوم است.

لابلای صحبت‌هایتان به دهه ۴۰ و افراد مهمی که در این دهه حضور داشتند، اشاره کردید و در فیلم‌هایتان نیز به قهرمانان این دهه از جمله «فرزند صبح»، «تختی» و «صبح اعدام» پرداختید؟... این دهه ۴۰ چه ویژگی دارد که در فیلم‌های مختلف روایتگر آن بودید؟
من درباره «کوچک جنگلی» هم فیلم ساختم که مربوط به قرون قبلی است، اما دهه ۴۰ به این دلیل برایم مهم است که تازه در دوران کودکی یاد گرفتم سیاست و جامعه چه معنایی می‌دهد و چرا کسانی که شخصیت‌های مشهوری هستند، اعدام می‌شوند یا یک نفر خودکشی کند یا شایعه شود که او را کشتند یا شخصی مانند جلال آل احمد به مرگی بمیرد که مشکوک است. بنابراین، مسائل سیاسی در سن و سال ۷ تا ۱۲ سالگی مهم بود و تازه داشتم یاد می‌گرفتم. 

همان طور که می‌دانید منابع مکتوب درباره طیب و اسماعیل حاج رضایی کم و محدود است و در عین حال تکیه به اسناد و دراماتیک کردن داستان کار سختی است. برای رسیدن به داستانی منسجم که هم تاریخ را روایت کنید و هم وجه دراماتیک داشته باشد؛ چه کردید؟
فکر نمی‌کنم «صبح اعدام» چندان داستان سیاسی باشد؛ بلکه داستان دو نفر است که سعی می‌کنند آبرومندانه با مرگ روبه‌رو شوند. بنابراین، چندان دردسر نداشتیم و خود موقعیت خیلی دراماتیک و اطلاعاتی که باید درباره آن موقعیت داده شود، کلی است؛ یعنی ما در ابتدا باید می‌گفتیم ۱۵ خرداد چه اتفاقی افتاد و چطور شد در تهران و شهر‌های بزرگ شورش اتفاق افتاد و رابطه ۱۵ خرداد با بازار تهران چه بوده است. به عبارتی، باید توضیحاتی کلی برای تماشاگر نسل امروز می‌دادیم که شاید اصلا به این ماجرا اشراف ندارد. ما به این نحو وارد داستانی شدیم که در دو صفحه بزرگ کیهان ثبت شده و اگر به شکل کتاب چاپ می‌شد، ۱۵ صفحه بود. این داستان هم دیالوگ دارد هم حوادث و موقعیت را توصیف کرده و با مقدماتی که باید شرح داده شود، در مجموع مواد لازم برای فیلمنامه سینمایی را فراهم می‌کند. 

به نظر می‌رسد در رابطه با «صبح اعدام» از خیال کم استفاده کردید.
نه، اتفاقا بیشتر خیال و موقعیت دراماتیک روبه‌رو شدن دو مرد با مرگ است که یکی از لوطی‌های معروف تهران بوده و یکی دیگر بازاری مشهور و آبرومندی بوده است. این موقعیت بیشتر بر اساس خیال و درام پردازی پیش می‌رود، اما از طرفی باید زمینه تاریخی را هم باید رعایت کرد و کاری کنیم که دروغ نگفته باشیم و چیزی را نشان دهیم که سند خلاف آن و امکان تکذیبش وجود داشته باشد. در اکثر فیلم‌های تاریخی که ساختم مراقب بودم که دروغ نگویم.

چرا فیلم شما هیچ ارجاع تصویری یا فلش بک به جز لحظاتی که مادر حاج اسماعیل خبر اعدام را می‌شنود، ندارد و چرا تصمیم گرفتید اتفاقات و رویداد‌ها با نریشن بیان شود؟
«صبح اعدام» فیلم ریل تایم است؛ یعنی فیلمی که در آن بخشی از زمان را حذف نمی‌کنیم. فرض این است که چیزی حدود ۸۰ دقیقه پیش از تیرباران فیلم شروع می‌شود و اگر ساعتتان را میزان کنید، همان زمانی که برای شما می‌گذرد، در فیلم هم می‌گذرد. دلیل انجام این کار این است که فیلم طبیعی و قابل باور باشد. اگر فلاش بک یا فلش فوروارد به گذشته یا آینده می‌خورد، این روال را که انگار یکی از خبرنگاران و در اتاق هستید و امکان بیرون رفتن از آن را ندارید، به هم می‌زد. 

مخاطب هدف شما چه کسانی هستند و آیا از نظرتان نسل سوم و چهارم می‌توانند با فیلم شما ارتباط برقرار کنند؟
به طور کلی بدون اینکه بخواهم کسی را در نظر بگیرم، فیلم‌هایم روی بچه‌ها بیشتر تأثیر گذاشته است. من بعد از سال‌ها متوجه شدم که طرفداران سریال کوچک جنگلی کسانی هستند که سریال را در بازه سنی ۸ تا ۱۰ سالگی دیدند تا ۲۰ سالگی. جالب است که فیلمی کم تماشاچی مانند «گاو خونی»؛ متعصب‌ترین تماشاگران را در محدوده سنی نوجوان دارد و بعضی به من گفتند این فیلم را سه بار دیده‌اند؛ در حالی که نمایش محدودی هم داشت. به هرحال، فکر می‌کنم فیلمسازی بیشتر مال بچه‌هاست و بیشتر تأثیر را روی این قشر و نوجوانان می‌گذارد. فیلمی که بخواهیم ماندگار یا تأثیرگذار باشد، باید با بچه‌ها و نوجوانان ارتباط برقرار کند. به عنوان مثال، فیلمی مثل «دکتر ژیواگو» به کارگردانی دیوید لین که به نظر فیلمی بزرگسالانه است و درباره مسائل سیاسی صحبت می‌کند، بیشترین تأثیر را روی نوجوانان و بچه‌ها گذاشت. این بچه‌ها وقتی بزرگ شدند، از کمونیسم کلاسیک برگشتند، چون این فیلم را دیده بودند. در واقع، دکتر ژیواگو فیلم سوسیالیستی بود که از اتحاد شوروی و کمونیسم سبک لنین انتقاد کرد. از طرفی هم این روز‌ها دیگر انتظاری در این رابطه که فیلمی را همه ببینند، وجود ندارد و به علاوه سینما وضعیت خوبی ندارد و بیشتر فیلم‌های کمدی دیده می‌شوند، اما اگر قرار بر فیلمسازی باشد، فیلم را باید طوری بسازیم که هرگاه فرصت دیده شدنش پیدا شد، با بچه‌ها و نوجوانان ارتباط برقرار کند. امیدوارم صبح اعدام را این گروه سنی بهتر از مرد یا زن ۶۰ ساله متوجه شود، چون هرچه سن بیشتر می‌شود، کمتر تحت تأثیر قرار می‌گیریم، اما شاید این فیلم برای نوجوانان فرصتی برای تجربه کردن موقعیت سخت دو مرد هنگام مرگ باشد.

لحظات مرگ طیب و حاج اسماعیل با خنده می‌گذرد. این در اسناد بوده؟
بله، در گزارش روزنامه کیهان بوده است. آمادگی برای مردن و یک نوع بی‌علاقگی به زندگی و تردید در این مورد که آیا زندگی به ادامه آن می‌ارزد در لوطی‌های تهران که خیلی متداول است، اما در مورد مسلمان‌های سنتی هم این موضوع دیده می‌شود و با تعابیر متداول که «دنیا ارزش ندارد» به زبان آورده می‌شود. 

این مرام و مسلک را در آن‌ها می‌پسندید؟
بله؛ این وضعیتی است که همین الان هم در بسیاری از مردم وجود دارد، اما شاید در دهه ۴۰ بیشتر در بین مردم رواج داشته و ثروت و رفاه به اندازه امروز وجود نداشت و گرسنگی و فقر زیاد بود و ثروتمندی چندان افتخاری نداشت. به هرحال دوران سختی بود، چون رونق اقتصادی که در دهه ۵۰ پیش آمد، در دهه ۴۰ وجود نداشت. شاید فقر عمومی و عقب ماندگی کشور در آن دوران به گونه‌ای روی این حالت بی‌علاقگی به زندگی تأثیر داشت. فکر می‌کنم همین الان هم افرادی وجود دارند که به زندگی به دیده تردید می‌نگرند و اینکه آیا به زندگی کردن می‌ارزد. این دیدگاه به نوعی تعبیر مذهبی هم به شمار می‌آید، چون حضرت علی (ع) هم گفته‌اند که این دنیای شما برای من از آب بینی بز هم کم‌ارزشتر است. 

طراحی صحنه، دکوپاژ، رنگ سیاه و سفید و نور فیلم یکی از ویژگی‌هایی که موجب ارتقای کیفیت فیلم شده. چطور شد که به این انتخاب‌ها رسیدید؟
به علی شیرمحمدی که قبلا دستیار دکتر شجاعی و طراح صحنه و لباس بود، گفتم که فیلم سیاه و سفید است و از اول قصد داشتیم فیلم را سیاه و سفید بسازیم و مشورت‌های دکتر شجاعی هم در این زمینه خیلی کارساز بود. نور و البته فیلمبرداری حسن علی اسدی درجه یک بود، اما در جشنواره فیلمبرداری کاندید نشد. البته در ۹ مورد کاندید شده بودیم و اگر فیلمبرداری و موسیقی متن کاندید می‌شدیم، جایی برای فیلم‌های دیگر نبود. شکایتی ندارم، اما فیلمبرداری و موسیقی سیدمحمد میرزمانی هم خوب بود. در مورد خیلی از فیلم‌هایی که ساختم، این شرایط پیش آمده که در اکران اول دیده نشده، اما پس از چندسال میزان دیده شدن آن بیشتر شده است. در مورد فیلم‌های «روباه»، «گاو خونی» و «روز شیطان» این اتفاق افتاد. 

سن پترزبورگ هم همین شرایط داشت.
بله؛ نمایش سینمایی سن پترزبورگ به عنوان کمدی پرفروش خیلی موفق نبود و فکر می‌کنم پرفروش‌ترین فیلم آن سال اسپاگتی در ۸ دقیقه بود، اما وقتی به شکل ویدئویی در شبکه نمایش خانگی آمد، خیلی بازدید گرفت؛ به قدری که تا سال‌ها در ماهواره‌ها نمایش می‌دادند و بسیاری آنجا دیدند. 

در اکثر فیلم‌هایی که ساختید، توجه ویژه‌ای روی موسیقی داشتید و در «صبح اعدام» همین شرایط با توجه استفاده از ساز سنتور و شعر حافظ حاکم بود. فرآیند ساخت موسیقی به چه صورت بود و خواسته شما از آهنگساز چه بود؟
من درباره موسیقی چندان با سید محمد میرزمانی صحبت نمی‌کنم و به قدری باهم کار کردیم که با هم جوریم و به سلیقه یکدیگر واقفیم. فکر می‌کنم در این فیلم به‌خصوص خودش- سید محمد میرزمانی- به شیوه آهنگسازی اسفندیار منفردزاده با استفاده از ساز سنتور نزدیک شد که یکی از بهترین آهنگسازان متن فیلم بود. موسیقی منفردزاده حالت مرثیه دارد؛ یعنی هم حماسه است و هم مرثیه. در واقع موسیقی این احساس را به مخاطبان منتقل می‌کند که چیز غمگینی اتفاق می‌افتد و پایان خوشی نمی‌بینیم. 

چطور برای بازی دو شخصیت اصلی به مسعود شریف و ارسطو خوش رزم رسیدید؟
بچه‌ها مثل حضور در صحنه تئاتر هفته‌ها قبل از شروع فیلمبرداری خیلی تمرین کردند و سعی کردیم ماکت صوتی فیلم را به دست بیاوریم؛ یعنی صدای فیلم را مثل نمایش رادیویی از اول تا آخر داشتیم. انتخاب بازیگران نیز بر اساس اتفاق بود. من گاهی به تئاتر می‌روم و بازیگران را گوشه ذهنم نگه می‌دارم. در مورد این فیلم مطمئن بودم که از بازیگران مشهور استفاده نمی‌کنم و نباید جزو بازیگرانی باشند که از فیلم‌های قبلی آن‌ها چیزی در ذهن مخاطبان مانده باشد؛ از جهتی هم شباهت بازیگران با طیب و حاج اسماعیل برایم مهم بود. ارسطو خوش رزم پسر بهروز خوش رزم از تهیه‌کنندگان سریال‌های موفق تلویزیونی در دوره‌ای بود که مدیر فیلم و سریال بودم. او رفیق قدیمی من است و می‌دانستم پسرش بازیگر است و به همین دلیل از ارسطو دعوت کردم که خیلی شبیه حاج اسماعیل بود و با او تمرین را شروع کردیم. 

در این سال‌هایی که کار کردید؛ بین تاریخ و فیلم‌های اجتماعی در حرکت بودید. این دو چه جذابیت‌هایی داشته که در مقطعی فیلم اجتماعی ساختید و در زمانی دیگر فیلمی با محوریت تاریخ معاصر کار کردید؟
حرکت بین تاریخ و فیلم‌های اجتماعی چندان آگاهانه نیست و معمولا حوادثی که برای ما اتفاق می‌افتد یا مراسم اعدامی که همه را تحت تأثیر قرار می‌دهد، تبدیل به خاطراتی می‌شود که شخصیت یا زندگی ما را شکل می‌دهد، اما خیلی مستقیم به آن فکر نمی‌کنیم. به نظرم این خیلی تعیین کننده است که آدمیزاد چگونه با مرگ روبه‌رو می‌شود. جمله‌ای در فیلم «گلادیاتور» از دیوید فرانزونی تهیه‌کننده و نویسنده وجود دارد که راسل کرو در نقش ماکسیموس می‌گوید: «مرگ به ما لبخند می‌زند و تنها کاری که یک مرد می‌تواند انجام دهد این است که متقابلا لبخند بزند.» ما بچه انقلابیم و زمانی که خیلی جوان بودیم؛ انقلاب ایران اتفاق افتاد و به طور طبیعی شروع به خواندن تاریخ کردیم. از جهتی نیز خودمان هم در دوره تاریخی خاصی زندگی می‌کردیم. در آن زمان درباره دوره‌های مختلف تاریخ ایران و شخصیت‌های مختلف می‌خواندم و تحقیق می‌کردم. در دوره‌ای درباره هیأت‌های مؤتلفه و زندگی حاج مهدی عراقی در دهه ۶۰ تحقیق می‌کردم که منجر شد به دیدن گزارش اعدام طیب و حاج اسماعیل؛ به عبارتی درون تحقیقی که انجام می‌دادم به آرشیو روزنامه‌های دانشگاه تهران برخورد کردم. فکر می‌کنم در ۸ سالگی که پدرم برای بهتر خواندن فارسی می‌خواست که از روی روزنامه بخوانم، این گزارش را خوانده بودم، اما به مرور فراموش کرده بودم. 

فکر نمی‌کنید نام «صبح اعدام» باعث شود که تماشاگران کمتری برای دیدن آن به سینما بروند؟
صبح اعدام فیلمی نیست که از ابتدا بخواهد به موفقیت بزرگی دست پیدا کند و مثل «سن پترزبورگ» جلب توجه نمی‌کند. فکر می‌کنم هر اسمی می‌گذاشتیم چندان در نمایش عموم پرفروش نمی‌شد؛ بلکه از آن نوع فیلم‌هایی است تماشاگر به آرامی ممکن است پیدایش کند. 

سانس‌های بدی به فیلم شما و بیشتر فیلم‌های اجتماعی اختصاص داده شده است. 
این شرایط برای تمام فیلم‌ها به وجود آمده و بیشتر سانس‌ها به کمدی‌ها اختصاص داده می‌شود و شاید بتوانیم بگوییم که حق دارند و نمی‌توانیم تماشاگر را به زور وارد سینما کنیم. متأسفانه سانس‌های فیلم خوبی مثل «بازی را بکش» را از آن گرفته‌اند و این در حالی است که هنوز فروش آن به دو میلیارد هم نرسیده است.

با توجه به شرایط امروز حاکم بر فیلم‌های جدی، از نظر شما فیلمساز مستقل چه کسی است؟
فیلمسازانی که می‌خواهند مستقل باشند، باید دنبال این باشند که هرچه ارزانتر فیلمشان را به پایان برسانند. البته با پیشرفت‌هایی که در هوش مصنوعی اتفاق افتاده، این امر امکان پذیر است و می‌توانید به فیلم‌هایی فکر کنید که الان کمتر از ۱۰ میلیارد تمام نمی‌شود، اما به کمک پیشرفت‌های حاصل شده امسال در هوش مصنوعی با سه میلیارد تمام می‌شود. این به شرطی است که فیلمساز جوان دنبال پولدار شدن نباشد. فیلمساز مستقل به معنای واقعی کسی است که می‌خواهد فیلم خوب بسازد، نه اینکه سریع پولدار شود. راه میلیاردر شدن این است که بعضی ظاهر مستقل به خود می‌گیرند، اما در جشنواره‌های خارجی باشند. جشنواره کن در حال تبدیل شدن به جشنواره‌ای است که ساخت فیلم را به شکل موضوعی به عنوان مثال، در تأیید همجنس بازی سفارش می‌دهد و به نظر می‌رسد این مسیر در حال بسته شدن است. فیلمساز مستقل حتی می‌تواند از راه نمایش آنلاین و یوتیوب پول‌هایی برای فیلمش دربیاورد. در ۲۰ سال اخیر، ما این سینمای ادایی و تقلبی را داشتیم، اما الان فکر می‌کنم کفگیرشان به ته دیگ خورده است. فیلمسازی کاملا مستقل در تمام دنیا از بی‌پولی مطلق شروع می‌شود و به عنوان مثال، امیر نادری برای ساخت فیلمش از ۵ هزار تومان شروع کرد و این در حالی است که در آن زمان فیلم‌ها با کمتر از ۸۰ هزار تومان ساخته نمی‌شد. 

با پیشرفت هوش مصنوعی فکر می‌کنید چه تحولاتی در سینما و سبک فیلمسازی کارگردانان اتفاق می‌افتد؟
با پیشرفت هوش مصنوعی، سینمای مافیایی تحت کنترل صهیونیست‌ها که بر دنیا و افکار عمومی سیطره دارند، در حال فرو ریختن است و انشاءالله در آینده شاهد این باشیم که به کمک هوش مصنوعی هرکس هرچه دلش می‌خواهد، بسازد.

در جست و جوی راه های عمده برای تحول در سینما

بهروز افخمی درباره وضعیت سینمای اجتماعی و جدی به جام جم گفت: سینمای جدی تا زمانی که راه‌های عمده تحول آن پیدا شود، در حال مُرگ است. ۲۰ سال پیش هم این صحبت را درباره مُردن سینما می‌گفتم؛ اما امروز به نظر می‌رسد ساختن فیلم جدی در تمام دنیا سخت شده است. در حال حاضر فیلم‌های بچه‌ها که شبیه بازی است و همچنین فیلم‌های اکشن ابرقهرمانی و کمدی‌ها ۹۰ درصد تماشاگران را به خود جلب می‌کند. در حال حاضر حتی در آمریکا هم هیچ فیلم ملودرامِ خالصی جزو ۱۰ فیلم پرفروش نشده است، چون خانواده‌ها به دلیل وجود تلویزیونی که ممکن است در هر اتاقی باشد، کمتر ترجیح می‌دهند به سینما بروند. برای کسانی مانند من که عاشق فیلم ساختن برای پرده بزرگ هستند، باید دنبال راه‌های عمده‌ای برای ایجاد تحول در سینما باشیم. در واقع وضعیت موجود به طور تقریبی، فیلمسازی جدی را با مشکل روبه‌رو کرده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
افسانه کوهنوردی ایران

گفت‌وگو با افسانه حسامی‌فرد، اولین کوهنورد زن تاریخ‌ساز ایرانی در مسیر باشگاه هشت ‌هزاری‌ها

افسانه کوهنوردی ایران

جا مانده از نسل هوش مصنوعی

در گفت‌وگو با یک جامعه‌شناس، تهدیدات و فرصت‌های هوش مصنوعی برای خانواده‌های ایرانی را بررسی کرده‌ایم

جا مانده از نسل هوش مصنوعی

نیازمندی ها