استاد شهید مرتضی مطهری در سخنرانی ایراد نشده خود که بعدها به صورت کتاب وتحت عنوان «نهضتهای صدساله اخیر» انتشار یافت، میگوید: «بدون تردید سلسلهجنبان نهضتهای اصلاحی صد ساله اخیر، سید جمال الدین اسدآبادی است. او بود که بیدارسازی را درکشورهای اسلامی آغاز ودردهای اجتماعی مسلمین را باواقعبینی خاصی بازگو کرد، راه اصلاح و چارهجویی را نشان داد. با اینکه درباره سیدجمال فراوان گفته و نوشته میشود، ولی راجع به تز اصلاحی او کمتر سخن میرود یا من کمتر دیده و شنیدهام. به هر حال خوب است بدانیم سیدجمال درد جامعه اسلامی را چه تشخیص میدادهاست و راه چاره را در چه میدانسته و چه راههایی برای وصول به هدفهای اصلاحی خویش انتخاب میکردهاست؟»
استاد مطهری ادامه میدهد: «نهضت سیدجمال، هم فکری بود و هم اجتماعی. او میخواست رستاخیزی هم در اندیشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها. او در یک شهر و یک کشور و حتی در یک قاره توقف نکرد؛ هرچند وقتی در یک کشور به سر میبرد. آسیا و اروپا و آفریقا را زیر پا گذاشت. درهرکشور با گروههای مختلف در تماس بود همچنآنکه نوشتهاند در برخی کشورهای اسلامی عملا وارد ارتش شد، برای اینکه در دل سپاهیان نفوذ کند. مسافرت سید به کشورهای مختلف اسلامی سبب شد آن کشورها را از نزدیک بشناسد و ماهیت جریانها و شخصیتهای این کشورها را به دست آورد، همچنآنکه جهانپیماییاش و مخصوصا توقف نسبتا طولانیاش در کشورهای غربی او را به آنچه در جهان پیشرفته میگذشت و به ماهیت تمدن اروپا و نیت سردمداران آن تمدن آشنا ساخت. سیدجمال در نتیجه تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی که داعیه علاج آنها راداشت، دقیقا آشنا شد.» استاد شهید درادامه مطلب خود میافزاید: «سیدجمال که میخواست مسیحوار، بار دیگر روح اسلام راستین را به پیکر مسلمین بدمد و غیرت اسلامی آنان را به جوش آورد، اصل فراموش شده جهاد را پیش کشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگی برای انحطاط مسلمین تلقی کرد.»
شهیدمطهری که سخنرانی مذکور را برای مراسمی در مهرماه ۱۳۵۷ و در اوج نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری حضرت امامخمینی (رحمها... علیه) تنظیم کرده بود، درباره ماهیت حرکت سیدجمالالدین اسدآبادی درآن سخنرانی گفت: «سیدجمال مهمترین و مزمنترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد. او برای مبارزه با این دو عامل فلجکننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست، واجب و لازم شمرد و برای تحصیل مجد و عظمت از دسترفته مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایسته آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و درحقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمهمرده مسلمانان، فوری و حیاتی میدانست. بدعتزدایی و خرافهشویی را هم شرط آن بازگشت میشمرد. اتحاد اسلام را تبلیغ میکرد، دستهای مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاقافکنیهای مذهبی و غیرمذهبی میدید و رو میکرد....»
استاد شهید مطهری معتقد بود سیدجمالالدین پس از شناخت دردهای جامعه اسلامی در کشورهای مختلف، تنها راه را مبارزهای مستمر و خستگیناپذیر با استبداد و استعمار دانست که از طریق آگاه ساختن مردم و تجهیز به علوم و فنون جدید محقق خواهد شد، اما سؤال مهمتر دراینجا مطرح میشود که متولیان و رهبران وهدایتگران این مبارزه چه کسانی هستند و کدام تفکر و اندیشه باید دستمایه و تئوری این مبارزه را بهوجود آورد؟
استاد شهید خود پاسخ این سؤالات را میدهد، اما ابتدا پرسشها را بدینگونه مطرح میسازد: «.. این مبارزه را چه کسی باید انجام دهد؟ مردم. مردم را چگونه باید وارد میدان مبارزه کرد؟ آیا از این راه که به حقوق پایمال شدهشان آگاه شوند؟ بدون شک این کار لازم است، اما کافی نیست. پس چه باید کرد؟ کار اساسی این است که مردم ایمان پیدا کنند که مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی و مذهبی است. تنها در این صورت است که تا رسیدن به هدف از پای نخواهند نشست. مردم در غفلتند که از نظر اسلام، سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست. پس همبستگی دین و سیاست را باید به مردم تفهیم کرد. اعلام همبستگی دین و سیاست و اعلام ضرورت شرعی آگاهی سیاسی برای فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سیاسی کشور خودش و جامعه اسلامی یکی از طرحهای سید برای چارهجویی دردهای موجود بود. خود سید عملا با مستبدان زمان درگیری داشت، مریدان خود را به مبارزه تحریک میکرد، تا آنجا که قتل ناصرالدین شاه به تحریک او منتسب شد ...»
سیدجمالالدین اسدآبادی بهدلیل مطالعه عمیق و عملی روی جوامع اسلامی به این نتیجه رسیده بود که روحانیت پیرو مکتب اهلبیت (ع) برخلاف روحانیون سایر مذاهب اسلامی، همواره در طول تاریخ یک نهاد مستقل و یک قدرت ملی بهشمار آمده که همیشه در کنار مردم و علیه حکمرانان خودکامه و ضددین عمل کرده است. از همین روی سیدجمال که خود یک روحانی آگاه و بصیر بهشمار میآمد، روحانیون را بهترین پایگاه برای مبارزه با استبداد و استعمار تشخیص داد و سراغ طبقه علما و روحانیون رفت. نامههای متعددی برای علمای شهرهای مختلف نوشت و آنها را نسبت به اوضاع اسفبار جوامع اسلامی آگاهی داد که ازجمله آن نامهها و مکاتبات با میرزایشیرازی بود. شهید مطهری درباره این اطمینانخاطر سیدجمال نسبت به روحانیون پیرو مکتب اهلبیت (ع) میگوید: «.. سیدجمال تشخیص داده بودکه در روحانیت شیعه اگر احیانا افرادی رابطه نزدیکی با مستبدان زمان خود داشتهاند، وابستگی خود را با روحانیت و مردم و دین حفظ کردهاند و از آن اصل که در فقه مطرح است یعنی استفاده از پایگاه دشمن به سود مردم پیروی کردهاند و اگر احیانا افرادی هم بودهاند که البته بودهاند که واقعا وابسته بودهاند، جنبه استثنایی داشتهاند و لهذا مردم شیعه پیوند محکم خود را با روحانیت شیعه در طول تاریخ نگسستهاند ....» روش سید جمال درتعامل با سایر روحانیون، تاثیر فراوانی درجنبشهای اصلاحی یکصد سال اخیر ایران داشت. چه در نهضت تنباکو که منحصرا توسط علما صورت گرفت و چه در نهضت عدالتخانه که بعدا به مشروطه منجر شد و به رهبری و تایید علما و روحانیون صورت گرفت.
مرحوم محیط طباطبایی در کتاب نقش سید جمالالدین در بیداری مشرق زمین مینویسد: ... سید در سفر اول خود به اروپا که عروهالوثقی را انتشار میداد، متوجه اهمیت نفوذ روحانیون برای انجام اصلاحات شده بود و در نامهای که همان اوان در اروپا به یکی از ایرانیان مقیم مصر نوشته است، صریحا میگوید که علمای ایران درانجام وظایف خود کوتاهی نکردهاند... رساله نیچریه او که هنگام ورود به ایران، تازه در بیروت به عربی ترجمه شده و انتشار یافته بود، نسخههایی از آن به دست آورده و به طلاب و فضلا اهدا میکرد و در مجلس ملاقات با مدرسین معقول و منقول سعی میکرد سخنی که از آن غرور و خودپسندی شنیده شود، گفته نشود. چنانچه شنیدهام به مرحوم جلوه در ملاقات اول که از سید پرسیده بود: شنیدم شما در مصر کلمات شیخ را تدریس میکردهاید، برای اینکه خفض جناحی کرده باشد، جواب مناسبی داده بود که مرحوم جلوه را برضد برنینگیزد. مرحوم محیط طباطبایی در همان کتاب به تایید تاریخی نظر سیدجمالالدین برای رهبری جنبشهای سیاسی و اجتماعی ایران توسط روحانیون و علما اشاره دارد و مینویسد: ... در روزی که علمای بزرگ تهران و عتبات در صدر نهضت مشروطه قرار گرفته بودند، معلوم شد حسن ظن و حدس صائب سید جمالالدین درباره عنصر مشروطهساز ایران به خطا نرفته بود و از حرکت تمّرد تنباکو تا مهاجرت به قم و پشتیبانی علما از مشروطهخواهان در برابر کودتای باغشاه، همه جا روح او راهنمای کسانی بود که هر یک در مقام مقتدیالانامی قرار دارند.
بدین ترتیب، شهید مطهری پس از بررسی زمینههای تاریخی و اجتماعی جوامع اسلامی ونتایجی که سید جمالالدین اسدآبادی از آنها گرفت و راهی را که برای شعلهور ساختن مبارزه دراین جوامع پیش گرفت، به این نتیجه رسید که مبارزهای مکتبی به گونهای که به عنوان تکلیف و وظیفه شرعی تلقی شود، تنها راه مبارزه عمیق و سازشناپذیر و نتیجهبخش درکشورهای اسلامی است و طبیعی است کسانی میتوانند آن وظیفه و تکلیف را بردوش مردم بگذارند که درزمره رهبران دینی جامعه باشند. یعنی تنها علما و مراجع دینی و روحانیون قادربه هدایت ورهبری جنان مبارزه و نهضتی خواهند بود. این همان تجربهای است که در طول تاریخ معاصر این سرزمین اتفاق افتاد و تنها تجربه موفق ضد استعماری وضد استبدادی است که در طول این تاریخ تحت عنوان انقلاب اسلامی به رهبری فقیهی مبارز ونستوه به نام امام خمینی (رحمها... علیه) به موفقیت انجامید.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد