زیبا، انگیز وتوست‌: انفجار نور

شعر منثور انقلاب اسلامی 

کد خبر: ۱۴۹۲۶۳۳
نویسنده احمد میر‌احسان

آسمانی از ستارگان زنده 
وقتی زائران مجذوب تو‌اند
و نور به‌سوی تو کشیده می‌شود 


زیبا، هول‌انگیز است 
هول‌انگیز، همان قدر بهت‌انگیز 


تو مسجدالاقصای منی 
کلمه مغصوب
در محاصره 
تجاوزشده 
اما یک آوای بی‌وقفه‌ای‌:


نابودشدنی نیستم 
زبان صبحم 
تابش و معراج
زبانه می‌کشم 
 و روزی خاکسترتان را باد خواهد برد 
 و از گنبدهای من محو خواهد کرد
☆☆☆☆☆
آذرخش نام تو نیست 
تو رازی ممتدی، رخشی
وقتی آسمان بر زمین حکم می‌راند 
می‌رانی، می‌مانی
نه درخشی به دمی سپری 
می‌روی تا دمدمه پیداییِ آن نا‌پیدا 
می‌مانی 
دستان آه و آرزوی مایی
طلیعه‌ای، طلبه دادگری دادگر موعودی 
و فرشتگان و پیامبران می‌شناسندت
☆☆☆☆☆
هزار نام داری 
نامی از نام‌هایت، انقلاب اسلامی ست
و تو را با نام دیگرت، خمینی می‌شناسند
به‌وقت انفجار نور 


تبار و تاریخ مایی 
تاریخ و رؤیای مایی
رویا و تاریخ و تبار و 
تقدیر به‌هم‌آمیخته مایی. 
ما با تو تکه‌تکه می‌شویم 
و تکه‌تکه‌های ما، تکه‌تکه می‌شود
و هر تکه ما، کلمه‌ای شگفت است 
که تکرار می‌کند 
کلمه‌ای بی‌تا و تام را 
که نامش آذرخش نیست 
که رازی ممتد است:
قهقهه پیروزی خدا در جبروت 
چشم به‌راهیِ موعود
 در صفاصف فرشتگان نشان‌دار ملکوت 
جنینی در زهدان یطهرکم تطهیرا
 منتظر در اینجایی، ناسوت 
 این‌جا
این گاهِ آگاه
☆☆☆☆☆
یوماً یوما !
و این همچنان یک شعر نیست 
رازی طولانی است‌
تو را به‌نام او می‌خوانم
یوماً یوما 
و شیدا می‌شوم 
ای انقلاب آسمانی من
ای آغوش و امید دادگری 
ای انتظار طولانی 
ای آغاز پایان تاریخ آدمخواری جهانخوارگی
یوماً یوما
ریشه‌هایم از کوچه‌های بنی‌هاشم 
مرا فرا می‌خواند 
از تاریکی و گمگشتگی 
از عصر نووارگی، بتوارگی، فرایم می‌خواند:
پیدایم کن
پیدایم کن 
و من در‌به‌در 
کوچه‌به‌کوچه 
خیابان‌به‌خیابان 
شهر‌به‌شهر 
وطن‌به‌وطن 
دام‌به‌دام شیاطین و ظلمات
به جستجوی تو زخم خوردم 
پاره‌پاره شدم 
پریشیده و آواره 
تو را آه کشیدم در همه میادین چشم بر راه 
یوماً یوما 
از میان درهای آتش‌گرفته 
از خون‌های پرتاب‌شده به آسمان خدا 
از عاشورا 
از سیاهچال‌های سلاطین جائر
 از سرداب‌های غیاب تو را فریاد زدم 
یوماً یوما 
و این همان دم است مادر
 که منتقم قائم را فریاد می‌زد و
منجی را انتظار می‌کشید 
☆☆☆☆☆
فاطمه، نامی است که درهای آتش‌زده را 
خاموش می‌کند 
و علی باب‌ا... است
 دروازه مدینه‌العلم 
و جهل اریکه فرمانروایی شیطان است
خصم دانایی و در گشوده عقل 
☆☆☆☆☆
و تو انقلاب اسلامی
‌‌زاده علی و فاطمه‌ای 
همان فراخوان امّی 
همان‌‌‌ زاده زهدان مطهّر 
 تو یک راه
تو یک عبد خالص اویی، هویی 
که‌‌ زاده می‌شود در زمانه عسرت 
در عصر غیبت 
و رشد می‌کند 
شهید می‌شود
دوباره ‌‌زاده می‌شود
ققنوس می‌شود
می‌دود در رویاهایش
می‌دود در طریق‌الحسین‌
می‌دود تشنه‌لب 
هزار زخم 
با خونی فراپاشا
رو‌به‌گشایش و به‌سوی موعود 
تا جهان را در بگشاید از ظلمات به نور 
تو گوهر انتظاری و تا یک پژواک 
تا آن کلام منتظر
تا انّ الحسین..... 
ادامه داری 
☆☆☆☆☆
آری آری آری 
زاده شدی 
پیش چشم‌های بدگمانی یک دنیا تاریکی:
نیمی ترانه، نیمی خشم
نیمی نسیم، نیمی صخره 
نیمی زمین، نیمی باران
نیمی آتش، 
 نیمی نارنجستان و شکوفه و لبخند
دوزخ برای ستم‌یاران
بهشت برای ستم‌زدگان
یعنی همان نوری سرشته خدا
نیمی علی، نیمی فاطمه
نیمی حسن، نیمی حسین 
نشانی از بی‌نشان 
نیمی از چشم به‌راهیِ وعده داده شده
و فرود آمدی نیمی سلمان
نیمی ابوذر 
 میان ما گشتی و گشتی 
جاری گشتی
نیمی حافظ غزل‌های عاشقانه 
نیمی فردوسیِ حماسه‌های حکمت
نیمی شور شیدای مولانا
نیمی پیام سلیس بنی‌آدم... 
همان دانایی جهانگیر سعدی 
نیمی به هیات یک انقلاب 
نیمی به قامت یک امام
☆☆☆☆☆
همگان دیدند از خدا آمدی 
ریشه‌ها را فراخواندی و 
جوانه‌ها را گرد آوردی 
همگان دیدند بازوانت گشوده شد و 
چون مادری زمین گمشده را در آغوش گرفت 
کوه‌ها و دریاها
جنگل‌ها و دشت‌های مشوش
در تو ماوا گرفتند 
و مردمان قاره‌ها از شیر آگاهی و سرود بیداری‌ات 
دوباره‌‌ زاده شدند 


پیش چشم‌های بدگمانی یک دنیا تاریکی 
انبوه بی‌پناهان و نفرین‌شدگان زمین 
با تو نماز خواندند 
شیاطین چاره‌ای جز مکر و دروغکاری 
نیافتند 
و سیلاب تردید و شگرد و شیوع اوهام 
تا تو را ویران کنند
اما همگان به یقین دانستند 
تو 
تنها تو 
بشارت آن منجی موعودی 
که آمدنی است.  

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها