البته تیزرهای تبلیغاتی که برای این فیلم تولید و پخش شد هم به این مسأله دامن زده که بهروز شعیبی از خط فیلمسازی خود فاصله گرفته و پای در راه سینمای بدنه و ساخت فیلم با نگاهی به گیشه داشته است. اما از میزان فروش فیلم تا امروز مشخص است که این رویکرد و حربه تبلیغاتی بر ضد فیلم عمل کرده و خود یکی از عواملی بوده که فروش فیلم آغوش باز را تحتتأثیر قرار داده است.
همیشه پای یک زن در میان است
با اینحال نکته مهم این است شعیبی همچنان همان مضامین و محتوای آثار قبل را در فیلم جدید خود حفظ کرده و توجه به مضامین اخلاقی و اجتماعی در این فیلم مشهود است اما نوع روایتی که در فیلم آغوش باز در پیش گرفته شده کاملا متفاوت از آن چیزی است که از بهروز شعیبی سراغ داشتیم. باید گفت آغوش باز بیشتر از هرچیزی شبیه فیلمهای خانوادگی دهه ۸۰ است؛ از آن دست فیلمهایی که هر داستانی داشته باشند در نهایت به یک پایان خوب منتهی میشوند. گواه این ادعا را میتوان در شباهت میان آغوش باز با فیلم «همیشه پای یک زن در میان است» کمال تبریزی و پایان خوش آن دید؛ جایی که حامد کمیلی مانند حبیب رضایی بهدنبال همسر خود میگردد و هربار سرنخی از افراد نزدیک به همسرش پیدا میکند تا به او برسد.
بخشهای پنهان زندگی
همیشه یکی از برتریهای آثار بهروز شعیبی، انسجام داستان در فیلمهای اوست؛ نقطهقوتی که در فیلم جدید کمتر خبری از آن است. آغوش باز داستان یک شبانهروز از زندگی یک خواننده معروف به نام پیام است که در آستانه برگزاری کنسرتش، مشکلاتی مثل رفتن همسرش از منزل و چالشهای کاری زیادش، او را در آستانه تغییر رویکرد به زندگی قرار میدهد. این مشکلات باعث میشود تا پیام (با بازی حامد کمیلی)، نگین (شبنم گودرزی)، هومن (محسن کیایی) و نامزدش شادی (گلاره عباسی) بهدنبال رفع آن برآیند و با بخشهایی پنهان از زندگی خود روبهرو شوند. در میانه داستان اصلی؛ فیلم خردهروایتی از زوجی کهنسال مهوش (احترام برومند) و مصطفی (مهدی هاشمی) نیز وارد داستان میشود تا تقابل دیدگاهها و نسلها هم در این میان دیده شود.
تفاوت؛ از زمین تا آسمان
شعیبی در واقع پیرنگ اصلی خود را روی عشق و سیر تحولی آن در برهههای مختلف زندگی استوار کرده است. برای نشاندادن این سیر تحولی، عشق را در رابطه میان سه زوجی که قبل از این معرفی شدند جستوجو میکند و سه مرحله از عشق را به نمایش میگذارد؛ نخست هوسی است که در ابتدای این مسیر قرار دارد و آن را با عشق اشتباه میگیرند، دوم عشقی است که آنچنان غرق آن هستیم که مقصود را فراموش میکنیم و در نهایت عشق کمالیافتهای است که در تمام لحظههای زندگی جاری است. اما داستان نمیتواند پیوند مناسبی میان این سه زوج و حرفی که فیلم میخواهد بزند، برقرار کند؛ گویی تمام حرف فیلم خلاصه شده در آهنگی که در انتهای فیلم توسط حامد کمیلی اجرا میشود. همانطور که میبینیم حرفی که بهروز شعیبی در این فیلم میخواهد به مخاطب خود بزند حرف قشنگی است، اما وقتی این حرف به تصویر ترجمه میشود و آن را میبینید، متوجه میشوید که این دو از زمین تا آسمان با هم متفاوت است.
بازیگری با آغوش باز؟
وقتی صحبت از عدم انسجام داستان در فیلم اخیر شعیبی شد، منظور همین ترجمه ناقص متن به تصویر است؛ یعنی کارگردان نتوانسته آنچه نیت اصلی نویسنده هنگام نوشتن بوده به تصویر بکشد. سؤالی که پیش میآید اینکه چه عواملی باعث چنین مشکلی در ارائه فیلم میشود؟ بازیها و شخصیتپردازیهایی را که در فیلم شاهد آن هستیم، میتوان بهعنوان اصلیترین دلیل این موضوع عنوان کرد و همین مسأله باعث شده تا بازیهای خوب و روان را در فیلم آغوش باز شاهد نباشیم؛ بازیهایی که سر زدنشان از این تیم بازیگری که شعیبی گردهم آورده، باعث تعجب تماشاگر فیلم میشود.
سایه سنگین کلیشه بازیگر ــ خواننده
همچنین تمام شخصیتهای فیلم کلیشههایی هستند که نمیتوانند باورپذیر شوند از خواننده مشهوری که شهرتی از آن نمیبینیم! تا تهیهکننده کنسرتی که آدم زبانبازی است و طراحی که برای نشاندادن طراحبودن خود فقط ادا درمیآورد. حامد کمیلی در نقش پیام یکی از ضعیفترین بازیهای خود را به نمایش میگذارد. این بازیگر تا انتهای حضورش در فیلم نمیتواند خود را بهعنوان یک خواننده پاپ به مخاطب بقبولاند و اگر به جای او از بازیگر ـ خوانندههایی که چند سالی است در سینما و شبکه نمایش خانگی گل کردهاند و حداقل از صدای او در یکی دو ترانهای که در فیلم خوانده میشود، میتوانستیم لذت ببریم.در حقیقت شعیبی از بازنمایی شهرتی که یک خواننده پاپ در جامعه امروز ایران دارد بازمانده و صرفا این بازنمایی را در یکی دو سکانس که پیام در خیابانی خلوت در تهران! در حال رانندگی است یکی دو باری برای معدود طرفداران خود دستی تکان میدهد. غیر از این در تمام فیلم نشانی از شهرت پیام وجود ندارد و برخوردها با او مانند یک انسان عادی است و این موضوع با آنچه از این شخصیت در فیلم میبینیم تناقض دارد.دیگر بازیگران فیلم هم دستکمی از حامد کمیلی ندارند و صرفا در حد همان کلیشههایی که برای نقشهایشان تعریف شده، بازی میکنند. بهعنوانمثال وقتی به بازی محسن کیایی نگاهی میاندازیم تنها چیزی که از شخصیت او بهعنوان یک سرمایهگذار-تهیهکننده میبینیم زبانباز بودن این آدم است. درصورتیکه با ورود کوتاه حسن معجونی بهعنوان یکی از مافیای موسیقی، شاهد عقبهای از این شخصیت هستیم که میتوانست هم شخصیت هومن را عمیقتر از این کند و هم حضور حسن معجونی را در این فیلم منطقی جلوه دهد.
دود از کنده بلند میشود
گویی چون فیلم در فضای صنعت موسیقی و پشتپرده برگزاری کنسرتها روایت میشود پس باید هرطورشده مافیای کنسرت حضور داشته باشد، حتی اگر حضوری افتخاری بوده باشد. حضور حسن معجونی هم به همین علت است که از غیب وارد صحنه شود، گره لاینحلی که فیلم ایجاد کرده باز کند و بدون هیچ دخالتی از صحنه خارج شود تا فیلم خود را برای پایان آماده کند. گلاره عباسی دیگر بازیگر فیلم آغوشباز هم که نقش یک طراح را در فیلم بازی میکند هیچ نشانی از یک شخصیت طراح نه در سبک پوشش و نه بازیای که ارائه میدهد، ندارد.همیشه اما گفتهاند که دود از کنده بلند میشود و نمونه عیان آن را میتوان در بازیگران پیشکسوت فیلم مخصوصا احترام برومند مشاهده کرد. احترام برومند که در این فیلم نقش کلیشهای زنی که مبتلا به فراموشی است و همسرش هر بار در قامت خدمتکار، راننده و... در کنار او زندگی و گذشتهاش را به او یادآوری کرده، بازی میکند، بهترین شخصیت و بازیگر این فیلم است. زوج مهدی هاشمی و احترام برومند در فیلم با توجه به ارائه بازی درخشانی که دارند ظرفیت حسی فیلم را افزایش میدهد.
فیلمی درباره خانواده
فیلم آغوش باز فارغ از هر کموکاستی که دارد اما امضای بهروز شعیبی پای آن خورده و همچنان در میان فیلمهایی که روی پرده قرار دارند جزو فیلمهایی است که ارزش دیدن را دارد. شعیبی در آغوش باز تمام سعی خود را کرده تا تصویری زیبا از تهران به نمایش بگذارد و با زبان بیزبانی بگوید اگر انسانهای زشتی در این شهر هستند به معنای زشتی شهر نیست، برای نشان دادن این زیبایی هم هرچه در توان داشته، گذاشته؛ از نشان دادن هوای پاک شهر تا خیابانهای خلوت تهران که آدم هوس میکند در آنها رانندگی کند. مهمترین نکته فیلم را میتوان همین نگاه مثبت شعیبی دانست که در تمام سکانسهای فیلم موج میزند از خراب شدن دکور صحنه چند ساعت مانده به شروع کنسرت تا نگاهی که تکتک شخصیتها به زندگی دارند؛ مانند نصیحتی که پیام به پسرش قبل از شروع مسابقه شنا میکند. خلاصه اینکه در سینمایی که برچسب خانوادگی زدن به فیلمها کار دشواری شده آغوش باز بهراحتی میتواند یک فیلم امن خانوادگی باشد، یک فیلم شریف درباره عشق و خانواده.
همان شعیبی همیشگی
شعیبی با اینکه در آغوش باز از خط فیلمسازی و حتی بازیگری خود فاصله گرفته؛ اما همچنان به آن خطی که تابهحال طی کرده پایبند مانده است. مضامین و محتوایی که شعیبی آنها را دال اصلی آثار خود در سینما و تلویزیون قرار میدهد، مضامینی اجتماعی و انسانی است که محتوایی عاشقانه را دنبال میکنند. وقتی به جدیدترین اثر این کارگردان هم نگاهی میاندازیم با اینکه با دیگر ساختههای او متفاوت است؛ اما باز محور اصلی داستان آغوش باز مضمونی اجتماعی و انسانی با محتوایی عاشقانه است. اما دلایلی که باعث شده تا این فیلم بیش از آنکه نظرات منفی را به خود جلب کند نظرات مثبت نسبت به آن بیشتر باشد نه مضمون آن که عواملی مختلف است که گوشهای از آنها پیش از این ذکر شد تا این فیلم، فیلمی نباشد که از کارگردانی مانند بهروز شعیبی انتظار داریم. به بیانی دیگر اینکه شعیبی همانطور که بهدرستی تا الان نشان داده فردی نیست که همراه با جریان معمول سینمای ایران حرکت کند و همیشه آنچه را به نظرش درست آمده به پرده کشیده و علت اصلی موفقیت او هم همین حرکت کردن در جهت مخالف سینمای امروز بوده است. فیلم آغوش باز را احتمالا جدیترین تلاش شعیبی برای جذب بیشتر گیشه میتوان شناخت و به خوبی نشان داد او کسی نیست که برای گیشه فیلم بسازد و سطحش بالاتر از فیلمهایی است که معمولا در گیشه موفق هستند.