تمرکز بر قصه اسارت بی شک یکی از نقاط مغفول تاریخ دفاع مقدس به شمار می رود. دورانی سخت و جانکاه که گرچه موقعیت های سینمایی در خوری را در اختیار فیلمسازان قرار می دهد اما در طول این سالها انگشت شمار اثری در این ارتباط ساخته شده است که بی شک پرواز از اردوگاه، رنجر، مردی از جنس باران، نفوذی، 23 نفر معروف ترین آنها هستند.
حالا حمید زرگرنژاد همزمان با جشنواره فجر، در فیلم شماره 10 یکی از بهترین موقیعت های این ژانر را برای ساخت فیلمش انتخاب کرد. او تلاش دارد فرهنگ مردانگی، شجاعت و ایثار را در سخت ترین شرایط زندگی یک انسان از دل داستانی واقعی و براساس تنها فرار موفق یک ایرانی از اردوگاههای عراق به تصویر کشد. این ایده ذهنی که نقش بیمثالی در الگوسازی فرهنگ ایرانی به نسل جوان که عموما از جنگ فقط با تیراندازی و شکست و پیروزی اش آشنا هستند، دارد، بی شک قابل تقدیر و ارزشمند است.
تم اصلی داستان درباره اردوگاهی است که در آن 42 اسیر بدون آنکه نامشان در صلیب سرخ ثبت شده باشد زندانی هستند. اسرای دیگر از این موضوع ناراحتند و دو اسیر تلاش دارند به نوعی اسامی آنها را به ایران یا صلیب سرخ اعلام کنند. در این میان شخصیت اصلی داستان که هیچ نامی جز شماره 10 بدان اطلاق نمی شود وارد اردوگاه می شود. فرارهای متعدد او باعث می شود این دو اسیر با او ارتباط برقرار و او را متقاعد کنند تا در فرارش این اسامی را نیز به ایران یا صلیب سرخ برسانند.
زرگرنژاد داستان را با چند سکانس بی ربط از فرارهای اسیر شماره 10 شروع می کند تا به نوعی از همان ابتدا قراردادی نانوشته با مخاطب در خصوص ویژگیهای شخصیتی او ببندد. هرچند آنقدر در معرفی این ویژگی عجول و دستپاچه عمل می کند که تا 15 دقیقه اول، مخاطب نه تنها چیزی از داستان متوجه نمی شود، بلکه با حواشی ای روبرو می شود که با کج سلقیگی کنار هم چیده شده اند. مثلا، اسیر دست بسته پشت کامیونی در حال حرکت است و یک سرباز از او مراقبت می کند. در یک لحظه او از کامیون به بیرون می پرد تا فرار کند!!!
اینکه در این موقعیت او با چه ایده ذهنی از کامیون بیرون پرید و در خاک عراق قصد فرار کرد موضوعی که بی شک جواب قانع کننده ای برای آن نمی توان یافت یا در موقعیتی دیگر او با پاهای زنجیرشده، از قطار در حال حرکت بیرون می پرد و می خواهد فرار کند!!!
باورپذیر کردن این موقعیتها برای مخاطب فعال امروز سینما ساده انگاری است. مضاف بر اینکه اگر این سکانس ها نبودند به فیلم صدمه جدی نمی رسید و کارگردان می توانست به شیوه ای دیگر فحوای روایت را برای مخطب تصویری نماید.
زرگرنژاد در ترسیم موقعیت اردوگاه نیز آنگونه که باید موفق نبود. مخاطب امروز خوب می داند که اردوگاههای عراق چه از نظر امکانات و چه شیوه برخورد سربازان عراقی با اسرا، چگونه بوده اند لذا ترسیم اینگونه فضاها نیاز به توجه به پیشینه ذهنی مخاطب دارد. حتی اگر این پیشینه ذهنی با واقعیت فاصله داشته باشد. بی شک این پیشینه ذهنی می توانست به کارگردان در القای بهتر تم اصلی داستان به مخاطب کمک کند. و این فضای غریب بیش از آنکه در هموار کردن مسیر کمک کند ذهن مخاطب را درگیر حواشی کرد. مثلا برخلاف نظر اسرا که همواره عنوان می کنند در اردوگاهها آب و غذای بسیار اندک در دسترس بود یا وضعیت حمام بسیار بد بود، اسرا در این فیلم به شیرهای آب به راحتی دسترسی دارند یا در چند سکانس به راحتی حمام می کنند. با وجود رفتارهای نامناسب و ددمنشانه، اضطراب و ترس به هیچ وجه در چهره شخصیت ها دیده نمی شود و مخاطب نتواند آنگونه که باید فضای اسارت را درک کند.
در لباس نیز ما با همین ایراد روبروییم. عموما در اردوگاهها لباس ها متحدالشکل است؛ اما ما شب ها بازیگر نقش شماره 10 را با لباس خانگی می بینیم این درحالی است که اسرا وقت اسارت با لباس جبهه بودند و با خود لباس حمل نمی کردند. ما این نوع پوشش را در هنگام خروج دوست بازیگر شماره 10 از زندان برای رفتن به بیمارستان نیز شاهد بودیم.
از دیگر مباحثی که نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت نور فیلم بود. با وجودی که نور یکی از مولفه های اصلی فیلم محسوب می شد و بیشتر سکانس ها باید به گونه ای روایتگر تاریکی می شدند، اما فیلم در سکانس هایی در تداعی این موقعیت ضعیف عمل کرد. مثلا وقتی دو اسیر برای فرار وارد کانال تاریک می شوند و قرار است با چراغ قوه فضا روشن شود، ما نور موضعی داریم. یا وقتی از کانال بیرون می آید و وارد حیاط اردوگاه که برای مقابله با هر حرکت احتمالی اسرا، روشن است آنها با چراغ قوه اطراف را نگاه می کنند!!! حتی در کانال تنگ و تاریکی که اسرا پس از فرار در آن مخفی می شوند نیز ما نور داریم و فیلم نتوانست این موقعیت ها را با استفاده از توان نور، به خوبی نشان دهد.
حضور بازیگر شماره 10 در اردوگاه مجاهدان خلق و کمک به آنها برای پنهان کردن اسلحه هایی که قرار بود وارد ایران شوند نیز از دیگر نکاتی است که نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت.
اسیر شماره 10 یک ایرانی متعهد و شجاع است. او قرار است وجهه های استقامت و ایثار را زیر لوای فرهنگ پهلوانی به نمایش گذارد. فیلم این مسیر را تا زمان اسارت او توسط مجاهدان خلق حفظ می کند. اما به ناگاه در این سکانس توافقی صورت می گیرد که بر تمام ذهنیتهای قبلی صدمه می زند. او قرار است برای فرار یا حتی اعلام اسامی 42 اسیر به صلیب سرخ، در تجهیز ماشین هایی برای ورود به ایران و انجام اقدامات خرابکارانه با منافقین همکاری کند!!! ماشینها به بهترین شکل تجهیز و مجاهدین خلق با پوشش سربازان ایرانی به سمت ایران حرکت می کنند. در طول این سکانس عجیب، می شد شکل قصه را به سمتی هدایت کرد که از این خرابکاری شکل نگیرد اما کارگردان در این سکانس مهم نیز، وسیله را برای رسیدن به هدف توجیه کرد.
ما در «شماره 10» به شک حالمان خوب بود و اگر کارگردان آنگونه که بر متن اثر متمرکز بود بر حواشی نیز تمرکز می نمود می توانست از فیلم های تاثیرگذار و ماندگار ژانر دفاع مقدس تبدیل شود.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد