این تعداد بنا به گزارش مرکز آمار ایران در سال ۱۴۰۱ به تعداد ۹۳۰ هزار دانشآموز رسیده است. در همین گزارش اشاره شده یکی از معضلات اصلی در مواجهه با این مسأله، فقدان آمار جامع و شفاف از دانشآموزان بازمانده از تحصیل و شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آنان است.به همین دلیل گمانهزنی و فرضیهپردازی درباره علتهای پدیده بازماندگی از تحصیل همچنان ادامه دارد. برخی تفاوت بازماندگی از تحصیل در میان دختر و پسر را قابل توجه نمیدانند، در حالیکه عدهای آن را مؤثر میدانند و بعضیها نیز عوامل آن را بسته به منطقه، جنس، مقطع تحصیلی و... متنوع میدانند. مثلا ممکن است در یک منطقه فرهنگ طایفهگرایی و نگاههای جنسیتی باعث بازماندگی از تحصیل شده باشد اما در منطقهای دیگر وضعیت اقتصادی و چندزبانهبودن کودک در بازماندنش از تحصیل مؤثر باشد. در مطالعات مربوط به بازماندگی از تحصیل، معمولا از دو پدیده «بازماندن از تحصیل» و «ترکتحصیل» برای کسانی که در سن تحصیل قرار دارند(جمعیت لازمالتعلیم) صحبت میشود. برای هر دو پدیده نیز در یک دهه اخیر آمار گوناگونی ارائه شدهاست. بهعنوان نمونه برای «بازماندن از تحصیل» در۱۰سال اخیر به اعداد متنوعی از صدهاهزار تا چندمیلیون نفر اشاره شده است. بخشی از این گوناگونی در آمار ناشی از شیوه محاسبه سن در جمعیت لازمالتعلیم است. مقایسه سرشماریهای اخیر نشان میدهد که بازماندگی از تحصیل در نیمه دوم دهه۸۰و نیمه اول دهه۹۰ روندی نزولی داشته است اما چنانچه از مطالعات اخیر مانند گزارش مرکز پژوهشهای مجلس برمیآید احتمالا در نیمه دوم دهه۹۰ و سالهای بعد از آن، تغییر جهت داده و روند افزایشی پیدا کرده است. همین مسأله یکبار دیگر پژوهشگران را به جستوجو برای پیبردن به عوامل و زمینههای مؤثر در بروز آن فراخوانده است.