بالاخره شما شاعرید یا نویسنده؟
واقعیت این است که من اهل کلمه هستم. اهل نوشتن. بنا به احوالات شخصی و بستری که موضوع میطلبد، نظم و نثر مینویسم.
چند سال پیش هر نویسندهای که به زیارت اربعین میرفت، تلاش میکرد روایتش را بنویسد و چاپ کند اما چند سالی است که این تب فروکش کرده؛ انگیزه شما از نوشتن این روایتها چه بود؟
گاهی دوستان اهل قلم، آگاهانه یا ناآگاهانه جریانی را به وجود میآورند یا مقابل جریانی، مانع میگذارند. چیزی که من از روایت اربعین یافتم، ایجاد مانع برای روایت این اتفاق است؛ با دلایلی مثل اشباع جامعه، نوشتن تنها در صورت خلق ادبیات جدید و... . من هم طبیعتا گاهی توسط برخورد با این جریان دلسرد میشدم اما سه چیز باعث شد که دست از نوشتن برندارم.
اولینش خواندن سفرنامههای اربعینی منتشر شده بود که خب با خواندن هرکدام بیشتر به این نتیجه میرسیدم که قشنگی این روایتها در تفاوت نگاه نویسندهها به وقایع مشترک یک سفر و البته تفاوتشان با تصویر من از این سفر بود.
دومین نکته این بود که به نظرم کثرت روایت از یک اتفاق، نشاندهنده اهمیت آن برای جامعه است. پیادهروی اربعین یک رسانه است که پیام عاشورا را به جهان میرساند و چه چیزی مهمتر از قرار گرفتن در مدار راویان این حادثه؟ و مهمترین دلیلم روایتی از امام باقر(ع) بود که فرموده بودند: یاریکردن ما با زبان، مانند کمککردن ما با شمشیر است.
چرا از سال اول مشغول نوشتن روایتهایتان نشدید؟ چرا سفرهای ششگانهتان را برای این روایت انتخاب کردید؟
نوشتن این کتاب در اصل به پیشنهاد ناشر پس از خواندن خردهروایتهای بنده از سفرهای اربعینم در فضای مجازی، کلید خورد و قرار بود که همان سال که چهار سفر رفته بودم تجمیع شده و به اثر مکتوب تبدیل شود. اما فرآیند نوشتن و بازنویسی آنقدر طول کشید که دو سفر دیگر هم به این مجموعه اضافه و به شش سفرنامه تبدیل شد. البته استاد محمدرضا سنگری در جلسه رونمایی کتاب توصیه کردند حتما در ویراست دوم، سفرنامه هفتم را هم به کتاب اضافه کنم.
روایتهای سایر نویسندگان درباره اربعین را خواندهاید؟ کدامشان بیشتر به دلتان نشسته است؟
بله تقریبا هرآنچه سفرنامه از طنزنویسان و سفرنامهنویسان و علما بوده را مطالعه کردهام. هر کدام در نوع خودش دلنشین بود. مورد خاصی را نمیتوانم مشخص کنم.
روایت شما چه تفاوتی با سایر روایتهای مشابه از این سفر دارد که موجب علاقه و پاگیری خواننده میشود؟
اول اینکه این سفر شاید تا همین امروز یک سفر مردانه یا حداقل خانوادگی تلقی میشود؛ از این جهت روایتهای مردانه از این سفر نسبت به قرائتهای زنانه بیشتر موجود است و من این کتاب را نه برای زنان و دختران، اما با نگاه زنانه نوشتم.
دوم اینکه این تنها سفرنامهای است که شش سفر را از یک راوی و در یک مسیر و مقصد روایت میکند و تفاوت شرایط و تجربهها و رشدی که بین سفر اول و ششم اتفاق افتاده، از نکات متمایز دیگر این کتاب است. نکته سوم نیز اینکه کتابهایی که من از روایتهای اربعین خواندم اکثرا یک ژانر را پیگیری کرده است؛ یا طنز بوده یا عالمانه یا متمرکز بر فرهنگ و جغرافیا یا ادبی و... اما من در این کتاب سعی کردم به فراخور وقایع از همه اینها بهره ببرم و به قول یکی از مخاطبان، این کتاب مصداق هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى است و اینکه من این سفر را در شرایط متفاوت تجربه کردم. به تنهایی، خانوادگی، باکاروان شاعران و...تفاوت همراهان اساسا بستر اتفاقات سفر را برای من متفاوت کرد و همین باعث شده به اذعان استادان و مخاطبان، سفرنامهام تکراری و ملالانگیز نباشد.
سال گذشته هفتمین سفرتان را رفتید و انشاءا... امسال هم هشتمین سفر، آیا درباره این سفرها هم خواهید نوشت؟
به نظرم این سفربینهایت موقعیت درون خودش داردکه میشودازآن خلق اثرکردوبهاندازه تکتک مردم جهان،مخاطب داردکه میشود این سفررابرایشان روایت کرد، اما شاید از این بهبعد سبک اثررا تغییر بدهم و در ژانر شعر یا داستان دست به روایت اربعین بزنم.
نوشتن روایت اربعین، چه لزومی دارد؟
این اتفاق بزرگ، مثل هر روایت دیگر نیاز به خوب دیدن، خوب شنیدن و لمس حالوهوا با رویکرد شخصی دارد.ما در روایت غیر از اصول ادبی، بسیار نیازمند نگاه شخصی راوی هستیم و طبیعتا هرچه راوی در مورد موضوع مورد روایتش اطلاعات تکمیلی غیر از تجربه صرف داشته باشد و نگاهش خلاقانهتر باشد، روایتش بهتر و اثرگذارتر خواهد بود.
جای چه عرصه و نگاهی را در این روایت، خالی میبینید؟
ما نیاز به روایتهای مردمی بیشتری داریم؛ اینکه هر زائر یک راوی باشد. از دکتر وهلالاحمری گرفته تاخادم وراننده؛ از روحانی و مداح گرفته تا هنرمند و اهل رسانه؛ از زائران جوان، پیر، زن و مرد گرفته تا شهری و روستایی، زائرهای سفر زمینی و هوایی و...اینکه روایت کردن از اربعین را منحصر کنیم به نویسندهها، محدودکردن این واقعه بزرگ است.
و حرف آخر...
گم شد هر آنکسی که ز بیراهه رفته بود / اما تو با حسین بمان «رو به راه» باش...