هنرمند را در ردیف نخبگان هر جامعه توصیف میکنند. اطلاق صفت «نخبگی» نه بهواسطه نوع و میزان حضور هنری و نه بهدلیل توانمندی مادی؛ که؛ برآمده از توانایی و قدرت تحلیل رخدادها و حالات جامعه و جهان پیرامونی و توامان؛ خصلت فراروی هنرمند از خود، به دگرخواهی میسر میشود.
بهعبارتی دیگر؛ هنرمند با همدلی و همراهی و دغدغهمندی نسبت به مخاطب، او را با نگاه تحلیلگر خود بر میکشد و به تعالی فرامیخواند و به بالندگی ترغیب میکند. از اینرو، انتظار از هنرمند زی، مشی، کنش و واکنش نخبگانی است که هم ماهیت هنری و حرفهای دارد و هم جنبه و موضوعیت انسانی و عاطفی و ایثارگرایانه. جز این، هیچ شأنی را نمیتوان برای هنرمند و هنرمندی و رسالت هنری و نخبگانی وی، قائل شد.
اما در چه مواقع عیار هنرمند و شأنیت وی سنجیده و عیان میشود؟... قطعا درگاه پیجهای فرهنگی و گردنههای تاریخی و بحرانها و فتنههای اجتماعی و سیاسی!
در منازل و عرصههایی که نخبگان با فهم و بصیرت و همراهی اجتماعی باید روشنگر حقیقت وقایع و ماهیت واقعیتهای مکنون در غبار بلاها و بلواها واقع شود. درگاهی که باید بهواسطه تبیین، یکدلی مخاطبان و اعضای جامعه را موجب شود. در زمانی که باید وحدت و منافع ملی در قبال بدخواهان داخلی و خارجی صیانت شود. به همین دلیل است که میبینیم در اوقات بحران و فتنه، هنرمند واقعی و مردمی از هنرمند بدلی و سلبریتی سخیف تمایز و تشخص مییابد.
حمید فرخنژاد را میتوان از جمله همان هنرمندان بدلی دانست که برخلاف باور و ادعاهای گزاف خود، نهتنها بهرهای از نخبگی ندارد، بلکه با نگاههای سطحی خود سعی آگاهانه در تنزل دادن درک مخاطب داشته و دارد.دیدگاه بحثبرانگیز وی درخصوص فرزندش را اگر نگوییم همه، اغلب مردم شنیده و خواندهاند. او در گفتوگویی عمومی، بهصراحت و البته با لحنی گستاخانه میگوید: «میخواهم ۸۰میلیون ایرانی نباشند تا اخم به ابروی پسرم نیاید!»
او هیچگاه نتوانست منکر این دیدگاه سخیف خود باشد چرا که فیلم و صوت او قابل انکار نبود. کافی است دیدگاه بدوی و اهانتبار و ضدمردمی او را مقایسه کنید با مادران شهیدی که با افتخار از رشادت و فداکاری فرزندان خود در دفاع از دین و ناموس میهنمان سخن میگویند و به آن میبالند. آنها کجای عالماند و صاحب دیدگاهی که میگوید و اصرار دارد ۸۰میلیون ایرانی باید فدای پسر آمریکانشین او شوند! او همان کسی است که وقتی پیروان یک فرقه منحرف دست به غائلهآفرینی زدند، دیدگاهی کاملا مغرضانه را منتشر کرد و در قبال قتل مدافعان امنیت سکوت کرد.
او بهحدی در کار خود بیتعهد بود که برای فیلمبرداری صحنههایی باقیمانده از فیلمی سینمایی، شرط عقد قراردادی جدید را پیش کشید و دست عوامل را در حنا گذاشت. وی مدتی پیش به حمایت از اغتشاشات پرداخت. او تاکید کرد دیگر با نهادهای نظام اسلامی همکاری نمیکند و درخواستی نخواهد داشت اما در یک مینیسریال نقش گرفت و مدت زمان زیادی نگذشت که برای کاری سینمایی با دستی تمناگر پا به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گذاشت تا ثابت کند حرف و عمل یکسان ندارد! و حالا با عملکرد اخیرش به همان سریال و عوامل سازندهاش خیانت کرد و خسارت زد. حال پرسش این است؛ فردی تا این اندازه ضدمردم که اخم نکردن فرزند خود را به بهای فدا شدن ۸۰ ایرانی ترجیح میدهد، وقتی در قامت مدافع فتنهگران و قاتلان مدافعان امنیت ظاهر میشود، چگونه میتواند هواخواه ایرانی و ایران باور شود؟
فرخنژاد که حالا کاملا مقیم ینگه دنیا شده است، بلافاصله پس از خروج از کشور دیدگاهی اهانتآمیز را منتشر کرد. او با این اقدام خود مجموعه آثاری را که در آنها نقشهای مثبت ایفا کرده بود، با چالش نمایش و پخش مواجه کرد. از جمله سریال «سقوط» که کار تهیه آن بهتازگی به پایان رسیده است. این یعنی دهنکجی وی به زحمت همکارانش و حق مخاطب در استفاده از آثار هنری! مهاجرت و اهانتهای وی البته گویای واقعیتی بزرگ است و آن اینکه، ادعای مردمی بودن و ایراندوستی هنرمندهای بدلی، پوچ و مضحک است و همگی آنها عافیتجو و رفاهطلب هستند و شعار مردمخواهی آنان تنها وسیلهای برای امرار معاش و زنده نگهداشتن شهرت کذاییشان ولو در دیار اجنبی است.
روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: