از فروید در برابر صهیونیست تا رویکرد به فرهنگ شرق
گفت‌وگو «جام‌جم» با مهرداد کوروش‌ نیا، طراح، نویسنده و کارگردان نمایش «زیگموند»

از فروید در برابر صهیونیست تا رویکرد به فرهنگ شرق

در گفت‌وگو با مهرداد کوروش‌نیا، کارگردان «بی‌آبان» بررسی شد

ظرفیت دراماتیک وجدان همیشه بیدار بشر

مهرداد کوروش‌نیا یکی از نمایشنامه‌نویسان و کارگردانان باسابقه در حوزه تئاتر است که با ورود به عرصه سینما برای خیلی‌ها به‌عنوان یکی از امیدهای سینمای ایران تبدیل شده است. کوروش‌نیا این روزها با اولین ساخته سینمایی خود به‌نام «بی‌آبان» در گروه هنر و تجربه حضور دارد.
کد خبر: ۱۳۹۲۸۰۰
نویسنده ساناز قنبری - گروه فرهنگ و هنر

بی‌آبان را می‌توان به نوعی متعلق به سینمای تجربی دانست، سینمایی که شاید در نگاه اول و تعاریف خود فرم را به محتوا ترجیح می‌دهد ولی با دیدن آثاری قدرتمند نشان داد فرم و محتوا نمی‌توانند از هم جدا باشند. زیرا اگر هرکدام در راستای دیگری پیش برود به نتایج مطلوبی خواهد رسید. در گفت‌وگوی جام‌جم با مهرداد کوروش‌نیا از ابعاد مختلف، نگاهی به فیلم بی‌آبان داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

تماشای بی‌آبان همان‌قدر که مخاطب را با فیلمی آرام و شریف همراه می‌کند، تجربه حضور در یک نمایشگاه عکاسی در جغرافیایی متفاوت مثل جنگل و دریا را هم به او اضافه می‌کند. در حین نگارش فیلمنامه چقدر از این تصاویر را در ذهن‌تان ساخته بودید؟

اتفاقا همین جغرافیای متفاوت جنگل و دریا در بی‌آبان است که این فیلم را نسبت به فیلم‌‌هایی که در محیط شهری و آپارتمان‌ها اتفاق می‌افتد متمایز می‌کند. من در مرحله فیلمنامه مدام به این فکر می‌کردم تا جایی که می‌توانم به وسیله تصاویر با مخاطبانم حرف بزنم. وقتی در مدیوم سینما مشغول فعالیت هستیم باید به سینما اصالت بدهیم. یعنی سعی کنیم رویکردمان سینمایی‌تر باشد تا این‌که صرفا با دیالوگ و لوکیشن محدود، کارمان را انجام دهیم. باید ببینیم وقتی از سینما حرف می‌زنیم دقیقا از چه حرف می‌زنیم؟ آیا سینما الزاما روابط مسأله‌دار چند نفر در داخل یک خانه است؟ یا این‌که قرار است به‌عنوان یک مدیوم تصویری و صوتی ما را با تجربه بصری و صوتی یک اثر روبه‌رو کند؟ در این فیلم تلاشم این بود علاوه‌بر روایت داستان با قاب‌هایی عکس‌گونه، به‌جای شنیدن کلمات با تصویر و صدای آمبیانس، مفاهیم مد نظرم را منتقل کنم.

پس به همین دلیل بود که در بسیاری از سکانس‌ها از موسیقی کم استفاده کردید و بیشتر صدای محیط بود که شنیده می‌شد؟

با نشانه‌هایی که در تصاویر گذاشته‌ایم چه به لحاظ بصری، چه به لحاظ صوتی، مفاهیم را ساخته‌ایم. چنین فضایی قدرت تخیل و تفکر را در مخاطب بارور می‌کند. به عبارتی وقتی شما با دیالوگ صراحتا مفهوم‌تان را به مخاطب منتقل می‌کنید دیگر جایی برای فکر کردن یا انتخاب مفهوم برای مخاطب نمی‌گذارید. با همین روش در انتهای داستان مخاطب به قطعیت نمی‌تواند بگوید شخصیت آبان، زنده می‌ماند یا می‌میرد! در مرحله کارگردانی با دکوپاژ، لوکیشن و تمهیداتی که اندیشیدیم به فیلم زیر متن دادیم و اثر را چندلایه کردیم.

ایده اولیه بی‌آبان از کجا آمد؟

حدود ۱۰سال پیش خبری خواندم که در شیراز، مردی به پاسگاه رفته و ماجرایی را تعریف کرده است. او گفته بود ۱۵سال پیش در آنجا سرباز بوده و در روزهای عید نوروز پول نداشته به مرخصی برود. او گفته بود در آن روزها خیلی دلش برای پدر و مادرش تنگ شده بوده تا این‌که یک روز دختربچه‌ای را با گوشواره کوچکی در کوچه خلوتی دیده و تصمیم گرفته گوشواره را از گوش دختربچه دربیاورد. پس از این‌که دهان دختربچه را گرفته که سروصدا نکند و گوشواره را درآورده، متوجه شده دختربچه دیگر نفس نمی‌کشد و مرده. به همین دلیل او را می‌برد و در جایی متروکه چال می‌کند. سربازی‌اش تمام می‌شود، ازدواج می‌کند، صاحب دو دختر می‌شود و هر روز به عذابی که پدر و مادر آن دختر می‌کشند فکر می‌کند و به‌دلیل همین عذاب وجدان خودش را به پلیس معرفی می‌کند.

بعد از اتمام نوشتن فیلمنامه تا چه حد بداهه‌پردازی کردید؟

خیلی کم، اما به‌هرحال تلاش‌مان این بود که اگر چیز خوب و مفیدی پیدا کردیم از آن استفاده کنیم. البته کارگردان اگر قبل از فیلمبرداری متن را خوب با بازیگر صیقل دهد، دیگر زمان اجرا کلمات حساسیت‌برانگیز نمی‌شوند، بلکه اجراست که بالا و پایین می‌شود.

آبان، نام شخصیت اصلی مرد داستان است اما انتخاب نام بی‌آبان برای فیلم به چه دلیل و با چه پیامی شکل گرفت؟

این نام عامدانه انتخاب شد. چون در آبان دمای هوا شکسته می‌شود و از همان زمان است که از دوره گرما به دوره سرما می‌رویم. به همین دلیل بود که فیلمبرداری‌مان را دقیقا از ۲۹ مهرماه شروع و ۲۷ آبان تمام کردیم.

در پلان به پلان فیلم نشانه‌های گویای زیادی دیده می‌شود که در انتقال مفهوم به مخاطب کمک می‌کند. انتخاب جنگل، دریا، لاک‌پشت و ... هرکدام نشانه‌هایی هستند که به نظرم به‌هیچ‌وجه تصادفی نیست. دلیل به‌کارگیری این نشانه‌ها در فیلم‌تان چیست؟

این نشانه‌ها تصادفی نیست. دوست داشتم فیلمم کم‌دیالوگ باشد و از سینمای آپارتمانی فاصله بگیریم. متاسفانه ما اقلیم خود را در فیلم‌های‌مان نشان نمی‌دهیم و از باورها، سنت‌ها، افسانه‌های بومی و ملی‌مان استفاده نمی‌کنیم. بنابراین در درجه اول تلاشم در بی‌آبان استفاده درست و بجا از جغرافیای شمال کشور بود که امکانات نشانه‌شناسانه به ما می‌دهد. با امکانات نشانه‌شناسی آن اقلیم متوجه می‌شویم آبان، جنگلبان درون‌گرایی است که با طبیعت مأنوس است. او با خانواده‌ای وصلت کرده که هروقت مادرزنش را می‌بینیم، حال‌مان بد می‌شود. در پس‌زمینه تصویر مادرزن تصویر درخت‌های قطع‌شده را می‌بینیم و نتیجتا متوجه تقابل میان روحیه و منش یک جنگلبان به‌عنوان نگهبان طبیعت و مادرزنش می‌شویم که قصد دارد درختان را برای منافع شخصی خود قطع کند.

در فیلم‌تان زن‌ها برون‌گرا و مردها درون‌گرا هستند. تعمدی در این کار داشتید؟

نه، خیلی روی این موضوع فکر نکرده بودم.

دغدغه‌ شما در بی‌آبان چه بود؟ آیا موقع نوشتن فیلمنامه، به‌طور خاص این دغدغه را داشتید که فیلم‌تان با فیلمنامه‌ سریال‌های «کرگدن» و «ممنوعه» که برای شبکه‌نمایش نوشتید تفاوت‌هایی اساسی داشته باشد یا این نگرانی را نداشتید؟

سریال‌های کرگدن و ممنوعه را برای شبکه‌نمایش خانگی نوشتم که در مرحله ساخت، شکلی تجاری به خود گرفت و تغییراتی کرد که باعث نوعی لجبازی درونی در من شد. من سال‌ها نمایشنامه نوشتم و کار فرهنگی انجام دادم و بعد از این دو سریال بود که تصمیم گرفتم فیلمی بسازم که بتوانم دیدگاه و سلیقه‌ واقعی‌ام را به کسانی که مخاطب سریال‌هایم هستند نشان دهم. بنابراین به این فکر ‌کردم که چه موضوعی در ایران و دنیا خیلی مهم و البته در حال کمرنگ‌شدن است که مقوله‌ای به نام «وجدان» به ذهنم رسید. محور فیلمم را وجدان گذاشتم و این‌که یک انسان چقدر می‌تواند متعهد به مسائل اخلاقی و وجدان باشد. در این فیلم می‌بینیم آبان بعد از سال‌ها که از وقوع جرم می‌گذرد با منفعت و حقیقت درگیر می‌شود. به نوعی منفعت و حقیقت مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند.

با توجه به پیشینه تئاتری‌تان آیا در نوشتن داستان فیلم بی‌آبان نظری هم به «باغ‌آلبالو» اثر آنتوان چخوف داشتید؟ در آنجا هم نماد درخت خیلی پررنگ بود.

فکری که پشت بی‌آبان بود به نوعی تداعی‌کننده باغ‌آلبالو است. البته نمایشنامه‌ای دارم به‌نام «درخت‌ها» که کمی نزدیک به باغ‌آلبالو است اما حقیقت این است که بیشتر نمایشنامه‌های من حال‌وهوای ملی و وطنی دارد.

کارگردانی در مدیوم سینما و تئاتر چه تفاوت‌هایی با هم دارند؟

بخشی زیادی از سینما تصویر است. با وجود پیشینه تئاتری‌ام همه منتظر یک فیلم پردیالوگ از من بودند اما مدام به این فکر می‌کردم که چرا فیلم‌ها باید تا این اندازه دیالوگ داشته باشد. بنابراین، تلاش کردم در بی‌آبان سینمایی رفتار و لوکیشن و قاب‌هایی انتخاب کنم که تصویری و کم‌دیالوگ باشد.

با توجه به این که فیلم‌تان در گروه هنر و تجربه و در سینما‌های محدود اکران شده و با توجه به شرایط این روز‌های جامعه، چقدر از فروش فیلم‌تان راضی هستید؟

فروش فیلم‌ها واقعا اسفناک است. ما البته آگاهانه و با علم به این‌که در شرایط کنونی هیچ فروشی نخواهیم نداشت، فیلم‌مان را اکران کردیم اما سوالم اینجاست که چرا سینمای تجربی (به معنای واقعی کلمه) مورد حمایت دولت و بخش خصوصی نیست؟ چرا ذائقه مخاطب را به سمت‌وسویی می‌بریم که در سینمای ایران یا فیلم کمدی ساخته شود یا فیلم جشنواره‌پسند؟ انگار تمامی سینمای ما از لحاظ فرم و محتوا در پی همین هدف هستند!

ریسک یک تئاتری در سینما

مهرداد کوروش‌نیا را بیشتر به‌عنوان یک تئاتری می‌شناسیم که کارش را با کارگردانی نمایش «خواستگاری» نوشته آنتوان چخوف شروع کرد و بعد همین مسیر را در دنیای هنر ادامه داد و جایزه اول نمایشنامه «قرار» از تئاتر ملی فتح خرمشهر، جایزه اول نمایشنامه‌نویسی برای نمایش «آخرین‌نامه» از جشنواره تئاتر مقاومت و جایزه و لوح تقدیر برای نگارش نمایشنامه «آواز ستاره‌ها» از جشنواره بین‌المللی دانشجویان را از آن خود کرد اما او این روزها با فیلم بی‌آبان پایش به کارگردانی سینما هم باز شده. البته پیشتر به‌عنوان فیلمنامه‌نویس سریال‌های «ممنوعه» و «کرگدن» در شبکه نمایش‌خانگی در عرصه هنرهای تصویری فعالیت داشت اما آن‌طور که خودش می‌گوید هر دو فیلمنامه به قدری در مرحله ساخت تغییر کرد و تجاری شد که او را به این فکر انداخت که تصویری واقعی از سلیقه و دغدغه‌ شخصی‌اش را پیش‌روی مخاطبان قرار دهد. بنابراین با تجربه تئاتری‌اش فیلم بی‌آبان را ساخت که این روزها در گروه هنر و تجربه در حال اکران است. اثری که در اوضاع کنونی سینمای ایران مهم و متفاوت است اما شاهکار نیست. بی‌آبان داستان مردی به‌نام آبان است که کارمند جنگلبانی و مامور پلاک‌کوبی روی درخت‌هاست. او با مردی به‌نام صفاری این کار را می‌کند. آبان درگیر مراسم ازدواجش با دختری به نام سحر است. در همین حین او شاهد تصادفی وسط جاده می‌شود که با این‌که دختر کوچکی که کنار جاده افتاده بود را به بیمارستان می‌رساند اما او می‌میرد. آبان درگیر عذاب‌وجدان شدید می‌شود و اعتراف می‌کند که ۱۵سال پیش در تصادفی باعث مرگ دختری شده و او را جایی دفن کرده و هیچ شاهدی جز یک مرد شوریده و دیوانه ندارد.

روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها