اما سؤال این است که چرا حکومت خاندان اسد با چنین حملهای به پایان کار خود رسید درحالی که در اوج جنگ داخلی سوریه، چنین اتفاقی نیفتاد؟
نگاهی به آنچه که گذشت، نشان میدهد سه عامل در این رابطه مطرح است:
نخست اینکه ارادهای منطقهای و بینالمللی و چهبسا معاملهای برای تغییر در سوریه و برچیدن این حکومت از سوی برخی از کشورهای عربی، رژیم صهیونیستی و آمریکا شکل گرفت.
عامل دوم اینکه نظام سوریه از داخل پوسیده بود، تنها ظاهر و پوستهای از آن باقی مانده بود و اسد نتواسته بود که حمایت داخلی از خود را بهخوبی گسترش دهد.
عامل سوم اینکه مخالفان وطیفهای مختلف آن با اتحاد و لوموقت، قدرت قابلتوجهی پیدا کردندکه با همراهی دو عامل اول، توانستند کار را تمام کنند.
پایان نظام اسد در دو سطح داخلی و منطقهای،واجد معانی تغییر و تحول است؛ اما در سطح داخلی باید دید که آیا سقوط آن سرنوشتی متفاوت را برای ملت سوریه رقم میزند؟
فعلا برای قضاوت زود است، کشوری که بیش از یک دهه درگیر جنگ داخلی بوده، گروههای متنفذ مسلحی در آن ظهور کرده و جامعه به نوعی نظامیزده شده است، بعید است که به این زودی رنگ آزادی واقعی و دموکراسی بهخود ببیند.معارضان سوری که به هرشکلی دشمن مشترک خود را از مسیر برداشتهاند، چهبسا در مسیر پایهگذاری نظام جدید دچار تشتت شوند و دست به اسلحه علیه یکدیگر ببرند اما در سطح منطقهای نیز سقوط نظام سوریه در جبههبندیهای منطقهای له یا علیه بازیگران مطرح، تاثیر خاص خود را برجای خواهد گذاشت. فعلا که پیروزی مخالفان در سوریه ترکیه را درصدر بازیگران بازیساز دراین کشور نشانده و همین هم وزنه ژئوپلیتیک ترکیه را سنگینتر میکند؛ کما اینکه برگ برنده مهمی به دست اردوغان وحزب حاکم در مناسبات داخلی قدرت درمقابل مخالفان میدهد؛بهویژه که موقعیت آکپارتی واردوغان درسالهای اخیرسست شده بودکه درانتخابات اخیر شهرداریها انعکاس یافت.یکی ازدلایل مهم افت شدید آرای حزب حاکم ترکیه،پیامدهای بحران سوریه ازجمله مسأله آوارگان بود؛اماحالا بازگشت این آوارگان و «فعلا» تبدیل شدن ترکیه به مهمترین بازیگر سپهر سیاست کشورعرب همسایه، میتواند جایگاه اردوغان و حزبش را بهبود بخشد.پیروزی اسلامگرایان با طیفهای مختلف سلفی و اخوانی آن، میتواند دوباره جان تازهای به این جریان در سطح منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا پس از شکستهای پیاپی با انقلابهای معکوس بدهد اما دوام آوردن این جان گرفتن، بستگی به میزان موفقیت و شکست همتای سوری آنها در ترسیم سوریه پسااسد دارد.درگیری داخلی میان گروههای مسلح و تبدیل شدن سوریه به لیبی یا سودانی دیگر نیزمیتواند وضعیتی فرسایشی و بحرانی برای جریان اسلامگرای سنی رقم زند، بهطوری که رفتهرفته از تاثیرات منطقهای تغییر در سوریه بر آنها بکاهدوسوریه به ایستگاهی برای جهش دوباره آنها تبدیل نشود.در کل، تحولات داخلی سوریه امتداد منطقهای قابلتوجهی میتواند داشته باشدوباید دید که تغییر در سوریه چه تاثیری میتواند بر سیاست داخلی وخارجی کشورها در منطقه بگذارد.
درنهایت میتوان گفت که تغییرات درتوازن منطقهای ونقش بازیگران جدید، شرایط سوریه را آنچنان مبهم کرده که باید منتظر گذشت زمان بود تا بتوان تحلیل دقیقتری درباره آینده سوریه داد.