من جوآن نیستم!
از نوشتن روی دستمال کاغذی، تا نوشتن در برنامه یادداشت گوشی، داخل مترو؛ داستانهای مختلفی از آغاز نگارش ایده مجموعه داستان هریپاتر به گوشمان رسیده. مجموعه داستانی که نویسندهاش را به اولین نویسنده زن بیلیونر در تاریخ تبدیل کرد. نویسندهای که رکورد پرفروشترینها را یکی یکی از آن خود میکرد و جایزههای مختلف را میربایید. نویسندهای که شخصیتهای قصههای عجیبش، سالهاست بر قلمروی ذهنی خیلی از نوجوانان جهان حکومت میکنند. بعضیها بخشی از هویت خود را در طرفداری از این مجموعه کتاب تعریف میکنند و ساعتها بر سر درست یا غلط بودن کارهای دامبلدور، مباحثه میکنند. وقتی هم کسی از آنها میپرسد ازچه چیزی حرف میزنند، برسرش فریاد میزنند:«یعنی هنوز هریپاتر نخوندی؟»او را با اسم جی.کی.رولینگ میشناسیم ولی هیچ پدر و مادری اسم عجیبی مثل جی.کی را روی بچهشان نمیگذارند. این نامیست که خانم رولینگ، خودش روی خودش گذاشته تا جنسیتش فاش نشود. این تغییر اسم، از جایی شروع میشود که بالاخره سیزدهمین انتشاراتی، برای چاپ هریپاتر، قبول زحمت میکند! حالا خیلی عجیب به نظر میرسد ولی این حقیقت دارد که هر دوازده انتشارات قبل، داستان او را رد کرده بودند! مخاطب هدف هریپاتر، پسران نوجوان بودند و نشر سیزدهمین، نگران بود که پسرها سراغ خواندن قصههای یک زن نروند. این ترس باعث شد که به جای اسم جوآن، روی جلدهای کتاب بزنند:«J.K.Roling». آن زمان فکرش را هم نمیکردند که هریپاتر به قدری در قلب نوجوانها نفوذ کند که نیازی به مجهولالجنسیت نگه داشتن نویسنده آن نیست. یک بار دیگر، نوجوانها برای بزرگترها غیرقابل پیشبینی شدند و این مجموعه کتاب را تبدیل به یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ و نویسندهاش را هم در مجله تایم به تاثیرگذارترین چهره سال بعد از پوتین، در سال ۲۰۰۷ کردند.
دلت چند جلد آبنبات نمیخواهد؟
هر کسی که کتابهایش را خوانده، جوری از آن حرف میزند که انگار دارند در دلش کیلو کیلو قند آب میکنند. این معجزه قلم مهرداد صدقی است که هر کام تلخی را شیرین میکند. مجموعه کتابهای آبنبات هلدار، طنز است؛ چیزی که آدمها این روزها به آن زیاد نیاز دارند. ساده و روان مینویسد؛ هم قد حوصله مخاطب جوان امروزی. شخصیت اصلی رمانش هم نوجوان کلهخرابی است که مثل اصالت نویسنده، به لهجه بجنوردی حرف میزند و مدام در حال آتشسوزیهایی است که هرکسی قبول دارد، اقتضای سنش است. شاید همین مشخصههاست که باعث شده مخاطب نسل جوانش، کتابهایش را جزو پرفروشترین کتابها در نمایشگاه مجازی کتاب بهمن۱۴۰۰ کنند. مهرداد صدقی، دکتری صنایع چوب و کاغذ دارد و این مهارت طنزپردازی مشخصا ربطی به رشتهاش ندارد ولی توانسته مسیر خودش را پیدا کند و کتابهایش را در دل نسل جدید جا کند. کتابهایی که اسمشان هم مثل نثرشان شیرین است:«آبنبات هلدار، آبنبات پستهای، آبنبات دارچینی و آبنبات نارگیلی» اگر روزی دلتان چند جلد کتاب شیرین خواست، حتما سراغ کتابهای مهرداد صدقی بروید.
برای آنها مینویسد
در کتاب جانستان کابلستان تعریف میکند:«همه صورتهامان را برای محافظت از آفتاب و انعکاس ناجورترش از روی برف حسابی کرم مالیده بودیم و شالگردنهای کلفت پیچیده بودیم. بیشتر شبیه فضانوردها بودیم تا کوهنوردها! ایستادیم برای عکس گرفتن و مدرک دیجیتال ساختن، که گروه دیگری هم بالا رسیدند. آنها هم مثل ما خوشحال بودند؛ هم را در آغوش میگرفتند و... . یهو یکی از آنها از گروهش جدا شد و آمد سمت ما. جوان بود و او هم مثل ما سر و صورتش را بسته بود. عین فضانوردها با همان قدمهای سنگین جلو آمد و بچههای گروه ما را کنار زد و روبهروی من ایستاد. دو دست مرا گرفت و با صدایی که از ته چاه در میآمد گفت: تو رضا امیرخانی نیستی؟! بریده بودم که با آن شمایل چگونه مرا شناخته است؟ نای حرف زدن هم نداشتم. توی آن ارتفاع فقط سر تکان دادم.کمی صورتش را جلو آورد و بعد شروع کرد با صدای خشدار و گرفته به داد و فریاد بر سر من، راجع به مسائل انتخابات!»این روایت، خیلی حرف برای گفتن دارد. نویسندهای که اینقدر چهره بوده! نسل دهه شصت و هفتاد احتمالا بیشتر این را درک کنند؛ چرا که کتابهای امیرخانی، رفیق دوران نوجوانی و جوانیشان بوده. «ارمیا»هایی که از زیر نیمکتهای دبیرستان، دست به دست میچرخید و«منِ او»هایی که اتاق به اتاق، در خوابگاههای دانشجویی، دست به دست میشد؛ همه و همه، بخشی از ذهنیت آنها را نسبت به این جهان ساخت. هنوز هم طرفدارانش از او دست نکشیدهاند و او نیز از مخاطبانش. دغدغه خوانندگانش را دارد و برای آنها مینویسد. دقیقا برای آنها؛ نه پول و رزومه و جاه و مقام. شاید همین بوده که باعث شده به قلمروی ذهنی نوجوانان آن نسل، نفوذ کند. میگویند امیرخانی، پشت میزنشین نیست و زیاد گشته و دیده. الحق والانصاف راست هم میگویند. او به بیش از سی کشور دنیا سفر کرده و حتی به بعضی از آنها چند باری سر زده. شده که بعضی از نوارهای مرزی را با پای پیاده رفته. چند سالی هم در آمریکا اقامت داشته. در بعضی از این سفرها، دست مخاطبانش را هم گرفته و همراه خود به آنجا برده. هنوز که هنوز است، سفرنامههای امیرخانی جزو پرفروشترین سفرنامهها در ایران است.
زنی که به دنیا شادی داد
مخاطبانش میگویند، نوجوان درونش نمیگذارد برای بزرگسال بنویسد. حتی، کتاب قصر آبی که خودش ادعا دارد برای بزرگسال است، به مذاق نوجوانان بیشتر خوش آمده. لوسی ماد مونتگمری، آفریننده آنشرلی در گرین گیبلز است. او را با این مجموعه کتاب میشناسیم. آنهای که از سال ۱۹۰۸ تا به حالا در قلب هر نوجوانی جای خودش را پیدا کرده. آنهای که زاییده خیالات رنگین لوسی بود و چنان شهرتی در سطح بینالملل پیدا کرد که حالا کمتر نوجوانی وجود دارد که حداقل اسم این شخصیت دوستداشتنی به گوشش نخورده باشد. آنه شادی که پرحرفیهای شیرینش به زندگی ما رنگ پاشید ولی زندگی، برای نویسندهاش، روی خیلی خوشی نداشت. همانطور که خودش در یکی از دورههای افسردگیاش مینویسد:«برای زنی که به دنیا شادی داده بود، این زندگی خیلی غمانگیز است.»معمولا مونتگمری را فقط نویسنده آنه میدانیم و از انبوه آثار ارزشمند دیگرش غافلیم. او یک دیوان شعر، ۲۰رمان، ۵۳۰ داستان کوتاه داشته که اکثر آنها برای رده سنی نوجوان بودهاند و باز هم از چنان سطح ادبی بالایی برخوردارند که هنوز که هنوز است در دانشگاهها، مورد مطالعه قرار میگیرند.