مدیر آموزش و پرورش سروآبادضمن تقدیر از این دانشآموز، ارزش روز این تعداد ربع سکه را ۵۰۰ میلیون تومان اعلامکرد. دیار ۱۰ساله حالا به قهرمان بچههای هورامانتخت تبدیل شده و بسیاری از همسن و سالانش، او را الگوی خود قرار دادهاند.
آنطور که برزان فتحی، پدر دیار برایمان تعریف میکند که چند روز پیش آنها در خانه مهمان داشتند و پدر هنگام مهمانداری متوجه پچپچهای پسرش دیار با خواهر بزرگترش میشود. بعد ازمهمانی، سراغ پسرش رفته وعلت رامیپرسد.دیار هم میگوید بابا من یک جعبه پیداکردهام که این موضوع را اول با خواهرم درمیان گذاشتم و حالا میخواهم به شما بگویم.» پدر و پسر جعبه را باز و سکهها را شمارش کردند. ۳۸ ربع سکه طلا که هیچ نام و نشانی از صاحبشان نبود و پدر و پسر نمیدانستند باید دنبال چهکسی بگردند.
برزان فتحی در ادامه گفت: «به گفته دیار، او سکهها را در سرویس بهداشتی مسجد کنارخانهمان، پیدا کرده است. من همیشه به فرزندانم گفتهام که هرچه پیدا کردید، صاحب دارد. یک روز بعد از این ماجرا، برق خانه قطع بود و به اینترنت دسترسی نداشتیم. شب که به خانه برگشتم، برق آمده بود و در فضای مجازی دیدم یکی از کانالهای محلی درمورد مفقود شدن ۳۷ سکه طلا، اطلاعرسانی کرده است.
با ادمین آن کانال صحبت کردم و گفتم تعداد سکهها ۳۸ عدد است. درواقع فروشنده ۳۷ سکه حساب کرده، اما ۳۸ سکه به خریدار داده بود. صاحب سکهها، آن را از طلافروشی به امانت گرفته بود تا با هزینه سکهها پسرش را راهی خارج از کشور کند و حالا دچار این مشکل بزرگ شده بود. ماجرای گم شدن سکهها هم اینطور بود که او یک شب به هورامانتخت آمده و بعد تصمیمگرفته بود در امامزاده نماز بخواند و هنگام وضو گرفتن، سکهها از جیبش میافتد و متوجه نمیشود. بعد از نماز وقتی به مریوان بر می گردد و هنگام تغییر لباس، دست در جیبش میکند، متوجه میشود سکهها را گم کرده است. بنده خدا چنان از این قضیه پریشان و ناراحت بود که فراموش کرد شیشه ماشین را بالا بدهد و در آن را قفل کند. خواهر این مرد، همسایه ما بود و شب برادرش با او تماس گرفت و موضوع گم شدن سکهها را اطلاع داد.»
بهگفته پدر،صاحب سکهها دوباره به هورامانتخت برگشت اماچیزی دستگیرش نشد.برای همین باادمین کانال محلی هورامان تخت تماس گرفت و از او خواست موضوع گم شدن سکهها و شماره تلفنش را اطلاعرسانیکند: «بعد هم من در فضای مجازی متوجه آگهی مفقود شدن سکهها شدم و موضوع را به ادمین کانال اطلاع دادم. درنهایت خواهر صاحب سکهها همراه شوهرش به خانه ما آمدند و سکهها را تحویلگرفتند. باورتان نمیشودچقدرخوشحال بودند. بعدهم صاحب سکهها و برخی اقوامش به خانه ما آمدند و گفتند هرچه میخواهید از سکهها بردارید اما من میدانستم او راننده اسنپ است و ازشرایط مالیاش اطلاع داشتم. گفتم اصلا حرفش را نزنید. هرفرد دیگری هم بود، حتی یک سکه هم برنمیداشتیم. من بچههایم را اینطور تربیت کردهام که اموال پیداشده صاحب دارد.صاحب سکهها با دیاردیدهبوسی کرد وخیلی خوشحال بود. اومیگفت وقتی داشت به هورامانتخت میآمد، از شدت هیجان وعجله ازروی سه دستانداز طوری ردشده بودکه همسرش وحشت کرده بود.از خوشحالی روی پا بند نبود و میگفت اگر سکهها را برنمیگرداندی، مجبور بودم خانه و ماشینم را بفروشم تا جبران زیان آن شود.»
به گفته پدر، بعد از جریان، دیار به الگوی همکلاسیها و همسن و سالهایش تبدیل شده است و تا بچهها چیزی پیدا میکنند، آن را به نشانه امانتداری تحویل خانم معلمشان میدهند.