تزریق امید به مردم باسینما

«در آغوش درخت» به کارگردانی بابک خواجه‌پاشا فیلمی است که تبعات فقدان هر یک از والدین را از زاویه نگاه کودکان بررسی می‌کند؛ فیلمی که در عین طرح مسأله ناامیدی منجر به طلاق، تلاش می‌کند تلخی این ماجرا را برجسته نکند. به همین علت مخاطبانی که درآغوش درخت را می‌بینند،می‌توانند درکنار این موضوع جلوه‌هایی زیبایی‌شناسانه از زندگی و مشیت الهی را به همراه تصاویری زیبا و روایت سرراست و ساده ببینند.
کد خبر: ۱۴۶۸۸۰۷
نویسنده نسرین بختیاری - گروه فرهنگ وهنر
 
تزریق امید به مردم باسینما
خواجه‌پاشا جایزه بهترین فیلمنامه چهل‌و‌یکمین جشنواره فیلم فجر را برای نوشتن فیلمنامه و کارگردانی این اثر دریافت کرد. جالب این‌که در آغوش درخت اولین فیلم این کارگردان است که به‌تازگی اکران شده و دومین فیلمش «آبی روشن» است که از خردادماه روی پرده سینماست.  

درابتدای گفت‌وگوبه نام‌هایی می‌پردازیم که شمابرای فیلم‌های‌تان انتخاب می‌کنید؛چون کاملا مشخص است«آبی روشن»و«در آغوش درخت» کاملا آگاهانه ودرجهت درام قصه وشاعرانگی موجوددر فضای فیلم انتخاب شده است؛ این نام‌ها چطور به ذهن شما می‌آید؟
خودم و روحم طی جریان کاری‌ام در سینما ازسیاهی وتاریکی خسته شده؛ یعنی سعی کردم ازمضامینی که درنمایشنامه‌ها یا فیلمنامه‌ها به سمت تاریکی گرایش دارند و مخاطبان را به این سمت می‌کشانند، دوری کنم. اسم یک اثر شالوده‌ای از خود اثر است و سعی کردم در انتخاب نام فیلم‌هایم شاعرانگی، لطافت و حس ایرانی جریان پیدا کند. دوست دارم یک فیلمنامه مانند یک اثر نگارگری نوشته شود. به‌جز این، خودم روستایی‌زاده‌ام و اکنون هم زمین کشاورزی داریم و همه این انتخاب‌ها به زیست خودم بازمی‌گردد. 
تزریق امید به مردم باسینما

چقدر خواندن شعر برای انتخاب این نام‌ها به شما کمک کرده و بیشتر شعر چه شاعرانی را می‌خوانید؟
در میان شاعران معاصر به اخوان ثالث و سهراب سپهری علاقه‌مندم و بارها شعرهایشان را خوانده‌ام. در سبک کلاسیک هم بیشتر شعر شاعرانی مانند مولانا را می‌خوانم.  اتفاقا علاقه به این شاعران به‌خصوص سهراب سپهری را می‌توانیم در بخش‌هایی از فیلم که نور و روشنایی از میان آب و ابرها عبور می‌کند، ببینیم. وقتی شما تعبیر مرگ را از منظر دو شاعر مانند فروغ فرخزاد و سهراب سپهری بررسی کنید، می‌بینید که سهراب به گونه‌ای مرگ را برای شما تصویر می‌کند که مشتاق آن می‌شوید. نگاه سهراب به مقوله مرگ خیلی شاعرانه و زیباست و دربخشی ازشعرش هم می‌گوید:«پدرم وقتی مرد پاسبان‌ها همه شاعر بودند». در اشعار سهراب امید جریان دارد و شعرش در امید و نور غوطه‌ور است. بازهم این نوع نگرش به زیست سهراب در کاشان و مشهد اردهال بازمی‌گردد. از طرفی کاشان شهر مادری‌ام است و از کودکی با سهراب سپهری آشنا شدم و قطعا سهراب به تبع زیستش اشعاری این‌گونه دارد. شما نباید انتظار داشته باشید که وقتی زیست یک هنرمند در آپارتمان و مترو می‌گذرد، بتواند در اثرش چیزی از امید را متجلی کند. وقتی هنرمند برگ درخت، طبیعت و سادگی روستایی را لمس نمی‌کند، شاعرانگی و امید در آثارش دیده نمی‌شود. 
 
چرا به نظر می‌رسد این روزها کمتر از گذشته به انتخاب نام فیلم‌ها توجه می‌شود؟
این به زیست هنرمندان ما بازمی‌گردد و متأسفانه مجال برای این‌که هنرمندان روستاها و شهرهای کوچک، خود را در عرصه ملی بشناسانند، خیلی سخت شده و حتی ممکن است این عزیزان قدرت خرید بلیت رفت‌وبرگشت به تهران را نداشته باشند. از طرف دیگر هنرمندان ساکن شهرهای بزرگ درگیر زندگی ماشینی و معیشت روزانه هستند و قطعا در آثار آنها این سختی و فشار جریان دارد.
 
ایده فیلمنامه در آغوش درخت چطور به ذهن‌تان خطور کرد و چه شد که تصمیم گرفتید به این زاویه نگاه یعنی پیامدهای جدایی برای کودکان بپردازید؟ 
یک روز جایی مهمان بودم و پسربچه‌ای کم‌سن‌وسال را دیدم که به‌شدت مأیوس و به‌هم‌ریخته بود. احساس می‌کردم غم بسیار زیادی در نگاه این بچه وجود دارد و زمانی که به خانه آمدم از همسرم علت ناراحتی بچه را پرسیدم که متوجه شدم پدر و مادرش در آستانه طلاق هستند. پس از آن این پرسش به ذهنم آمد که از زاویه دید این بچه چطور می‌توانیم به این ماجرا بپردازیم؟بچه‌ها چه درکی از طلاق و جدایی دارند؟... به همین دلیل تصمیم گرفتم به این ماجرا از زاویه دید کودکان بپردازم، چون برای آنها تعریفی از جدایی وجود ندارد و نمی‌دانند چرا پدر و مادر درحال جدایی از یکدیگر هستند. آنها عاشقانه پدر و مادرشان را دوست دارند اما ما بزرگ‌ترها همیشه خودمان را محق می‌دانیم و انگار آنها وجود ندارند. گاهی باید خودمان را جای آنها بگذاریم و بگوییم حالا که قرار است به‌عنوان بزرگ‌تر تصمیمی درباره جدایی و تغییر مکان زندگی بگیریم، آیا به زاویه دید کودک‌مان توجه می‌کنیم؟! 
 
بیشتر مخاطبانی که فیلم‌های شما را دیده‌اند، با جهان‌بینی شما مبنی‌بر دیدن زیبایی در تلخی‌ها آشنا هستند. این‌بار مسأله تلخ جدایی در «آغوش درخت» چه ظرفیتی برای زیبادیدن داشت؟
شما در فیلم «بچه‌های آسمان» می‌توانید ببینید که فقر چه‌نوع عزتی دارد. به‌نظرم ما زمانی که دست‌مان در زندگی تنگ می‌شود، بیشتر به عزت می‌رسیم و تازه یاد می‌گیریم چه کار کنیم تا زندگی کنیم. این خیلی اهمیت دارد که مسائل پیرامونی خود را چطور ببینیم. بنابراین، دلیل این‌که چرا مسائلی مانند طلاق، مرگ و مشکلات اجتماعی را نشان دهیم، اهمیت دارد. زمانی که مشکلات اجتماعی را با تلخی مفرط و بیش‌از اندازه نشان دهیم، مخاطبان نسبت به موضوع، تأثیر منفی می‌گیرند و به یأس مخاطبان منجر می‌شود. وظیفه ما در نمایش یک اثر این است به خانواده‌ای که در جریان طلاق هستند، یادآوری کنیم بد نیست کمی صبر و بیشتر فداکاری کنید. بنابراین، باید بررسی کنیم که مسائل تلخ اجتماعی را چگونه می‌توانیم به مخاطبان ارائه دهیم که او را مأیوس نکنیم. وظیفه من به عنوان فیلمساز این است که یادآوری کنم نباید امید را درهیچ ژانری از دست بدهیم.
 
آنچه از امید می‌گویید در فیلم هم کاملا جریان دارد.
اگر قرار بود در سکانسی که بچه درون استخر می‌افتد، به جای آب، لجنزار باشد، چه اتفاقی می‌افتاد؟... به‌نظرم در اینجا فداکاری و عشق و در لجنزار نکبت و فلاکت پررنگ می‌شد. بنابراین، نقش کارگردان می‌تواند به یک کار رنگ‌وبوی امید ببخشد. گاهی فیلمنامه مشکلی ندارد اما کارگردان حس می‌کند زمانی که قرار است با فلاکت سکانسی را اجرا کند، باید خود را روشنفکر نشان دهد. به‌نظرم این‌طور نیست و به‌خصوص در اواخر دهه۸۰ که فیلم‌های سردی مثل«لاکپشت‌ها هم پرواز می‌کنند» و «زمانی برای مستی اسب‌ها» رواج یافت، فیلمسازهای جوان احساس کردند که به‌تبع حضور در برخی جشنواره‌ها با نشان‌دادن فلاکت بیشتر، دیده می‌شوند و این موضوع به اهدای جوایز ما الگوی اشتباهی داد. 
 
ویژگی «در آغوش درخت» وفاداری به عنصر قصه‌گویی تا پایان است. به لحاظ اهمیت، این قصه‌گویی چه بخش‌هایی از جهان فیلمسازی شما را تشکیل می‌دهد؟
قصه‌گویی بخشی از سینمای ملی ماست؛ یعنی ادبیات ما الگوی خاصی داردوشاید پیش از آن‌که الگوهای فیلمسازی و فیلمنامه‌نویسی مانند سیدفیلد یا سام‌اسمایلی در سینما رواج یابد، داستان‌نویسی ما در اوج بوده و قصه‌گویی ایرانی شاخصه‌های خودش را داشته است. من سعی کردم فیلمم خیلی ایرانی مطرح شود ونه‌چندان پیچیدگی داشته باشدونه این‌که حرف بزرگ‌تر از دهانش بزند. یکی از شاخصه‌های اصلی که سعی کردم رعایت کنم این بود که خانواده بتوانند با هم فیلم را ببینند. کار کردن یک فیلم خانوادگی را بخشی از شغلم نمی‌دانم بلکه رسالتم است و تا آخر عمرم با مضمون انسان و خانواده کارمی‌کنم. خانواده مهم‌ترین نهاد اجتماعی دنیاست و از راه آن می‌توان سیاست، جامعه، اقتصاد و فرهنگ رااصلاح کرد. هرچقدر مسئولان کار کنند، تا زمانی که در خانواده مسائل اجتماعی ما مرتفع نشود، پیشرفتی حاصل نمی‌شود. وقتی پایه تربیتی بچه‌ها در خانواده اشتباه باشد، هنگام بزرگسالی هم در جامعه به راه اشتباهی پیش می‌روند. 
 
اتفاقا دکوپاژ، طراحی صحنه و لباس و به‌خصوص سبک فیلمبرداری خیلی به قصه‌گو بودن و درام کمک کرده است. این زیبایی بصری از همان اول در ذهن شما ترسیم شده بود و می‌دانستید قرار است با این فضا داستان‌تان را روایت کنید یا خیر؟
اگر فیلم بعدی‌ام «آبی روشن» را مخاطبان دیده باشند، استفاده از چنین صحنه‌ها و دکوپاژهایی در آن جریان دارد و این به زیست فیلمساز برمی‌گردد. من به‌جز طبیعت چیزی اطرافم نمی‌بینم و حداقل‌اش این است که در خانه هم گلدان‌هایم را می‌بینم و خیابان‌ها نیز با کودکان و درختان زیباست و تمام این عناصر را سعی کردم در فیلمم بگنجانم. زمانی که درباره این مفاهیم با فیلمبردارم صحبت می‌کنم، قطعا این نوع نگاه به او منتقل می‌شود. 
 
موسیقی هم خیلی به فیلم نشسته است. فرآیند ساخت آن به چه صورت بود؟
من با تمام عوامل ازجمله با مسعود سخاوت‌دوست، آهنگساز هم گپ زدم و ایشان خیلی زحمت کشیدند و موسیقی او آورده بسیار بالایی برای فیلم دارد و انگار نوعی لالایی مادرانه فیلم را جلو می‌برد. ما این بچه‌ها را به شیوه‌های مختلفی می‌توانستیم گم کنیم، اما ترجیح ما جریان آب بود که مثل جریان زندگی است.
 
فرآیند انتخاب بازیگرانی مثل مارال بنی‌آدم، جواد قامتی و روح‌ا... زمانی به چه شیوه‌ای صورت‌گرفت؟
خیلی دوست دارم نسبت به خلقیات بازیگرانی که با آنها کار می‌کنم شناخت پیدا کنم و هم این‌که درون خود بازیگران بارقه‌هایی از نقش وجود داشته باشد.اول این‌که من این سه بازیگر وپیشینه آنها را می‌شناسم ودوم این‌که آقای قامتی در فیلم «پوست» وروح‌ا... زمانی در«خورشید» درخشیده است. خانم بنی‌آدم هم در تئاتر و یکی دو فیلمی که از ایشان دیدم،خیلی فوق‌العاده بودند.علاوه‌براین، خانم بنی‌آدم و آقای قامتی خودشان بچه دارند؛ یعنی کسی که ازمادرانگی درک بیشتری دارد،وقتی که دراین نقش قراربگیرد، می‌تواند سکانس‌های بی‌بدیلی خلق کند. اگرمی‌خواستم کسی را انتخاب کنم که فرزندی نداشت،ممکن بود برای رسیدن به حس مادرانگی زمان زیادی صرف شود. قبل از شروع فیلم خیلی با بچه‌ها درباره فیلمنامه گپ زدیم و دیدم همه آنها همراه هستند وکاررادوست دارند. 
 
روند انتخاب بازیگران کودک فیلم به چه نحوی بود و برای طبیعی‌شدن ارتباط برادری چه تمهیداتی به خرج دادید؟
فعالیتم در کارهای آقای میرکریمی و مجیدی باعث شده نسبت به بازیگردانی کودک‌ونوجوان هم نگاه ویژه‌ای داشته باشم وهم علاقه‌مند باشم. در حین کار تکنیکی دارم که بازیگران نسبت به نقش‌شان علاقه‌مند شوند و با کارگردان و گروه کارگردانی روابط ویژه‌ای پیدا کنند و درهرسکانسی بتوانیم با گفت‌وگو تغییراتی را در رفتارشان بدهیم. 
 
این فیلم دو سرمایه‌گذار دارد که یکی حوزه هنری و دیگری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان است. رویکرد حوزه هنری تقریبا مشخص است، اما همکاری با کانون برای فیلمی که بیشتر درباره کودکان است، به چه شیوه‌ای بود و چطور برای اولین فیلم‌تان با این نهاد وارد مذاکره شدید؟
من کانون پرورش فکری را قلبا خیلی دوست دارم، چون درسینمای ایران تأثیر بسزایی داشته و بخشی از جایگاه ویژه سینما را کانون و حوزه هنری در دهه ۶۰ و ۷۰ ایجاد کردند. همیشه عاشق آرم کانون بودم و دوست داشتم قبل از شروع فیلمم آن را داشته باشم. باعث افتخارم است که این دو نهاد از فیلم حمایت می‌کنند و به آن اعتبار بخشیدند.
 
«در آغوش درخت» با توجه به لوکیشن‌های متعدد و زیبایی‌های بصری فیلمی است برای دیدن؛ یعنی به معنای واقعی، ما با سینما و انتقال معانی از راه تصویر و در کنار آن شنیدن رو‌به‌رو هستیم.کمرنگ‌شدن این وجه زیبایی‌شناسانه رادرفیلم‌های سینمایی امروز ناشی از چه چیز می‌دانید؟
این به نگرش آپارتمانی ما در تولید آثار سینمایی برمی‌گردد. خارج شدن از پایتخت برای ساخت فیلم سختی‌های خاص خود را دارد و فیلمسازها و سرمایه‌گذارها سعی می‌کنند باصرف زمان کمتر به سود بیشتر برسند. ساخت فیلم‌هایی که ویژگی‌های بصری دارند، آسان نیست و نیاز به مکالمه‌های خاص خود دارد.سینما باهمفکری یک گروه درمی‌آید و زبان تصویراست. در بیشتر فیلم‌ها ما با استفاده از مضامین کمدی به دور از اخلاق یا در سینمای اجتماعی با پرداخت به مضامین تند سعی می‌کنیم مخاطبان را با دیالوگ و رفتارهای اغراق‌آمیز همراه کنیم؛ انگار مخاطبان را به گونه‌ای با خود همراه می‌کنیم، چون نمی‌توانیم با تصویر آنها را با اثر همراه کنیم و فقط سراغ کلام می‌رویم، اما بخش عمده‌ای از سینما تصویر و روابط انسان‌هاست.

پول مهم‌تر از سینمای انسانی  و اخلاقی نیست
بابک خواجه‌پاشا درباره نامتوازن بودن میزان سئانس‌هایی که به فیلم‌های کمدی در تقابل با اجتماعی‌ها اختصاص داده می‌شود، به خبرنگار جام‌جم گفت: کافی است۱۲۰سئانس فیلم من را با۷۰۰سئانس یک فیلم کمدی مقایسه کنید و در این شرایط من چطور می‌توانم در این تقابل حضور پیدا کنم؟ دوستان می‌گویند از فیلم‌هایی مثل فیلم ما که با محور سینمای انسانی و اخلاقی است حمایت می‌کنند، اما در عمل اتفاقی نمی‌افتد و انگار پول مهم‌تر است. مطمئنم در آینده‌ای نه‌چندان دور دنیا به بی‌ارزشی این پول می‌رسد. همین پول باعث شده که در دنیای امروز ما طی پنج ماه ۱۰هزار کودک در غزه ‌بمیرند و هیچ‌کس ککش هم نمی‌گزد و اصلا دلیل حذف‌نشدن اسرائیل از المپیک همین داشتن پول‌است. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها