نشست فیلم «بعد از رفتن» در «جام‌جم» با حضور کارگردان و تهیه‌کننده

سینمای اجتماعی هنوز نفس می‌کشد

نگاهی به فیلم «بعد از رفتن» ساخته رضا نجاتی

وقتی «گفت‌وگو» جایگزین «موقعیت داستانی» می‌شود

رضا نجاتی، کارگردان «بعد از رفتن» با فیلم کوتاه «ارفاق» به‌عنوان استعدادی جدید به سینمای ایران معرفی شد. نجاتی در این فیلم کوتاه درخشان، هم درعرصه کارگردانی و هم فیلمنامه‌نویسی توانایی‌های خودرا به نمایش گذاشت و به‌همین‌دلیل هم توانست امکان‌ساختن اولین‌ فیلم‌بلند سینمایی‌اش را باسرمایه‌گذاری بنیاد سینمایی فارابی وتهیه‌کنندگی محمود اربابی به‌دست‌بیاورد.
کد خبر: ۱۴۲۷۶۶۱
نویسنده سیدمحمد سلیمانی - گروه فرهنگ و هنر
 
نجاتی در ارفاق، با پرداخت کلاسیک و پرکشش فیلمنامه و کارگردانی متناسب با مضمون، در آزمون جذب مخاطب تا آخرین پلان با ایجاد موقعیت‌های مناسب داستانی با امتیاز خوبی پذیرفته شد و نشان داد که الفبای قصه‌گویی در محیط بسته با شخصیت‌های محدود را بلد است و می‌تواند از این تجربه موفق برای ساختن فیلم بلند استفاده کند.

ضرباهنگی که مسأله می‌شود
نجاتی در اولین تجربه فیلم بلند خود از محیط بسته مدرسه، پیرنگ محدود و الزامات قصه کوتاه فاصله می‌گیرد و با در نظر گرفتن اقتضائات فیلم بلند، این‌بار به‌رغم فیلم کوتاه موفقش که موقعیت‌محور بود، فیلمنامه‌ای شخصیت‌محور می‌نویسد. آرش به‌عنوان مردی شکست‌خورده و رنج‌کشیده، برای فرار از موقعیت‌ها و آدم‌های پیرامونی‌ پرتنش پس از مرگ همسر اولش و سرکوفت‌هایی که بابت ازدواج ناگزیر دوم و ازدست‌دادن دارایی‌اش تحمل می‌کند، به جایی در دوردست پناه برده و موتور قایق تعمیر می‌کند. اما او در محیط جدید زندگی‌اش هم با چالش‌هایی مواجه است که نمونه‌ای از آنها را از همان ابتدا با پرخاش مردی که معتقد است آرش پول زیادی بابت تعمیر از او گرفته است، می‌بینیم. درواقع فیلم با تنش و رفتار برون‌گرای آرش آغاز می‌شود و رفته‌رفته با معرفی فرزند و تاکید روی بی‌پولی‌اش ــ در بازار ماهی‌فروشان ــ به زندگی تلخ و غمبار او از جهات دیگری هم پرداخته می‌شود. از اینجا به بعد ضرباهنگ اثر دچار افتی خودخواسته می‌شود که قرار است زندگی ملال‌آور و کشدار آرش و فرزندش را در سوئیتی دورافتاده در کنار ساحل به تصویر بکشد. اما این ضرباهنگ، در ادامه به معضل اثر تبدیل شده و به‌دلیل کاهش موقعیت‌های جذاب داستانی، ارتباط تماشاگر با قصه و شخصیت‌ها را مختل می‌کند .
   
قابلیت‌های هدررفته یک شخصیت
حضور کاوه در جزیره و بازگشت مونا، همسر ظاهرا خطاکار آرش، زمینه‌ساز اتفاقی تازه در زندگی رخوت‌بار آرش و پسرش فرشید است. اما از همان ابتدا سؤال‌های بی‌پاسخی در متن روایت طرح و تداوم این روند مانع ایجاد همذات‌پنداری مخاطب با شخصیت‌های اصلی قصه و به تبع آن ایجاد جذابیت برای پیگیری سرنوشت آنها می‌شود. دنیای سرد حاکم بر زندگی آرش با بازگشت مونا و تلاش نصفه‌نیمه او برای نزدیک‌شدن به آرش و بیان حقایق، طبعا باید با تلاش فیلمنامه‌نویس و کارگردان اثر برای ایجاد موقعیت‌های جدید و جذاب داستانی و بازکردن گره‌ها و معماها همراه می‌شد. اما فیلم به‌جای آن‌که رفته‌رفته به پاسخ‌دادن به سؤال‌هایی که پیش از این به آنها اشاره شد، بپردازد و مخاطب را آرام‌آرام با آنچه که بین آرش،  مونا و برادرش کاوه گذشته آشنا کند، همه چیز را یکباره در دیالوگ‌های طولانی مونا و آرش پس از رفتن کاوه خلاصه می‌کند. روند پیشرفت قصه و نوع ارتباط کاوه با آرش و پسرش به گونه‌ای نیست که به استحکام ساختار درام و ایجاد کنجکاوی‌هایی برای فاش‌شدن حقایق زندگی مونا و آنچه که بعدها نزد آرش اعتراف می‌کند، یاری رساند. اتفاقا شخصیت کاوه در مقایسه با دیگر شخصیت‌های فیلم مانند پدر و مادر آرش، برادرش و دیگران که قابلیت‌های چندانی برای متفاوت‌بودن در ساختار کلی روایت ندارند، می‌توانست یکی از نقاط قوت اثر با پیچیدگی‌ها و جذابیت‌های خاص خودش باشد. کاوه با توجه به شغل و دلمشغولی‌اش و نقشی که در زندگی آرش و نوع نگاه او و خانواده‌اش به مونا داشته، همین حالا هم برگ‌برنده اثر است و توانسته با همه کاستی‌هایی که دارد، جذاب‌ترین رکن روایت را شکل دهد. حضور رازآلود او در جزیره، ناپدیدشدنش و بعد ملاقات آرش با او در محوطه سیرک و تاکید روی علاقه او به بازی و سرگرم‌کردن مخاطبانش با شعبده، همه و همه زمینه‌های بسیار مناسبی برای شخصیت‌پردازی او و آدم‌های پیرامونش بوده است. اما کاوه به‌عنوان شخصیتی با توانایی بالقوه برای ارتقای اثر، در متن روایت تنهاست چون آرش و دیگران و حتی مونا به‌عنوان رکن دیگر حل معمای قصه، به‌دلیل حرکت فیلم روی مدار بازگویی حوادث به‌جای نشان‌دادن آنها، نمی‌توانند مکمل حضور موثر و پیچیده شخصیت کاوه باشند.
   
باور نشدن شخصیت اصلی 
مشکل اصلی فیلمنامه بعد از رفتن این است با همه تلاشی که فیلمساز برای ایجاد ارتباط رمزآلود بین کاوه، آرش و مونا داشته است، آرش به‌عنوان شخصیت محوری در زندگی شخصی‌اش و به‌ویژه در برخورد با نزدیکانش برای تماشاگر قابل باور نمی‌شود و به‌همین‌دلیل دیگر شخصیت‌ها و اجزای موثرتر اثر هم تحت‌الشعاع این ضعف عمده، کارکردهای خود را از دست می‌دهند. آرامش ظاهری آرش که با بازی همیشگی صابر ابر قرار است تشدید هم بشود، در جاهایی مثل برخورد آغازین او با مشتری، برخورد پرخاشگرانه با کاوه در اولین برخورد و واکنش عصبی در برخورد با والدین، بعد دیگری از درون پرالتهابش را به تصویر می‌کشد ولی به‌دلیل همان پرسش‌های بی‌پاسخی که در آغاز به آنها اشاره شد، آرامش ظاهری و التهاب واقعی درونی، صرفا به‌عنوان یک پارادوکس رفتاری برای مخاطب معنا می‌شود و از کارکردهای دراماتیکی که می‌توانست داشته باشد، فاصله می‌گیرد. بعد از رفتن، موقعیت‌های داستانی و شخصیت‌های فرعی کمک‌کننده به پرداخت شخصیت شکننده آرش مانند رفتن آرش سراغ نادر مواد فروش در حمام‌عمومی، حضور دوباره آرش در پیست مسابقه اتومبیلرانی، رفتن آرش سراغ پدر همسر اولش و برخورد عتاب‌آلود دخترش با او بر سر ازدواج با دوست خواهرش پس از مرگ او، کم دارد که اگر بازهم شاهد چنین موقعیت‌هایی در خدمت روند رو به جلوی قصه بودیم، همه اینها می‌توانست پایان‌بندی فکرشده و دقیق فیلم و برخورد مردد آرش با موضوع رفتن یا ماندن را تکمیل کند. پایان‌بندی فیلم آگاهانه به گونه‌ای طراحی شده که آرش هم به نوعی در شرایط گذشته مونا قرار بگیرد و رفتن یا ماندن او بتواند سرنوشت خانواده را رقم بزند.
   
کارگردان موفق
نجاتی در اولین فیلم بلندش در عرصه کارگردانی بسیار موفق‌تر از فیلمنامه‌نویسی است. قاب‌بندی‌ها و میزانسن‌ها به‌ویژه در نماهای داخلی، گویای شناخت کافی فیلمساز از میزان تاثیر زاویه حرکت دوربین در جایگزین‌شدن تصویر و دیالوگ است. نگاه کنید به سکانس حضور آرش در اتاق برادرش پس از آن‌که او را به تعقیب کاوه وامی‌دارد و او شب به خانه برنمی‌گردد. حرکت دوربین در فضای اتاق برادر و تاکید روی جزئیات آن‌هم، حاوی نگاه قبل از تصادف مرگبار خانوادگی است و هم تاکیدی بر علاقه باطنی او به خانواده و به‌ویژه برادرش. احساس گناه آرش بابت فرستادن برادر سراغ کاوه در همین سکانس به‌خوبی به تصویر کشیده شده است. میزانسن‌ها و حرکات دوربین در سکانس‌های مربوط به سیرک و حضور آرش و کاوه و فرمی که ایجاد می‌شود به‌خوبی با فضای ذهنی شخصیت‌ها و به‌نوعی پیش‌بینی سرنوشت ارتباط کاوه، آرش و مونا تناسب دارد. رضا نجاتی اگر فیلمنامه استخوان‌دار و پرداخت‌شده‌ای دراختیار داشته باشد می‌تواند حضور موثری درجرگه فیلمسازان نوپای سینمای ایران داشته باشد.

انتظاری که برآورده نشد 
زمانی که فیلم کوتاه «ارفاق » برای اولین‌بار در جشنواره فیلم کوتاه تهران و بعدها در جشنواره‌های مختلف به نمایش درآمد و موفق به دریافت جوایز بسیاری ازجمله جایزه بهترین فیلم کوتاه از چهلمین جشنواره فیلم فجر شد، این توقع در مخاطبان و علاقه‌مندان فیلم کوتاه ایجاد شد که نجاتی خیلی زود بتواند امکان کارگردانی اولین فیلم بلندش را به‌دست‌بیاورد. این اتفاق رخ‌داد و «بعد از رفتن» به‌عنوان اولین فیلم نجاتی در جشنواره فیلم فجر سال گذشته به‌نمایش‌درآمد. ولی این فیلم به‌دلیل ضعف در پرداخت فیلمنامه و به‌ویژه شخصیت اصلی‌اش نتوانست توقعاتی را که از نجاتی می‌رفت، برآورده کند. ولی با این همه بعد از رفتن همچنان رضا نجاتی را درعرصه کارگردانی فیلمساز بااستعدادی نشان می‌دهد که باید برای استفاده ازقابلیت‌های تکنیکی‌اش حتما فیلمنامه جانداری در اختیار داشته باشد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها