مریم مطهریراد نه فقط با این جملات در صفحه ۶۵ کتابش، بلکه در کل رمان «معجزه معلق» کوششی داشته تا به ما نشان دهد گدایی تنها یک وضعیت خاص برای برخی افرادِ معدود جامعه نیست، بلکه بخش مهمی از کل ساختار امروزین اقتصاد دنیای جدید است و سروکلهاش در زندگی همه پیدا میشود. ما یا با گدایی مواجه میشویم که به صد فریب میخواهد عاطفهمان را تحریک کند و به نان و نوایی برسد، یا خودمان گدایی هستیم که به هزاررنگ آبرویمان را چوب حراج میزنیم تا یکی نگاهی به ما بیندازد که به نانونوایی برسیم. حالا این گدایی میتواند برای پول نباشد، همینکه صد سرخآب سفیدآب میمالیم به صورتک اجتماعیمان تا رانتی بگیریم یا قانونی را دور بزنیم یا دست یکی را جای خاصی بند کنیم، در نقش یک گدای تمامعیار ظاهر شدهایم. اهمیت رمان «معجزه معلق» در همین است که پدیده گدایی را از یک امر بیرونی که فارغ از ما برای خودش در جامعه جریان دارد، تبدیل میکند به امری درون ما که میچسبد به همه امیال و احساسات فروخورده و عواطف بستهبندیشدهمان و تعادل روانمان را به هم میریزد. بعد از خواندن این رمان، گدایی دیگر مشکلی فارغ از زندگی ما که رفع و رجوعش وظیفه عده انگشتشماری باشد، نیست؛ بلکه مثل غول چراغ جادویی است که وقتی آمد بیرون، معلوم نیست کی برگردد سر جایش. تا تمام وجودمان را زیروزبر نکند، دست از سرمان برنمیدارد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد