شخصیت او در ادوار تاریخ، استثنایی است. فضایل امیرالمومنین(ع) و دایره صفات و ویژگیهای او به قدری گسترده و وسیع است که پیامبراکرم(ص) فرمود: «اگر تمام درختان، قلم و دریاها، مرکب و جنیان، حسابگر و تمام انسانها نویسنده باشند، نمىتوانند فضایل علىبنابیطالب(ع)را به حساب آورند.»در این یادداشت سعی کردهایم ویژگیهای شاخص امیرالمومنین(ع) را ــ نه به اندازه جامعیت ایشان که جامعیت حضرتش را نمیشود به تصویر کشید ــ بلکه به اندازه بصیرت و درک خود، نشان دهیم.
نخستین مومن
«تو هم مىشنوى هر چه من مىشنوم و مىبینى آنچه من مىبینم، جز آنکه تو پیامبر نیستى، ولى تو وزیر منى، تو به راه خیر مىروى». این پاسخ پیامبر(ص) بود زمانی که امام(ع) در حرا، موقع نزول وحی کنارش بود و میشنید، هم صدای وحی را، هم ناله یأس شیطان را. دوران نوجوانیاش را میگذراند و در آن سن، به مکتب الهی پیامبر(ص) ایمان آورده بود. آن زمان، ایمان به دعوت و آیین رسولخدا(ص) اعلان مبارزه با نظام اجتماعی حاکم و قدرتهای ظالم بود، با وجود این، تمام خطرها را به جان خرید و در برابر دنیایی که آن حرف را رد میکرد، کنار پیامبر(ص) ماند و حتی «براى یک لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبود، بلکه با جانش، پیغمبر(ص) را یارى کرد».
شکوه ایمان و یقین
ایمان وعقیده در وجود امام(ع) مستقر و ثابت بود، در راه و هدف خدا لحظهای دچار یأس و ناامیدی نشد، شبههها راهی به او نداشتند و منزه و پاک بود از طوفان وسوسههای شیاطین و جاذبههای دنیا. تبلور ایمان و تجلی یقین در کلام خود ایشان نمایان است: «از زمانی که حق به من نشان داده شد هرگز در آن شک و تردید نکردم ». یا زمانی که فرمود: « اگر پرده غیب کنار برود، یقین من از آنچه هست، بیشتر نخواهد شد.» یقین او مانند کسی است که با چشم سر همه چیز را دیده است.
دنیای مردود و متروک
دنیا را آباد کرد برای مستمندان، یتیمان و مظلومان. در زمانهای مختلف، سخت و شدید کار کرد، مزرعهها، باغستانها، قناتها و ملکها را آباد و درآمدش را انفاق کرد. سالی ۴۰هزار دینار درآمد خود را صدقه داد درحالیکه برای گذران زندگیاش، مال دیگری نداشت. زر و زیور دنیا در قلبش جایی نداشت.نهجالبلاغه میگوید که امام(ع) پیوندش را با دنیای دلفریب قطع کرده بود و هیچ پیوندی با دنیا نداشت: «اى دنیا! از من دور شو! خود را به من عرضه مىکنى یا اشتیاقت را به من نشان مىدهى تا مرا به شوق آورى؟ هرگز چنین زمانى براى تو فرانرسد که در دل من جاى گیرى! هیهات! اشتباهکردى و مرا نشناختى. دیگرى را فریب ده، من نیازى به تو ندارم»؛ برو این دام بر مرغ دگر نه/ که عنقا را بلند است آشیانه.
عدل مجسم
آوازه عدل امیرالمومنین(ع) بر تن تاریخ جلوهگری میکند و زبانزد دوران است. جاذبهها و رابطهها حتی خویشاوندی در محاسبههای حکمرانی و قضایی او جایی نداشتند. پنج سال حکومت علوی نشان داد اصول درخشان صدر نبوت مانند توحید، عدل، انصاف، مساوات و برابری قابل اجراست. اولین روزی که در مسجد مدینه، همه گوش شده بودند برای کلام خلیفه، مصمم و قاطع از عدالت سخن گفت: «اموالی را که به ناحق و بیجا تصرف کردهاند، به بیتالمال برمیگردانم حتی اگر ببینم مهر زنهایتان قرار دادهاند. اجازه نمیدهم بیعدالتی ادامه پیدا کند».
امام(ع) درنامهای از نهجالبلاغه زاویه خاصی ازمساوات رابه تصویرمیکشد،عدل راازچهارچوب نخنماشدهاش خارج و جزءبهجزء وصفش میکند. او به مالکاشتر فرمان میدهد که همه مردم را به یک چشم ببیند و به یک شیوه به آنها احترام بگذارد. طرز تحیت و سلامش واحد باشد، حتی در نگاهکردن روال یکسانی داشته باشد.خط روشنی از عدالت امام(ع) در سراسر نهجالبلاغه هویداست، گویی نهجالبلاغه میگوید: علی(ع) عدالت است و عدالت، علی(ع) است.
مرز باریک هدیه و رشوه
روزی یکی از دوستان حضرت(ع)، حلوایی آورد. امام(ع) فرمود: «مناسبت آن چیست؟» گفت: «نوروز» امام(علیهالسلام) از آن حلوا میل کردند و با لبخند فرمودند: «اگر میتوانی همه روزها را نوروز قرار بده! »
شبی هم اشعثبن قیس با حلوایی به خانه حضرت(ع) رفت. با خیال واهی میخواست شیرینی حلوا دررأی ونظر امام(ع) اثر بگذارد و حکم دادگاه فردای آن شب را به سود خودش تغییر دهد. امام(ع) حلوا رامعجونی سمی خواندو فرمود:«به خدا سوگند، اگر هفتاقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانى کنم که پوست جویی را ازمورچهاى ناروابگیرم،چنین نخواهم کرد. این دنیاى آلوده شما نزد من از برگ جویدهشده ملخ پستتر است. على را با نعمتهاى فناپذیر و لذتهاى ناپایدار چه کار؟»
الگوی مهربانی
برای انسانهای مظلوم و مستضعف، لبریز ازعاطفه بود. کارهمیشگی و ویژه او بود، دردوران خلافت خودهم پیوسته انجام میداد. همنشینی با پیرمرد نابینا، بازی با کودکان یتیم و پختن نان برای کمک به خانمی که همسرش را در جنگ و جهاد از دست داده بخش کوچکی از عطوفت و مهربانی او را نشان میدهد.در زمانی که فرد یا گروه منحرف و مضر و مخلی بر سر راه حرکت بهسوی خدا وجود داشت، او را از هیچ چیز باکی نبود، با صلابت وشمشیر به دشمنان خدا و دین و حقیقت، پاسخ میداد.در جریان نهروان، زمانی که عدهای کجاندیش و متعصب که احساس اسلامی داشتند ولی آگاهی اسلامی نداشتند در برابر حضرت(ع) صفآرایی کردند، امام(ع) صبورانه راه نصیحت و احتجاج و کمک مالی را پیش گرفت؛ فایدهای نداشت. با واسطهای، وعده همراهی داد؛ اثری نداشت، مثل سنگ شده بودند، سخت و نفوذناپذیر. بنا را بر قاطعیت گذاشت؛ پرچمی را به دست یکی از یارانش داد تا اعلام کند که هرکس تا فردای آن روز، زیر پرچم بیاید، در امان است.۸۰۰۰ نفر از ۱۲هزار نفر، زیر پرچم جمع شدند. امام(ع) از سابقه دشمنی و بدگوییهایشان چشمپوشی کرد و فرمود: «بروید، ایجا نمانید که از این ۴۰۰۰ نفر، ۱۰ نفر زنده نمیمانند!» بعد از آن جنگ سخت فرمود: «اى مردم! من چشم فتنه را کور کردم و کسى جز من بر این کار جرأت نداشت.»
عواطف رقیق انسانی در کنار صلابت و شجاعت؛ این دو صفت و ویژگی بهظاهر مخالف و ناسازگار، متوازن و هماهنگ در شخصیت امیرالمومنین(ع) وجود داشتند: «اشداء على الکفار رحماء بینهم».
برای مسلمان زیستن
در دنیا به شیعه معروف هستیم و شیعه را اینگونه معنا کردهاند: «الشیعه من شایع علیا»، تبعیت و پیروی کردن ویژگی «شیعه» است. اگرچه کسی به رتبه امیرالمومنین(ع) نمیرسد اما با رصد زندگی پربار و درسآموز ایشان میشود به سمت قله حرکت کرد. وجود امیرالمومنین(ع)، معیار و حجت است، حجت خدا بر مردم. او نشاندهنده راه خداست برای آنهایی که میخواهند به سمت خدا بروند.