داستان ترسناک 4 کلمه ای

پول می‌گیرم فحش می‌دهم!

کد خبر: ۱۳۸۳۱۸۳
نویسنده احسان رستگار- روزنامه‌نگار
وارد رادیو می‌شود؛ بهترین فرصت‌ها در اختیارش قرار می‌گیرد. پایش به تلویزیون باز می‌شود؛ آنجا هم به او بها می‌دهند. اندک‌اندک رفت و آمدهایش به آنجا که نباید شروع شده، اما مجری جشنواره‌ها و رویداد‌های مهم ملی از جمله جشنواره فجر است. بده بستان‌هایش آغاز شده، اما از افراد ثابت برنامه‌های پرمخاطب است؛ گاه به عنوان میزبان و گاه مهمان. مکررادر شبکه نمایش خانگی ظاهر می‌شود، روی نمایشگر خانه‌های مردم و روی صحنه نمایش؛ در تمامی موارد، با امکانات عمومی و با مجوز‌های رسمی حکمرانان فرهنگی کشور.

نامحسوس، یک پایش آمریکاست و اروپا، یک پایش ایران. انگار‌اسم و رسمی را که می‌خواسته به دست آورده و اعتبار و شهرت را به پولی که نیاز داشته، تبدیل کرده. در این مدت هم، مدیران فرهنگی غیرفرهنگی ما خواب بوده‌اند؛ همان مدیرانی که عوض این‌که مدیریت فرهنگی کنند، مدیریت فرهنگی می‌شوند، آن هم توسط سینمایی‌های دوتابعیتی!
حالا نوبت جیغ بنفش کشیدن اوست؛ کارش از توییت‌های زهردار گذشته و انگار خرش نیز از پل!
حالا به همان سبک که برای مدیران بنفش و ضدفرهنگی اصلاح‌طلب در تالار وحدت و برج میلاد، خوش‌رقصی می‌کرد، نوبت خوش‌رقصی در عروسی ساسی است در آمریکا.
این روز‌ها همه او را در مجموعه «شبکه مخفی زنان» می‌بینند که در آن، نقش برخی چهره‌های شهیر تاریخ معاصر ایران را بازی می‌کند از‌جمله دکتر حسابی!
وقت ماهیگیری اوست از آب گل‌آلود ناآرامی‌ها و سر از شبکه ضدایرانی و سلطنت‌طلب من‌وتو درمی‌آورد؛ پناهنده می‌شود به آغوش فرح‌پهلوی ملعون و تیم بهایی‌اش!
وقتی چنین خیانتی رخ می‌دهد، همه حواس‌ها متمرکز می‌شوند بر «خائن» -که توجه به آن، واجب و بجاست-، اما یک عنصر در هزارتوی تحلیل‌ها معمولا یا گم می‌شود، یا کمرنگ مورد مداقه قرار می‌گیرد و آن «بستر خیانت و مدیریت فرهنگی غافل» است. وقتی چنین تحلیلی ارائه می‌شود، برخی نامدیران ناحزب‌اللهی برمی‌خیزند و فریاد می‌زنند: «یعنی قصاص قبل از جنایت کنیم؟! ما از کجا می‌دانستیم او می‌خواهد پناهنده شود و به ایران خیانت کند؟!»
و پاسخ در خور، این است: «از نشانه‌ها، مواضع و رفتارها! العاقل یکفی بالإشاره!»
این منطقی است که نمی‌شود تفاله‌ها و عناصر نامطلوب را به صفر رساند، اما نکته این است که آیا این درصد از نشتی‌ها و خیانت‌ها، طبیعی و قابل قبول است؟
پاسخ این پرسش، منفی است، چون در کشور‌های مبدع مدیریت فرهنگی، به‌ندرت چنین اتفاقاتی رخ می‌دهد، زیرا معمولا درست، دقیق و به‌موقع انتخاب‌ها و گزینش‌ها رقم می‌خورند و پرورش نیرو‌ها و نام و نشان‌ها (برندها)‌ی فرهنگی-هنری، در خدمت اهداف و منظومه فکری و ارزشی مطلوب‌شان شکل می‌گیرد، اما مدیریت فرهنگی ما، گاه مدیریت می‌شود توسط دوتابعیتی‌هایی که مأموریت‌شان نفوذ است و بعد به مثابه یک بیماری خودایمنی، حمله می‌کنند به دستگاه ایمنی بدن!
وقتی یک مدیر فرهنگی، نه حسب تخصص فرهنگی بلکه به واسطه روابط سیاسی برگزیده می‌شود، او حوزه عملکردش را نه فرهنگی، بلکه سیاسی می‌بیند و آمده تا آن سمت را سکوی پرشی کند برای جایگاهی بالاتر. از چنین مدیری آیا توقع می‌رود مچ خائنانان را به‌موقع بگیرد؟
مدیریت فرهنگی هوشمند، یکپارچه و قاعده‌مند است و به یک دستگاه محاسباتی دانش‌مدار و جامع مجهز شده؛ مطابق الگوی طراحی فرهنگی، اجرای طرح، نظارت بر اجرا و ارزیابی نهایی آن، بدون تعارف و محافظه‌کاری پیش می‌رود و اجازه نمی‌دهد نفوذی‌ها و خائنان، عملیاتشان را پیش ببرند.
مدیریت فرهنگی، حافظ منافع و حقوق معنوی مخاطبان است، نه منافع یک اقلیت مستبد خائن.
عاقلانه است دوتابعیتی‌ها تا اطلاع ثانوی، اجازه فعالیت فرهنگی و هنری نداشته باشند؛ قطاری که روی ریلی اشتباه سوار شده، مادامی که توسط سوزنبان به ریل درستش منتقل نشود، بهتر است متوقف بماند تا از مقصدش، دورتر نشود.


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها