و این واقعیت کسی است که در جمعی قرار میگیرد که همه برند تلفن همراهشان یکی است و اگر کسی آن برند را نداشته باشد، باعث تعجب میشود؛ آن هم تعجب افرادی که خودشان را به سختی و گاهی بدبختی انداختهاند که برند تلفن همراهشان همان باشد که این روزها دست همه دیده میشود! حالا چطور باید در چنین جمعی داوم آورد و با قلبی آرام و اعتماد به نفسی بالا ثابت کرد من به آن گوشی نیاز ندارم، نیازم را رفع نمیکند، تلفن همراهم را دوست دارم و اصلا پولش را برای موضوعات مهمتری کنار گذاشتهام؟ این چنین برخوردی، نیاز به یک باور قلبی دارد؛ باوری که باعث میشود فرد سرش را بالا بگیرد و آنقدر محکم از موقعیتش دفاع کند که جای هیچ شک و شبههای نماند! او باور دارد که تلفن همراهش برایش مناسب است و نیاز ندارد که صرفا برای همرنگی با جماعت، خودش را به دردسر بیندازد. حالا این موضوع را بسط بدهید به دیگر اتفاقاتی که در زندگی با آن مواجه میشویم؛ اتفاقاتی که لازم است به آن عمیقا باور داشته باشیم تا از آن دفاع کنیم و کوچکترین تلنگری، نتواند ما را به هم بریزد؛ اصلا بسطش بدهید به حجاب! حجابی که باز هم میتواند صدای همان جمع را در بیاورد:« گرمت نمیشه تو این هوا؟ دست بردار از این کارا» و نیاز دارد که دوباره به باور قلبیمان رجوع کنیم تا حتی برای یک لحظه هم از انتخابمان دلسرد نشویم که بر خودمان مسجل شده باشد که من برای چه حجاب را انتخاب کردهام؟ برای چه در این گرما خودم را به سختی انداختهام؟ برای چه چیزی این پوششم را دوست دارم و چرا از دهان به دهان شدن با فردی که چنین تفکری دارد، حیا میکنم؟ چون معتقدم که حجاب من، همانچیزی است که مرا به تعالی میرساند؛ که میتواند این فرصت را به من بدهد که با آرامش بیشتری در هر موقعیتی قرار بگیرم و دلم گرم باشد به خدایی که مرا میبیند. همانچیزی که احساس بندگی را در وجودم زنده میکند؛ بنده کسی که شک ندارم بدم را نمیخواهد!
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد