گفت‌و‌گو با دزدان حرفه‌ای بهشت زهرای تهران

سوژه؛ خانواده‌های عزادار

دو نفر دستبند به دست، کنار هم نشسته بودند و آرام آرام با هم صحبت می‌کردند، برایم جلب توجه کرد. جلو رفتم و از آنها خواستم با هم صحبتی کوتاه داشته باشیم. یکی از آنها حاضر به مصاحبه شد و من هم سوالاتم را شروع کردم.
دو نفر دستبند به دست، کنار هم نشسته بودند و آرام آرام با هم صحبت می‌کردند، برایم جلب توجه کرد. جلو رفتم و از آنها خواستم با هم صحبتی کوتاه داشته باشیم. یکی از آنها حاضر به مصاحبه شد و من هم سوالاتم را شروع کردم.
کد خبر: ۱۴۸۵۰۳۰
نویسنده مژده مظهری - تپش
 
خودت را معرفی کن.
سینا هستم و ۲۶ سال دارم.
 
اهل کجا هستی؟
در ورامین به دنیا آمدم و تا ۲۰ سالگی آنجا بودم و بعد به‌دلیل این‌که پدرم درآمدی نداشت به تهران آمدیم و در باقرشهر ساکن شدیم.
 
پدرت چکاره است؟
پدرم قبلا کشاورز بود و روی زمین‌های مردم کار می‌کرد. الان کارگر ساختمانی است.
 
تحصیلاتت چقدر است؟
دیپلم ردی هستم.
 
ازدواج کرده‌ای؟
نامزد داشتم که وقتی فهمید دستگیر‌ شده‌ام، وسایلی که برایش خریده بودم را پس فرستاد و نامزدی‌اش را با من به هم زد.
 
سابقه داری؟
این دومین‌بار است که دستگیر شده‌ام، البته اولین بار با تعهد آزاد شدم و حکمی نگرفتم.
 
اولین‌بار به چه جرمی دستگیر شدی؟
به همین جرم سرقت.
 
دو نفری با هم کار می‌کردید؟
بله. در واقع آشنایی‌مان (اشاره به همراهش) از همین موضوع سرقت شروع شد و تا امروز ادامه پیدا کرده است.
 
چطور با هم آشنا شدید؟
فرهاد همسایه ماست. اوایل که به تهران آمده بودیم اولین دوستی که پیدا کردم فرهاد بود که تا امروز دوستی‌مان ادامه پیدا کرده است.
 
نحوه سرقت‌تان به چه صورت بود؟
بیشتر در روزهای عادی یعنی به‌جز پنجشنبه وجمعه که بهشت‌زهرا شلوغ است. البته پنجشنبه و جمعه هم بهشت زهرا می‌رفتیم و اگر موقعیت مناسبی پیش می‌آمد، کارمان را انجام می‌دادیم.
 
بیشتر توضیح بده.
خیلی‌ها به‌ دلیل این‌که حوصله ترافیک آخر هفته را ندارند، در روزهای عادی به بهشت‌زهرا می‌روند یا کسانی که برای تشییع جنازه اقوام‌شان می‌آیند بهترین سوژه برای سرقت هستند. ما هم بیشتر روزهای عادی به بهشت‌زهرا می‌رفتیم و از خلوتی آنجا استفاده می‌کردیم و اگر موقعیت مناسبی پیش می‌آمد، کار را انجام می‌دادیم. افرادی که برای تشییع‌ جنازه عزیزان‌شان می‌آیند این‌قدر حال‌شان خراب است که متوجه خیلی از مسائل نمی‌شوند و کاملا حواس‌شان پرت است و ما هم از همین شرایط استفاده و گوشی، پول نقد، اجناس با ارزش و... را سرقت‌ می‌کردیم.
 
درآمدتان چقدر بود؟
درآمدمان خوب بود؛ البته بستگی به وسایلی داشت که گیرمان می‌آمد. مثلا یک‌بار داخل ماشین یک تکه طلا بود که خیلی خوب فروختیم. گوشی آیفون و لوازم باارزش ماشین هم پول خوبی داشت.
 
از روز دستگیری‌تان بگو.
آن روزهم مثل همیشه حدود ساعت ۱۰صبح دوستم دنبالم آمد و با هم به بهشت‌زهرا رفتیم. بعد ازکمی گشت،متوجه آقایی شدیم که از ماشین مدل بالایی پیاده شد. آن‌قدر حالش خراب بود که یادش رفت در ماشین را قفل کند. پیش خودمان فکر کردیم مزاری که می‌رود نزدیک است اما او مسافتی را طی کرد و سر مزاری نشست. طبق روال که یکی سرقت انجام می‌داد و دیگری مواظب اطراف بود، دوستم داخل ماشین رفت و در را بست تا کسی شک نکند و من هم مواظب اطراف بودم. وقتی دوستم از ماشین خارج شد کلی وسایل دستش بود. درست درهمان موقع یک ماشین کنارش توقف کردو مردی پیاده شد و با دیدن دوستم به او حمله کرد. من با دیدن آن صحنه ابتدا می‌خواستم فرار کنم اما نرفتم و به طرف دوستم رفتم تا او را نجات بدهم اما با سرو صدای آن مرد، مردم جمع شدند و نتوانستیم فرار کنیم و دستگیر شدیم.
 
پشیمانی؟ 
خیلی‌زیاد.درست است که پول خوب وبدون زحمتی گیرمان‌می‌آمداما ارزش آبروی رفته خودم وخانواده بیچاره‌ام را ندارد.
 
آزاد شوی چکار می‌کنی؟
واقعا تصمیمم جدی است و نمی‌خواهم دیگر خلاف کنم. دوست دارم سالم و بدون دغدغه زندگی کنم. امیدوارم خدا کمکم کند تا راه درست را پیدا کنم.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
کری‌خوانی صبح‌گاهی

گفت‌وگوی جام‌جم با هاشم بیگ‌زاده و مجید یحیایی، مجریان برنامه «صبحانه ایرانی »شبکه دو

کری‌خوانی صبح‌گاهی

نیازمندی ها