سینمای ایران سرگردان بین گیشه و هنر

در نشستی دیگر از سلسله‌نشست‌های «مدرسه نقد» که در روزنامه جام‌جم با حضور سید‌بهزاد زهرایی از اساتید مدرسه و مهدی صالحی، سید‌علی ماه و نگار زهرایی از هنرجویان این مدرسه برگزار شد، به موضوع بنیادین «سینما چیست» پرداخته شد.
در نشستی دیگر از سلسله‌نشست‌های «مدرسه نقد» که در روزنامه جام‌جم با حضور سید‌بهزاد زهرایی از اساتید مدرسه و مهدی صالحی، سید‌علی ماه و نگار زهرایی از هنرجویان این مدرسه برگزار شد، به موضوع بنیادین «سینما چیست» پرداخته شد.
کد خبر: ۱۵۰۰۷۱۲
 
این گفت‌وگوی تخصصی به بررسی ابعاد مختلف سینمای معاصر ایران اختصاص داشت؛ ازتعارض دیدگاه‌های هنری و تجاری گرفته تاچالش‌های مدیریت فرهنگی و کیفیت آثار تولیدی.شرکت‌کنندگان به تحلیل روند نزولی سینمای کشور پرداخته و هشدار دادند که غلبه نگاه صرفا اقتصادی و تولید انبوه کمدی‌های سخیف، به بحران هویت هنری سینمای ایران دامن زده است. در این نشست تأکید شد که حل این معضلات، نیازمند بازتعریف جایگاه سینما به‌عنوان هم صنعت، هم هنر و هم رسانه‌ای تأثیرگذار است.

بهزاد زهرایی: به‌نام خدا؛ جلسه دیگری از سلسله‌نشست‌های مدرسه نقد را آغاز می‌کنیم. امروز می‌خواهیم درباره موضوع بسیار مهمی به‌نام «چیستی سینما» صحبت کنیم؛ معمولا پرسش «سینما چیست؟» یا همان‌طور که در فیلم «مغول‌ها» گفته شد: «سینما چیه؟»، در  زمره مباحث نظری سینما جای می‌گیرد. بااین‌حال، این موضوع بسیار بنیادی و مهم است؛ زیرا هرکس که بخواهد سینماگر یا مدیر فرهنگی باشد یا به‌صورت جدی سینما را دنبال کند، باید بداند سینما چیست.
از سال ۱۹۱۰ تاکنون، نظریه‌پردازان مختلفی درباره سینما دیدگاه‌های متفاوتی ارائه داده‌اند. برخی معتقدند سینما صرفا تصویر است؛ هنری که تصاویر را به نمایش می‌گذارد، مانند نقاشی و عکاسی. گروهی دیگر سینما را صنعت می‌دانند؛ یعنی وسیله‌ای برای کسب درآمد، فارغ از کیفیت تصویر. برخی نیز معتقدند سینما باید وسیله‌ای برای سرگرمی باشد. برخی نیز بر این عقیده‌اند که سینما باید بازنمایی واقعیت باشد.
عد‌ه‌ای دیگر، مانند نظریه‌پردازان روسی از جمله آیزنشتاین، بر این باورند که سینما باید پیام‌رسان باشد و اگر پیامی نداشته باشد، فاقد ارزش است. در مقابل، برخی سینما را هنر هفتم می‌دانند که باید ویژگی‌های هنری منحصربه‌فردی داشته باشد. این دیدگاه‌ها به انشعابات مختلفی منجر شده است: آیا سینما هنر است یا صنعت؟ آیا باید سرگرم‌کننده باشد یا پیام‌رسان؟ و این بحث‌ها تا امروز ادامه دارد.  
اما آنچه برای ما اهمیت دارد، این است که در ایران چند نگاه غالب به سینما وجود دارد:
۱- سینما به‌مثابه سرگرمی: برخی سینما را صرفا وسیله‌ای برای تفریح می‌دانند. به‌همین دلیل، در ایام عزاداری، سینماها را تعطیل می‌کنند، گویی سینما همان شهربازی است! اما آیا نمی‌توان در این ایام، فیلم‌های ارزشمند و والا و درام‌های جدی را نمایش داد؟
۲- سینما به‌مثابه صنعت: برخی دیگر سینما را فقط ابزاری برای درآمدزایی می‌دانند که نتیجه آن، تولید کمدی‌های سخیف و تابوشکنی‌های بی‌محتوای امروز ماست.
۳- سینما به‌مثابه هنر متعالی: گروهی (عمدتا هنرمندان) معتقدند سینما باید حامل اندیشه و فلسفه باشد، هرچند این نوع سینما معمولا مخاطب کمتری دارد که اغلب به محاق هنر و تجربه تبعید می‌شوند. 
۴- سینمای ارگانی و ایدئولوژیک: برخی نیز معتقدند سینما باید پیام‌رسان باشد، مانند فیلم‌های زندگینامه‌ای شهدا یا وقایع تاریخی و ...؛اما اگر کیفیت این آثار پایین باشد، آیا مخاطب خسته نمی‌شود؟
راه‌حل چیست؟
سینما باید سبدی متنوع باشد که پاسخگوی سلیقه‌های مختلف مخاطبان باشد. همان‌طور که سقراط گفت: «میانه‌روی بهترین راه است». مدیران فرهنگی باید بین سرگرمی، صنعت، هنر و پیام‌رسانی تعادل برقرار کنند تا سینما بتواند هم‌زمان جذاب، پرمعنا و اقتصادی باشد.

چرا سینمای ایران تأثیرگذار نیست؟

صالحی:
 به‌نام خدا؛ در مورد این پرسش که سینما هنر است، صنعت است یا هر چیز دیگری، باید بگویم که به‌نظر من سینما می‌تواند ترکیبی از همه این‌ها باشد. می‌تواند هم هنر باشد،هم صنعت، هم رسانه، هم سرگرمی و حتی بخشی آموزشی هم داشته باشد.
اگر به تاریخ سینما نگاه کنیم، فیلم‌هایی مانند «اجاره‌نشین‌ها» در ایران یا بسیاری از آثار دوره صامت، همه این ویژگی‌ها را یک‌جا داشتند: 
هم هنر بودند هم صنعت، هم پیام داشتند هم سرگرم کننده بودند؛ اما امروز می‌بینیم که برخی سینما را صرفا صنعت می‌دانند و معتقدند فقط باید از آن پول درآورد. درحالی‌که صنعتِ درست، درآمدزایی از طریق ارائه خدمات باکیفیت است، نه صرفا خنداندن مخاطب.
سینما وسیله‌ای تأثیرگذار است. نمونه بارز آن هالیوود است که موفق شد با برنامه‌ریزی بلندمدت، جایگاه فرهنگی و سیاسی خاصی برای خود بسازد. همان‌طور که گفته می‌شود «قطره‌های مداوم آب، سنگ را سوراخ می‌کنند»، سینما هم اگر با برنامه و هدف پیش برود، می‌تواند تأثیری عمیق بگذارد. مثلا سریال «فرندز» طی دو دهه، سبک زندگی آمریکایی را در جهان ترویج کرد. این سریال کمدی و سرگرم‌کننده بود، اما درنهایت، بسیاری را به زندگی در آمریکا علاقه‌مند کرد. 
متأسفانه در سینمای ایران، چنین برنامه‌ریزی بلندمدتی وجود ندارد یا اگر هم بوده، بسیار محدود و مقطعی بوده است. ما برنامه‌های فرهنگی و اقتصادی داریم، اما اغلب در حد طرح باقی می‌مانند و اجرایی نمی‌شوند. یکی از ضعف‌های اصلی سینمای ایران، این است که روی تأثیرگذاری خود حساب باز نمی‌کند و این یک نقطه‌ضعف بزرگ است.
از سوی دیگر، نظریه‌های مختلفی درباره سینما وجود دارد که بسیاری از آنها عملی شده‌اند. پرسش اینجاست: سینما چقدر باید سرگرم‌کننده باشد و چقدر باید پیام داشته باشد؟ اگر تعادل رعایت نشود، یا مخاطب زده می‌شود یا اثر، هویت خود را از دست می‌دهد. اگر به این تجربه‌ها توجه کنیم، می‌توانیم سینمای بهتری بسازیم. 

ستون فقرات هنر هفتم

سید‌علی ماه: 
ابتدا اجازه دهید توضیحی اجمالی درباره ماهیت سینما به‌عنوان یک هنر ارائه دهم. سینما هنری است مبتنی بر فرم و متشکل از عناصر ساختاری مشخص. این عناصر به‌صورت آگاهانه و نظام‌مند در کنار هم قرار می‌گیرند تا ساختاری منسجم خلق کنند. اگر سینما صرفا مجموعه‌ای تصادفی از عناصر بود، تماشاگران هیچ اهمیتی به توالی روایت (از ابتدا تا انتهای فیلم) نمی‌دادند. فرم در سینما - همچون دیگر هنرها - سیستمی درونی است که اجزای مختلف اثر را به هم پیوند می‌دهد. این ویژگی ریشه در ذهن نظام‌مند انسان دارد. جذابیت سینما و توانایی آن در حفظ مخاطب برای ساعات طولانی، دقیقا ناشی از همین ساختار فرمی است. تاریخ سینما شاهد تولید آثار بی‌شماری در ژانرهای متنوع (کمدی، موزیکال، ترسناک و...) بوده که همگی از این اصل تبعیت می‌کنند.اما امروزه شاهد چالشی جدی هستیم: سلطه تلویزیون و تولیدات سریالی‌ای که صرفا با انگیزه تجاری و سودآوری خلق می‌شوند. این روند، هم فرم و هم محتوای اصیل سینمایی را تحت‌الشعاع قرار داده است. نتیجه این شده که مخاطب معاصر، بیش از هر‌چیز به‌دنبال سرگرمی فاقد فرم و محتوا باشد.در قرن ۲۱، شاهد ظهور پدیده‌ای جدید هستیم: «سرگرمی بی‌هویت». نمونه بارز آن را در کمدی‌های سخیف، نگاه‌های سطحی به زندگی مدرن و تولیدات سریالی بی‌هدف می‌بینیم. متأسفانه این جریان در سینما و تلویزیون ما نیز رسوخ کرده است. محصولاتی که مخاطب پس از تماشای آنها، هیچ دستاورد فکری یا هنری کسب نمی‌کند و صرفا به تکرار برخی دیالوگ‌ها و رفتارهای سطحی بسنده می‌کند.این روند، آمال و انتظارات مخاطب را به‌شدت تنزل داده است. امروزه شاهدیم که مخاطبان به‌جای پیگیری آثار عمیق و ساختارمند، به‌دنبال همان سرگرمی‌های زودگذر و بی‌مایه هستند. این مسأله بحث چیستی سینما را در عصر حاضر با چالش‌های جدیدی مواجه کرده است.

وقتی پول‌سازی جای هنر را می‌گیرد!

نگار زهرایی:
 به‌نظر من ما هنوز به‌درستی نمی‌دانیم سینما صنعت است، هنر است یا صرفا وسیله‌ای برای سرگرمی. دیدگاه من این است که اگر بتوانیم همه این جوانب و دیدگاه‌ها را با هم ترکیب کنیم - یعنی فیلمی که هم سرگرم‌کننده باشد و مخاطبان زیادی جذب کند، هم موضوعی داشته باشد که مورد پسند عامه مردم باشد و هم از استانداردهای سینمایی و کیفیت هنری بالایی برخوردار باشد - در آن صورت، به یک  اثر هنری با کیفیت بسیار بالا و غنای بیشتر دست خواهیم یافت، مانند فیلم مارمولک کمال تبریزی.اما در مقابل، برخی هنرمندان صرفا بر جنبه هنری تمرکز دارند. من خودم طرفدار این نوع سینما هم هستم؛ سینمایی که در آن هنرمند بی‌پروا حرف خود را می‌زند؛ بدون توجه به تعداد مخاطبان یا میزان فروش و صرفا بر‌اساس دغدغه‌های شخصی‌اش، اثری هنری خلق می‌کند. مسأله اصلی در ایران این است که اکثرا سینما را به‌عنوان یک صنعت صرف می‌بینند و می‌خواهند به‌هر‌شکلی از آن پول دربیاورند، بدون این‌که هدفشان بیان دغدغه خاصی یا انتقال پیام مشخصی باشد. متأسفانه کیفیت ساخت چنین آثاری اغلب از سطح متوسط استانداردهای سینمایی هم نازلتر است؛ استانداردهایی که یا رعایت نمی‌شوند یا اساسا وجود ندارند. این مشکل حتی در مورد کمدی‌های سخیف هم به‌وضوح دیده می‌شود، کمدی‌هایی که نه‌تنها سرگرم‌کننده نیستند، بلکه مخاطب فقط منتظر پایان فیلم است تا سالن را ترک کند. به‌نظر من این یک معضل بزرگ است، چرا که این دیدگاه به هنرمندان هم سرایت کرده.
مثلا یکی از اساتید دانشگاه ما فیلم کوتاهی با هزینه زیاد ساخته بود و درنهایت از نتیجه کار راضی نبود، چون تهیه‌کننده تمام داستان را تغییر داده بود. از آنجا که خود استاد نویسنده نبوده، با وجود همه آن هزینه‌ها، اثر خوبی تولید نشد. ایشان با تأکید می‌گفت: «سینما هنر نیست. ما برای ثانیه‌به‌ثانیه آن باید پول بدهیم؛ باید برای زمان فیلمبرداری پول بدهیم، برای لوازم پول بدهیم و هزار چیز دیگر. این چه هنری است که باید دقیقه‌به‌دقیقه حواس‌مان به هزینه‌ها باشد!؟» من شخصا با این تفکر به‌شدت مخالفم. هر هنری هزینه‌های خود را دارد؛ حتی نقاشی هم نیاز به بوم و رنگ دارد که هزینه‌بر هستند. در سینما به‌دلیل تجهیزات بیشتر، این هزینه‌ها بالاتر است، اما این دلیل نمی‌شود که بگوییم «پس این هنر نیست»؛ مثل این است که من روی تابلو نقاشی‌ام چند خط بی‌هدف بکشم و آن را به کسی که سفارش داده، تحویل دهم. این برداشتی است که من از صحبت‌های آن استاد عزیزم دارم.به‌نظر من این تفکر در سینمای ما غالب شده است که به‌دلیل هزینه‌های بالا، باید درآمدی چندین برابر داشته باشیم و اگر چنین نشود، ضرر کرده‌ایم. در این دیدگاه، جایی برای دغدغه‌های اجتماعی، بیان مسائل شخصی یا حتی رعایت حداقل استانداردها برای احترام به مخاطب باقی نمی‌ماند.

جزیره‌های پراکنده

بهزاد زهرایی:
 با نگاهی به تاریخچه سینمای ایران، به‌وضوح می‌توان تنش‌های تاریخی حول این رسانه را مشاهده کرد. در دوران قبل از انقلاب به‌خاطر محتوای نامناسبی که غالبا سینما داشت، طیف مذهبی کلا با آن مخالف بودند و بعد از انقلاب هم زمزمه‌هایی مبنی بر تعطیلی آن شنیده می‌شد که امام خمینی‌(ره) با بیان آن جمله معروف که « ما با سینما مخالف نیسیتم، با فحشا مخالفیم»، تکلیف تندروها و به‌خصوص سینما را روشن کردند.امروزه با چالش‌های متعددی در سینمای کشور مواجهیم. از یک‌سو، انتظار نادرست برخی مسئولان مبنی بر اینکه سینما باید بار اصلی تأمین شادی جامعه را به‌دوش بکشد، منجر به تولید انبوه کمدی‌های سطحی و سخیف شده است. این نگرش نه‌تنها به کیفیت سینمای ایران آسیب رسانده، بلکه سلیقه مخاطب را نیز تنزل داده است. درحالی‌که سینما می‌تواند یکی از منابع تأمین نشاط اجتماعی باشد؛ قطعا نمی‌تواند و نباید تنها منبع آن باشد. ایجاد تنوع در برنامه‌های فرهنگی، برگزاری جشنواره‌های متنوع و توجه به دیگر هنرها مانند موسیقی و تئاتر نیز می‌تواند این فشار نابه‌جا را از دوش سینما بردارد.
مشکل اساسی دیگر، نظام جزیره‌ای و پراکنده تولید فیلم در کشور است. نهادهای مختلف از وزارت ارشاد تا حوزه هنری و سازمان‌های جدیدی مانند «اوج»، «سوره»، «حور» و...، هر‌یک بدون هماهنگی و بر‌اساس معیارها و دغدغه‌هایی متفاوت اقدام به تولید فیلم می‌کنند. این پراکندگی مدیریتی منجر به فقدان یک خط‌مشی واحد و بلندمدت در سینمای کشور شده است. در چنین شرایطی، تولیدات سینمایی ما فاقد انسجام لازم برای تأثیرگذاری فرهنگی پایدار و اغلب نازل هستند؛ متاسفانه فیلم «صیاد» که امروز روی پرده است، نمونه یک فیلم ناموفق از این نوع تولید و تفکر است.برون‌رفت از این وضعیت، مستلزم اقدامات اساسی است. نخستین و مهم‌ترین گام، ایجاد یک مدیریت واحد و بالادستی برای سینماست که بتواند برنامه‌ریزی کلان و بلندمدت داشته باشد. این نهاد باید قادر باشد بین نیازهای مختلف جامعه، انتظارات مخاطبان و اهداف فرهنگی کشور تعادل ایجاد کند. دومین ضرورت، توجه جدی به کیفیت هنری تولیدات است. حتی فیلم‌های پیام‌محور نیز باید از استانداردهای حرفه‌ای سینمایی برخوردار باشند تا بتوانند تأثیر مطلوب را بر مخاطب بگذارند. درنهایت، باید به‌خاطر داشت که تربیت سلیقه مخاطب و ایجاد تغییرات فرهنگی، فرآیندی زمان‌بر است که به برنامه‌ریزی مستمر و پایدار نیاز دارد.سینمای ایران در آستانه تصمیم‌گیری‌های سرنوشت‌ساز قرار دارد؛ یا باید با اصلاح ساختارها و ایجاد مدیریت یکپارچه بالادستی - حتی در سطوحی بالاتر از وزارت ارشاد و سازمان سینمایی - به‌سمت تولید آثاری باکیفیت و تأثیرگذار حرکت کند یا با ادامه وضعیت موجود، به تنزل هرچه‌بیشتر تن دهد.انتخاب این مسیرها،تعیین‌کننده جایگاه سینمای ایران در عرصه ملی و بین‌المللی در سال‌های آتی خواهد بود.

سینمای ایران؛ از کیارستمی تا پسا‌کرونا

صالحی:
 سینمای ایران از ابتدای انقلاب اسلامی تا اواخر دهه ۱۳۸۰، سینمایی قابل قبول و تأثیرگذار بود. به‌عنوان نمونه می‌توان به فیلم «خانه دوست کجاست» ساخته عباس کیارستمی در سال ۱۳۶۶ اشاره کرد که به زندگی روستایی و مسئولیت‌پذیری می‌پرداخت؛ یا فیلم «جدایی نادر از سیمین» در سال ۱۳۸۹ که تعارضات و اختلافات اجتماعی در جامعه شهری و همچنین تمایل به مهاجرت را به تصویر می‌کشید.در آن دوره، شاهد تولید آثار سینمایی باکیفیتی بودیم؛ اما متأسفانه در سال‌های اخیر، به‌ویژه پس از همه‌گیری کرونا، شاهد افول چشمگیر کیفیت در سینمای ایران بوده‌ایم. این روند نزولی روز‌به‌روز شدیدتر می‌شود و جای نگرانی دارد.

نسل پرسشگر و سینمای ایستا: چرا سینمای ایران از جامعه عقب افتاد؟

بهزاد زهرایی:
  آیا به‌نظر شما پس از دهه هشتاد، این شکاف عمیق‌تر نشد؟ همان‌طور که اشاره کردید، دلیل اصلی این بود که سینما و تولیدات فیلم دیگر پاسخگوی مطالبات روز جامعه در هیچ زمینه‌ای نبودند. وقتی به دهه نود می‌رسیم، دوره احمدی‌نژاد را پشت سر گذاشته‌ایم و بخواهیم یا نخواهیم، تحولات اجتماعی عمیقی در تمام اقشار جامعه رخ داده است. سینما به‌عنوان رسانه‌ای که باید همگام با این تحولات پیش برود، نتوانست خود را به‌روز نگه دارد.در دهه شصت، سینمای جنگی و ملودرام پاسخگوی نیازهای روز بود. در دهه هفتاد با ورود به دوره سازندگی، شاهد ظهور داستان‌های مدرن و بررسی روابط خانوادگی در سینما بودیم؛ اما به نظر من در دهه نود، سینما از نیازهای روز جامعه عقب افتاد. منظور من از نیازهای روز، پرسش‌هایی است که درجامعه جوانان تا بزرگسالان مطرح می‌شود واین قشر انتظار پاسخ‌های منطقی دارند. نیاز به مسیردهی و هم نیاز به هویت‌یابی به‌شدت احساس می‌شود و به نظر می‌رسد سینما دیگر این نقش را ایفا نکرد.
دلیل این امر از دیدگاه من چیست؟ پس از دهه هشتاد، نسل جدیدی ظهور کرد، متفکرتر، پرسشگرتر و با مطالبات بیشتر. این نسل که در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد شکل گرفت، با گسترش فضای مجازی و ارتباط و شناخت بیشتر جهان، انتظارات جدیدی داشت؛ اما سینما نتوانست با همان فرمول‌های قدیمی خود را با این تحولات هماهنگ کند و پاسخگوی این نسل باشد. نظر شما در این باره چیست؟

تربیت دیجیتالی یا تسلیم فرهنگی؟

صالحی: 
همانطور که به درستی اشاره فرمودید تا دهه هشتاد پدیده ماهواره در کشور ما چندان فراگیر نبود؛ اما از آن دوره به بعد، به جای برنامه‌ریزی هوشمندانه و فرهنگ‌سازی مؤثر، با برخوردی جزمی و غیرمنطقی می‌خواست ماهواره را کاملا نادیده بگیرد، گویی اصلا وجود ندارد. این در حالی است که طبق قوانین موجود، ماهواره هنوز قاچاق محسوب می‌شود، ولی به وضوح می‌بینیم حتی در سطوح بالای جامعه و میان بسیاری از مسئولان نیز استفاده از آن رواج دارد. این تناقض آشکار نشان‌دهنده شکست سیاست‌های اتخاذ شده است.امروز به نقطه‌ای رسیده‌ایم که ماهواره‌های سنتی و دیش‌های بزرگ جای خود را به گوشی‌های هوشمند کوچک داده‌اند. هر نوجوان و جوانی امروز در جیب خود یک رسانه کامل دارد که می‌تواند هر محتوایی را دریافت و منتشر کند. سؤال اساسی اینجاست: در مقابل این تحول عظیم رسانه‌ای، چه راهکار فرهنگی سازنده‌ای ارائه کرده‌ایم؟ پاسخ صادقانه این است که یا هیچ کاری نکرده‌ایم یا اقدامات‌مان مقطعی، ناپیوسته و اساسا بی‌تأثیر بوده است. جالب آن‌که حتی در خانواده‌های سنتی و مذهبی که روزی سینما رفتن و حتی تماشای ویدئو را حرام می‌دانستند، امروز شاهد استفاده گسترده و بی‌مهار از این رسانه‌های جدید هستیم. مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌هایی که زمانی از ماهواره می‌ترسیدند، امروز خودشان در حال تولید و انتشار کلیپ در شبکه‌های اجتماعی هستند.ما نه تنها نتوانسته‌ایم در پلتفرم‌های دیجیتال داخلی مانند آپارات و نماشا حضور مؤثری داشته باشیم، بلکه در عرصه بین‌المللی و در پلتفرم‌هایی مانند یوتیوب، تیک‌تاک و ویمیو هم غایب بوده‌ایم. به جای تمرکز بر تولید محتوای فرهنگی جذاب و اثرگذار، بیشتر انرژی خود را صرف مسائل سیاسی کرده‌ایم. وقتی هم که محتوایی تولید می‌کنیم، به جای ارائه جذاب و خلاقانه پیام، صرفا به شعارزدگی و موعظه‌های مستقیم بسنده کرده‌ایم مثلا یک معرفی جذاب از فیلم بسازیم و در فضای مجازی منتشر کنیم، بعد بگوییم برو سینما کامل این را ببین.این در حالی است که الگوی مصرف رسانه‌ای کاملا دگرگون شده است. جوانان امروز فیلم‌ها را بیشتر در موبایل‌های خود تماشا می‌کنند، نه در سالن‌های سینما. خواسته‌ها، انتظارات و طرز تفکر نسل جدید به کلی تغییر کرده و دسترسی به اطلاعات و محتوای جهانی برایشان امری عادی و روزمره شده است. اما ما نتوانسته‌ایم خود را با این تحولات عظیم هماهنگ کنیم و نتیجه آن شده که سینمای ما روز به روز بیشتر از واقعیت‌های جامعه فاصله گرفته است.همانطور که حضرت علی (ع) به زیبایی فرموده‌اند: «فرزندانتان را برای آینده تربیت کنید، نه برای امروز». امروز اگر نتوانیم به جوانان‌مان بیاموزیم که چگونه محتوای رسانه‌ها را نقد و تحلیل کنند، چگونه با محتوای نامناسب برخورد کنند و چگونه از رسانه‌ها استفاده صحیح داشته باشند، در واقع آنها را به دست رسانه‌های بیگانه سپرده‌ایم. وقتی ما در تربیت رسانه‌ای فرزندانمان کوتاهی کنیم، موبایل‌ها و رسانه‌های دیجیتال آنها را تربیت خواهند کرد آن هم نه بر اساس ارزش‌ها و فرهنگ ما، بلکه مطابق میل و اهداف صاحبان این رسانه‌ها. نمونه بارز این مسأله را در گرایش روزافزون جوانان به فرهنگ کره‌ای می‌بینیم که نتیجه برنامه‌ریزی دقیق، سرمایه‌گذاری کلان و تلاش مستمر آنهاست. آنها فهمیده‌اند که چگونه از طریق رسانه‌ها، فرهنگ خود را صادر و مخاطبان جهانی جذب کنند.سینمای ما امروز در یک دوراهی تاریخی قرار دارد: یا باید تحولی اساسی در ساختار، محتوا و شیوه‌های تولید و توزیع خود ایجاد کند، یا به تدریج به حاشیه رانده خواهد شد. این تحول نه یک انتخاب که یک ضرورت انکارناپذیر است. ما نیازمند زبان جدیدی هستیم که هم با فناوری‌های روز هماهنگ باشد و هم بتواند پیام خود را به نسل جدید منتقل کند. نیازمند تولید محتوایی هستیم که هم جذاب باشد و هم عمیق، هم سرگرم‌کننده باشد و هم آموزنده. این مسیر هرچند دشوار، اما تنها راه نجات سینمای ما در عصر دیجیتال است.
 
پرسشی صریح و جدی از مسئولان امر

بهزاد زهرایی:
 هنوز نسخه‌ای که در کشور ما به‌صورت قانونی تجویز می‌شود، همان حذف و پاک کردن صورت مسأله است. وقتی ماهواره ممنوع و خلاف قانون محسوب می‌شود، به این پرسش تلخ می‌رسیم که چه کسانی و با کدام دانش فرهنگی و تخصصی این قوانین را وضع کرده‌اند؟ متأسفانه در مورد ویدئو، سی‌دی، دی‌وی‌دی و ماهواره روند مواجهه‌ معیوب بی‌نتیجه ادامه دارد. با هر پدیده جدیدی، ساده‌ترین و بدترین راهکار که همان حذف و انکار و پاک کردن صورت مسأله است، پیش گرفته می‌شود و جامعه ما را دچار مشکلات مضاعف می‌کند.
من اینجا به‌عنوان یک معلم، با صدای بلند از تمام مسئولان فرهنگی، قانون‌گذاران، نمایندگان مجلس، وزارت ارشاد و همه نهادهای مرتبط این سؤال اساسی را می‌پرسم: تا کی می‌خواهید با روش‌های ناکارآمد و قدیمی به همین مسیر ادامه دهید؟ آیا وضعیت نابسامان فعلی را نمی‌بینید؟ آیا متوجه نیستید این سیاست‌های انکاری و حذفی نه تنها مشکل را حل نکرده، بلکه هر بار جامعه را با چالش‌های بزرگتری مواجه کرده است؟ 
وقتی با هر تکنولوژی جدیدی به جای فرهنگ‌سازی و آموزش صحیح استفاده از آن، به فکر حذف و ممنوعیت آن هستیم، در واقع داریم جامعه را از ابزارهای عصر جدید محروم می‌کنیم، بی‌آن‌که راهکار جایگزینی ارائه داده باشیم. این رویکرد نه تنها مؤثر نیست، بلکه باعث ایجاد شکاف بیشتر بین نسل‌ها و افزایش تحریک و تمایل به استفاده غیرقانونی از این تکنولوژی‌ها می‌شود و فضای مجازی، تلگرام و اینستاگرام و ... از این دست هستند.

از شخصیت محوری تا جریان‌سازی

سید علی ماه:
 همانطور که استاد محترم به درستی اشاره فرمودند، مسأله مدیریت فرهنگی واحد در عرصه سینما از اهمیتی حیاتی برخوردار است. متأسفانه چندصدایی و عدم تمرکز حاکم بر سینمای ما، بزرگ‌ترین ضربه را به این عرصه وارد کرده است.سینمای پس از انقلاب، با همه دستاوردهایش، عمدتا شخصیت محور بوده تا جریان‌محور. به این معنا که جریانات سینمایی ما حول محور شخصیت‌های شاخص شکل می‌گرفت، نه بر اساس قالب‌ها و مکاتب فکری منسجم. نتیجه این شده که با افول یا خروج این شخصیت‌ها از عرصه سینما، جریان‌های هنری مرتبط با آنها نیز به تدریج رنگ باخته‌اند.
این در حالی است که در هالیوود - به‌عنوان مثال موفق جهانی - شخصیت‌ها می‌آیند و می‌روند، اما هویت و خط مشی هالیوود ثابت باقی می‌ماند. این پایداری ناشی از وجود چارچوب‌های کلان و جریان‌های منسجم فکری است که فراتر از افراد عمل می‌کند.الگوی رهبری انقلاب در انتخاب مدیریت واحد برای صداوسیما، نشان‌دهنده توجه عمیق ایشان به ضرورت انسجام مدیریتی در عرصه فرهنگ است. ایشان به وضوح بر نیاز به یک جریان فکری منسجم در تمام عرصه‌های فرهنگی تأکید دارند.اما در مورد سینما که گاه حتی از صداوسیما هم تأثیرگذارتر عمل کرده - این نیاز به مراتب بیشتر احساس می‌شود. ما به مدیریتی فرابخشی نیاز داریم که بتواند بر کل عرصه فرهنگ و رسانه، اعم از سینما، صداوسیما و دیگر رسانه‌های تصویری، نظارتی کلان و هماهنگ داشته باشد.
این مدیریت واحد باید بتواند:
۱- خط مشی فرهنگی منسجمی تعریف کند
۲- جریان‌های پایدار هنری ایجاد کند
۳- استقلال از شخصیت‌ها داشته باشد
۴- چشم‌انداز بلندمدت ترسیم کند
۵- هماهنگی بین‌رسانه‌ای ایجاد کند

وقتی کیفیت قربانی سودآوری می‌شود

نگار زهرایی:
 در مورد کمدی‌های سخیفی که این روزها ساخته می‌شود، دقیقا همان‌طور که گفتم، به نظر من هدف فقط و فقط پول درآوردن است نه حتی سرگرم کردن مخاطب. اگر به سال‌های گذشته برگردیم، فیلم‌های کمدی خوبی مثل «اجاره‌نشین‌ها» و «مارمولک» را داشتیم که هم فروش بالایی داشتند و هم از ارزش هنری برخوردار بودند؛ یعنی در چارچوب همان ژانر کمدی، حرفی برای گفتن داشتند و استانداردهای هنری را رعایت می‌کردند.
اما وضعیت امروز کاملا متفاوت است. دیدگاه تهیه‌کننده‌ها عمدتا این شده که: «فقط فیلمی بسازیم که بفروشد، مهم نیست چه محتوایی دارد». همان‌طور که آقای عامریان در نشست فیلم «کفایت مذاکرات» صراحتا گفتند: «من فیلمی نمی‌سازم که نفروشد.» به نظر من این حرف کاملا این پیام را می‌رساند که: «من فقط دارم فیلمی می‌سازم که پول دربیارم». در حالی‌که هزاران شغل دیگر وجود دارد که آدم می‌تواند برود و از آنها پول دربیاورد. چرا باید بیاید و سینما را خراب کند؟ چرا باید سینمای کشورش را نابود کند؟
حتی اگر یک کمدی خوب هم ساخته شود، مشکل اینجاست که آن‌قدر کمدی‌های بد در بازار وجود دارد که دیگران جرأت نمی‌کنند کارهای باکیفیت تولید کنند. چون مخاطبان همه کمدی‌ها را در یک سطح می‌بینند و قضاوت می‌کنند. این فاجعه است که یک کمدی خوب در میان انبوه آثار بی‌کیفیت گم می‌شود.

درد بزرگ سینمای ایران

بهزاد زهرایی: 
مسأله محوری امروز ما نداشتن مدیران فرهنگی آگاه و آشنا به ماهیت سینماست. تاکنون هیچ‌گاه سیستم هدایت و سازماندهی مناسبی برای سینما ایجاد نشده است. ما به شدت نیازمند یک نهاد فرابخشی بالادستی هستیم که بتواند بر تمام ارگان‌های موازی مانند وزارت ارشاد، حوزه هنری، سازمان اوج، مرکز گسترش و دیگر نهادهای فعال در عرصه سینما نظارت و آمریت داشته باشد.مشکل اصلی اینجاست که هریک ازاین نهادهابه‌صورت جزیره‌ای عمل می‌کنندوهرکدام سلایق وبرنامه‌های‌جداگانه‌ای دارند. نتیجه این می‌شود که ممکن است مانند جشنواره امسال شاهد دو فیلم از یک شخصیت با دو بازیگر متفاوت باشیم. این چندپارگی باعث سردرگمی مخاطب و کاهش تأثیرگذاری می‌شود. مخاطب با یک چهره همذات‌پنداری می‌کند، اما وقتی همان چهره را در قالب دیگری می‌بیند، این ارتباط قطع می‌شود.
دو راهکار اساسی:
۱- ایجاد مدیریت واحد فرهنگی مانند سیستم هالیوود
۲- استفاده از مدیران دانا و متخصص در عرصه سینما
اما مشکل سوم که تاکنون به آن توجه نشده، نقش مجلس در این میان است. متأسفانه در هیچ دوره‌ای از مجلس شورای اسلامی، نماینده‌ای که تخصص و آگاهی کافی نسبت به هنر سینما داشته باشد، حضور نداشته است. (بهروز افخمی تنها استثنا بود) رویکرد غالب در مجلس همواره ممنوعیت، محدودیت و انکار بوده است:
- ماهواره را ممنوع کردند، اما همه استفاده می‌کنند.
- ویدئو را محدود کردند، اما همه هنوز فیلم می‌بینند.
- تلگرام را فیلتر کردند (با ۱۲ میلیون کاربر)،بعد ازفیلتر شدن به ۸میلیون رسید،اما بعددوباره به ۱۴ میلیون کاربر برگشت
- اینستاگرام هم همین روند را تجربه می‌کند.
این نگرش غلط محدودکننده دقیقا همان مشکلی است که سینمای ما را هم درگیر کرده است. متأسفانه سطح آگاهی تخصصی و فرهنگی اکثر مسئولان ذیربط ما درباره سینما به هیچ وجه کافی نیست.
تا زمانی که این رویه ادامه یابد، نتایج بهتری نخواهیم دید. مشکلاتی که امروز در جامعه، به ویژه میان نسل جوان (دهه هشتادی‌ها) شاهد آن هستیم، نتیجه همین کوتاهی‌ها و ناآگاهی‌هاست. تمام نهادهای مسئول - از مجلس گرفته تا وزارت ارشاد و دیگر سازمان‌ها - باید در قبال این آسیب‌های فرهنگی پاسخگو باشند.
 
چالش مدیریت فرهنگی

سید علی ماه: مدیریت فرهنگی ما تاکنون عمدتا رویکردی سلبی و انفعالی داشته است. ما با مدیرانی مواجهیم که صرفا نقش «تصمیم‌گیر» را ایفا می‌کنند، نه «هدایت‌گر» و «سکاندار». این در حالی است که مدیریت فرهنگی مؤثر نیازمند دیدگاهی راهبردی، دانش تخصصی و درک عمیق از رسانه و هنر سینماست.
در تمام نهادهای مرتبط با سینما - از حوزه هنری و سازمان اوج تا صداوسیما و وزارت ارشاد - شاهد فقدان آشکار تخصص لازم در بین تصمیم‌گیران هستیم. پرسش اساسی این است: چگونه افرادی که درک درستی از هنر پیچیده سینما ندارند، خود را صالح به تصمیم‌گیری درباره تولید، پخش و ممیزی فیلم‌ها می‌دانند؟
مقایسه با دیگر حوزه‌های تخصصی گویاست: آیا در بیمارستان‌ها، سکوهای نفتی یا مراکز علمی، مدیران بی‌تخصص را به کار می‌گیرند؟ مسلما خیر؛ اما سینمای ما قربانی همین مدیران ناآگاه شده است که مانند ملوانان بی‌تجربه، بدون نقشه راه و دانش کافی، کشتی فرهنگ را هدایت می‌کنند.
پیامدهای این مدیریت ناکارآمد بسیار سنگین بوده است:
فرار نخبگان از عرصه سینما، سطحی شدن تولیدات فرهنگی، جذب جوانان به سمت رسانه‌های بیگانه، بی‌اثر شدن پیام‌های فرهنگی و از دست رفتن فرصت‌های بین‌المللی
اما راه نجات در گرو تغییرات اساسی زیر است:
۱- انتصاب مدیران متخصص و آشنا به زبان سینما
۲- تدوین سند راهبردی بلندمدت برای سینما
۳- تفکیک مدیریت فرهنگی از مدیریت اجرایی
۴- پایبندی به شایسته‌سالاری به جای رابطه‌سالاری
۵- استقرار نظام نظارت کارشناسی بر تولیدات سینمایی
زمان آن رسیده که به جای شعارهای توخالی، تخصص و کارشناسی را مبنای تصمیم‌گیری‌های فرهنگی قرار دهیم. سینمای ایران شایسته مدیرانی است که راهبر باشند، نه صرفا تصمیم‌گیر. این تغییر نه یک انتخاب که ضرورتی انکارناپذیر برای حفظ هویت فرهنگی و هنری ماست.

نسل جوان و هزینه‌های مدیریت ناکارآمد در عرصه سینما

بهزاد زهرایی: 
هنوز که هنوز، هنر سینما در کشور ما آنگونه که شایسته است مورد توجه قرار نگرفته است. تمام اقدامات انجام شده تاکنون صرفا جرقه‌هایی فردی، گروهی یا سازمانی بوده‌اند‌؛ حرکاتی هیجانی و مقطعی بدون پشتوانه راهبردی. 
ما با فقدان یک سازمان منسجم و پاسخگو مواجهیم که بتواند به پرسش‌های اساسی پاسخ دهد: چه کسی باید سینما را هدایت کند؟ مسئولیت‌ها چگونه تقسیم می‌شود؟ و راهبرد کلان چیست؟
متأسفانه همچنان در دام روش‌های قدیمی و ناکارآمد گرفتاریم. روش‌هایی که نه تنها نتیجه‌بخش نبوده‌اند، بلکه صدمات جبران‌ناپذیری به ویژه به نسل جوان وارد کرده‌اند. 
آثار این آسیب‌ها را به وضوح در جامعه می‌بینیم: بی‌هویتی فرهنگی، گرایش به سمت الگوهای بیگانه و فاصله گرفتن از 
ارزش‌های اصیل.
اما امیدواریم روزی برسد که:
- مدیران متخصص با درایت و متعهد در جایگاه‌های تصمیم‌گیری قرار گیرند
- نظام مدیریت فرهنگی بر اساس تخصص و شایستگی استوار شود
- برنامه‌ریزی بلندمدت جایگزین تصمیم‌گیری‌های مقطعی شود
- پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری به فرهنگ مدیریتی تبدیل گردد
این تحول می‌تواند کشور را از وضعیت نابسامان فعلی که سال‌هاست گریبانگیر فرهنگ و هنر ما شده است، نجات دهد. فقط با چنین تغییراتی می‌توان امیدوار بود سینمای ایران بتواند همپای تحولات جهانی حرکت کند و هم‌زمان هویت فرهنگی خود را حفظ نماید.
ساقی ما یاد این مستان کند بار دیگر با می ‌و ساغر بلی
این سر مخمور اندیشه‌پرست مست گردد زان می‌ احمر بلی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها