به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی علی بایزیدی

بیست و نهمین شماره فصلنامه استارباد منتشر شد

بیست و نهمین شماره فصلنامه فرهنگی – هنری استارباد (بهار 1402)، به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی علی بایزیدی، منتشر شد
بیست و نهمین شماره فصلنامه فرهنگی – هنری استارباد (بهار 1402)، به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی علی بایزیدی، منتشر شد
کد خبر: ۱۴۱۱۱۶۷
نویسنده شبیر دائمی

به گزارش جام جم آنلاین از گرگان در شماره­ جدید استارباد، به مناسبت پانزدهمین سالروز درگذشت نادر ابراهیمی، نویسنده­ مشهور معاصر، گفتگویی مفصل با دختر هنرمند و نقاشش، هلیا ابراهیمی صورت گرفته است. هلیا در اصل نام شخصیت داستانی کتاب «بار دیگر شهری که دوست می داشتم» نوشته­ نادر ابراهیمی است که پیش از تولد اولین دخترش، در سال 1345 منتشر گردید. نادر در آن زمان سی سال سن داشت و چون سالهای کودکی و نوجوانی اش را در شهر سرسبز و تاریخی گرگان(استرآباد) گذرانده بود، طبیعت زیبا و مردمان خونگرم این خطه، عشق و علاقه­ بسیاری در روح و جان نادر دمید. این عشق بی پایان تا واپسین دم حیات، همراهش بود چنانکه در دوران دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان - که دو سه سال پیش از درگذشتش گریبانش را گرفته بود و خانه نشین اش کرده بود - وصیت کرد تا در جنگل ناهارخوران گرگان به خاکش بسپارند. اگرچه این وصیت اجرایی نشد و او در شانزدهم خرداد 1387 دوست دارانش را تنها گذاشت و پس از کش و قوس فراوان چهار روز بعد در قطعه هنرمندان بهشت زهرا تدفین شد. با این همه نادر در کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم بدون آنکه نامی از گرگان ببرد، به توصیف این کوچه پس کوچه های این شهر پرداخته و از روی همین توصیفات اوست که می توان فهمید مقصودش از شهری که دوست می داشته، گرگان بوده است. او در این کتاب کوچک، نام شخصیت نخست روایتش را هم خودش ساخت، و با به هم ریختن واژگان کلمه «الهی»، هلیا را خلق کرد و آنچنان به این اسم علاقه مند شد که پس از تولد اولین دخترش، نام او را هلیا گذاشت.

گفتگو با هلیا ابراهیمی که توسط مدیرمسئول مجله صورت گرفته همراه با تصاویری از دوران کودکی و جوانی او و پدرش نادر و نیز نقاشی های هلیا همراه است. نادر به جز هلیا، دو دختر دیگر نیز دارد: الیکا و رایکا. که البته این دو دختر نیز هنرمند هستند، الیکا نیز نقاش است و رایکا در حوزه­ تئانر و نمایش فعالیت دارد.

استارباد در شماره 29 به جز این گفتگو به سیاق شمارگان پیشین، سه یادنامه دارد: صراط میهن، عکاس، فیلمبردار و صدابردار اسبق صدا و سیمای گرگان که در نخستین روزهای اردیبهشت ماه درگذشت. او از نخستین سالهای انقلاب از گناباد به گرگان آمد و تا زمان بازنشستگی در این شهر بود. مهران قرآنی، موسی جرجانی و داوود عامریان درباره­ میهن خاطراتی نوشته اند و علی بایزیدی هم بیوگرافی او را ترتیب داده است. دومین یادنامه، حسین دیلم کتولی، شاعر نیمایی و غزلسرای علی آباد کتول و پیشگام شعر نو در این شهر که با مطالبی از خواهر شاعرش، گلی دیلم کتولی، نیما صفار مسئول خانه شعر و ادبیات گرگان و علی بایزیدی، نویسنده کتاب «گلستان شاعران» همراه است. سومین یادمان، یزدان فیوج، نوازنده و خواننده محلی اهل کردکوی است که به قلم علی اکبر خداپرست، مترجم و مصحح معروف نوشته شده است. در این شماره استارباد، مطلبی تحت عنوان «جاماندگان بهار» نیز به قلم احسان گمرکی، اسماعیل قرنجیک و عباسعلی بابکی منتشر شده که مشتمل بر معرفی مختصری از اهالی فرهنگ استان گلستان است که در فصل بهار بدرود حیات گفته اند: از جمله حبیب الله قیش لی، محمدعلی عبهری، شهید قربانعلی قندهاری، آقاجان مفیدیان، امیرهوشنگ مبشری، عبدالرحمن متاعی، محمدزمان گلدسته، طاهره و علی اصغر کشاورز و... .

استارباد در این شماره نیز با اشعاری از شاعران استان گلستان همراه بوده است. شعر از بخش های همیشگی استارباد از نخستین شماره انتشار بوده و این به سبب شاعر بودن مدیرمسئول فصلنامه و البته دیگر گرداننده­ مجله، عبدالرحمن فرقانی فر از شاعران نسل دوم شعر نیمایی در گرگان است. شاعران این شماره استارباد: جواد پیشگر، ابوالقاسم مومنی، زینب فیروزنیا، سمیرا قدیمی، مهناز رضاییان، فرشته کابلی، عبدالرحمن فرقانی فر، مریم قدس ولی و مهناز ایروانی هستند. البته داستان نیز از بخش های جدایی ناپذیر استارباد است که در این شماره به قلم مینا سروانی شاعر و داستان نویس گنبدی، داستانی با عنوان هیولا دیده می شود.

در استارباد 29، همچنین دلنوشته و گلایه ای از استاد شاپور اسلامی، خوشنویس مشهور استان گلستان خطاب به استاد امیرخانی دیده می شود. ادامه­ فرهنگنامه ضرب المثل های رامیانی به کوشش پوریا بای نیز از مطالب مهم و خواندنی این شماره است. بای در اقدامی بااهمیت و قابل تقدیر کوشیده است تا تمامی ضرب المثل های ترکی رامیانی را با تلفظ، ترجمه و تفهیم مفهوم به خوانندگان ارائه کند. به نظر می رسد تا 7-8 شماره آینده استارباد این مطلب تداوم داشته باشد. معرفی کتاب جدید شعر فرهاد عابدینی به قلم عبدالرحمن فرقانی فر نیز از افدامات فرا استانی استارباد است. عابدینی البته در دهه پنجاه چند سالی در گرگان زندگی می کرده و حتی برخی از اشعارش که در مطبوعاتی چون فردوسی و نگین منتشر می شده با عنوان «فرهاد عابدینی از گرگان» همراه بوده است.

دو مطلب جالب توجه در شماره جدید استارباد دیده می شود: «سخت پیشانی کتابفروشی» به قلم استاد سید حسین میرکاظمی، داستان نویس و گردآورنده افسانه های شمالی، که به ماجرای 23 سال گرداندن کتابفروشی و انتشارات آژینه به مدیریت خودش و با جزییات دقیق پرداخته است و اینکه چرا او سر آخر در اردیبهشت 1396 آن کتابفروشی استیجاری را تعطیل کرده است. مطلب دیگر، دو مکتوب (نامه) از زنده یاد علی اکبر ابراهیمی راد به پرویز رضایی است. ابراهیمی راد که با عنوان ابراهیم زاده بیشتر شناخته می شود، از شاعران و نویسندگان معروف گرگان در سالهای دهه 1340 تا 1380 است. او در این دو نامه به نکات جالب توجهی اشاره می کند. این دو مکتوب نزد علیرضا ابن قاسم قرار داشته اند و توسط او در اختیار مجله قرار گرفته است. استارباد به بهانه هشتادمین سالروز تولد ابراهیم زاده، این نامه ها را به چاپ رسانده است.

اما شاید مهمترین اقدام استارباد در شماره 29، شروع کاری است که احتمالا تا چند سال آتی تداوم خواهد داشت. تفسیر غزلهای خواجه حافظ شیرازی به قلم استاد یوسف مسگری، که به چهار پنج دهه، سابقه­ تحقیق و تفحص در این حوزه، از سرآمدان حافظ شناسی و تشریح غزلهای اوست. مسگری چندین سال است که با راه اندازی انجمن ادبی حافظ مهر گلستان، تعداد قابل توجهی از علاقه مندان خواجه حافظ شیرازی را عصرهای سه شنبه هر هفته، دور خود گرد می آورد و آموزش و پرورش آنها اشتغال دارد. اغلب شاگردان او، بانوان هستند و این از نکات حائز اهمیت کار استاد مسگری است.

و اما حجیم ترین بخش استارباد، به سبک و سیاق شمارگان پیشین، ارائه­ یک پرونده (ویژه نامه) است که برخلاف روال گذشته­ مجله که اغلب پیرامون شخصیت ها و گاه پیرامون وقایع مهم تاریخی، دور می زده، این بار به سراغ یکی از خانه های تاریخی و قاجاری بافت قدیمی شهر گرگان رفته و معرفی خانه­ تاریخی امیرلطیفی(مَلِک) (تنها موزه صنایع دستی گرگان) را به طور کامل و مبسوط به خود اختصاص داده است. این بخش با سه مطلب مطول از جمیله پورقاسم، حسین دباغ و جعفر خاندوزی (مدیر آنجا) همراه است و البته چنانکه ذیل نخستین صفحه از پرونده توضیح داده شده، مطالب از رحمت الله رجایی، محمود اخوان مهدوی، نیز در دل مطالب اشاره شده، به عاریه گرفته شده است.

در پایان بخشهای کوتاهی از گفتگوی هلیا ابراهیمی قاجار با مدیرمسئول فصلنامه استارباد را میخوانیم و برای خوانش کامل آن خوانندگان عزیز را به تهیه­ی این فصلنامه­ دعوت می کنیم:

از آنجایی که پدر شما – مرحوم استاد نادر ابراهیمی - فردی پرکار، و فعال در حوزه­های فرهنگی، هنری و ادبی بود، شما از این رهگذر چه میزان از پدر بهره بردید و چه میزان بی بهره بودید؟ (منظورم از بهره بردن: تاثیرات فعالیت هنری ادبی پدر بر روحیات و تربیت شما و منظورم از بی بهرگی: عدم حضور مداوم پدر در خانه بود؟)

من درخانه وخانواده ای به دنیا آمدم که همیشه وهمواره ازهمان دوران کودکی، فضای فرهنگی، ِ و بارفرهنگی کامال سنگینی را بردوش داشت. آنچه میدیدیم، و میشنیدیم، مکانهایی که میرفتیم، اشخاصی که میدیدیم و حتی غذایی که میخوردیم، میبایست با فکر و بار فرهنگی زیادی همراه میبود. و البته که قسمت اعظم این بار فرهنگی به هنرتعلق داشت؛ مسیر زندگی ما با هدایت پدرم، جهتدار و هدفمند بود... نفوذ پدرم در تربیت وپرورش ما بسیارعمیق بود، بسیار بسیار عمیق، درحد جاودانه... با عدم حضور او کمرنگ شود یا نادیده گرفته شود. با این سیستم تربیتی، همه ما هم ازآنچه او مستقیم، یا غیرمستقیم به ما آموخته بود لذت میبردیم و به این شکل فرهنگسازی شده بود.و فرهنگسازی چیزی نیست که با عدم حضور یا حضور فرد موثر، کم یا زیاد شود...

چرا پدر اینقدر به گرگان علاقه داشت؟

من واقعا دلیل دقیق این عشق و علاقه به گرگان را نمی دانم. اما به احتمال بسیار قسمت اعظمی از آن به دوران کودکی و خاطرات کودکی او بر میگردد... همه ما می دانیم که خاطرات کودکی ریشه های عمیقی در وجود ما دارند. و برای شخصی مثل پدرم، با دیدی متفاوت از زندگی و روحیهای هنرمندانه، این خاطرات و دوران، مسلما خیلی عمیقتر و پررنگ تر در ذهن او تاثیر داشته اند. به خصوص که گرگان وجنگل ناهارخوران هم از مکان های زیبا و متفاوت ایران هستند... ناهارخوران، یا ده زیارت، اطراف گرگان و کوچه پس کوچه های گرگان، از مکانهای محبوب پدرم بودند که تاثیر زندگی درآنها را درکتاب «بار دیگر شهری که دوست می­داشتم» به وضوح دیده و خوانده­اید.

حالا که نام کتاب «بار دیگر شهری که دوست می­داشتم» به میان آمد، می­د­­انیم شما همنام شخصیت نخست این داستان است. نام شما از آنجا انتخاب شد یا نام شخصیت داستان از نام شما؟

آن کتاب قبل از تولد من نوشته شده است. هلیا درهم ریخته واژه «الهی» است و سنبلی از وطن و خاک و زادگاه که برای پدرم یک عشق الهی بود. منظور از هلیا در آن کتاب شخص به خصوصی نیست، یک عشق سمبلیک است...

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها