آیا کسی هست که شک داشته باشد داعش را آمریکا به وجود آورده است؟ البته این سؤالی بی ربط و نادرست است، چراکه عالیترین مقامات آمریکایی رسما و علنی اعلام کردهاند آمریکا، داعش را به وجود آورده است؛ بنابراین جای هیچگونه انکار، حاشا و حاشیهروی در این زمینه نیست، اما سؤال بعدی، یک سؤال کاملا جدی و قابل تأمل است: آمریکا چگونه داعش را به وجود آورد؟ این موضوعی است که باید به طور دقیق مورد بحث و گفتگو قرار گیرد و بهعنوان یک تجربه بزرگ در نظر گرفته شود.
طبعا در یک یادداشت جای پرداختن تفصیلی به این موضوع نیست، اما بهطور خلاصه میتوان گفت آمریکا با حمایتهای گسترده مالی، تبلیغاتی، سیاسی و بینالمللی از شخصیتها و گروههای تندرو، افراطی، خشن و خونریز، هستههای اولیه داعش را در خلال ناآرامیهای کشور سوریه به وجود آورد و این هستهها با برخورداری مستمر از حمایتهای همهجانبه آمریکا و متحدانش ازجمله اسرائیل توانستند به جذب نیرو بپردازند و بزرگ و بزرگتر شوند تا این که به یک نیروی بزرگ نظامی به نام داعش در سوریه تبدیل شدند و حتی دامنه نفوذ و حضور خود را به عراق نیز گسترش دادند. هنگامی که نام داعش به گوش میخورد، بلافاصله در همان لحظه نخست تصویر موجوداتی بهشدت خشن، وحشی، درندهخو، خونریز، بیرحم و ناانسان در ذهنمان نقش میبندد، اما مسأله این است که اگر داعش و داعشیان چنین موجوداتی بودند و هستند، پس چگونه است که اصل تشکیل و وجودشان را مرهون حمایت آمریکای بهظاهر دموکرات، مدافع حقوق بشر و طرفدار آزادی هستند؟ با توجه به این که این دو ظاهرا هیچ شباهت و سنخیتی با یکدیگر ندارند پس چگونه است که آن موجود خشن از دل این موجود لطیف زاییده میشود؟ به نظر میرسد یک جای این معادله اشکال دارد یا داعش آن موجود خشن و خونریز نیست یا آمریکا آنچه در ظاهر مینماید، یعنی آن موجود لطیف و حامی حقوق بشر نیست. در مورد ماهیت داعش با توجه به این که رفتارها و عملکردهای آن در همین چندساله اخیر اتفاق افتاده و سربریدنها، زنده در آتش سوزاندنها، در آب خفه کردنها و انواع و اقسام جنایات و وحشیگریهای آن کاملا تازه و بهروز است و فیلم و تصویر این جنایات در سراسر دنیا منتشر شده و همچنان نیز با یک جستوجوی ساده قابل دسترسی است، جای هیچ شک و شبههای وجود ندارد؛ بنابراین باید طرف دوم این معادله را مورد بررسی قرار داد: آیا آمریکا همان است که در ظاهر نشان میدهد یا اصل و ماهیت و باطن آن با این شکل و شمایل ظاهری تفاوت اساسی دارد. باید به این نکته توجه داشت که آمریکا طی سالیانی دراز با در اختیار داشتن یک امپراتوری عظیم رسانهای، تبلیغاتی و سیاسی سعی کرده باطن خود را از دید افکار عمومی مردم جهان پوشیده نگه دارد و نقابی از جنس آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و امثالهم به چهره بزند والبته ناگفته نماند با همین ترفندها هم توانسته است بخشی از افکار عمومی جهان و حتی کشور ما را فریب دهد، اما با همه اینها، پی بردن به ماهیت این کشور و باطن نظام سیاسی آن کار چندان مشکلی نیست. از باب نمونه میتوان اشاره کرد به کشتار بیرحمانه و نژادپرستانه میلیونها سرخپوست در سرزمین مادریشان توسط مهاجران اروپایی که بعدها نام آن سرزمین را آمریکا گذاشتند یا به بردگی گرفتن میلیونها سیاهپوست و رفتارهای بسیار خشونت آمیز با آنها که روی تاریخ آمریکا را سیاه کرده است یا سرکوب ملتهای آمریکای جنوبی به شیوههای مختلف فقط به این دلیل که آن منطقه را حیاطخلوت خود تلقی کردهاند. یا پرتاب دو بمب اتمی روی دو شهر ژاپن و دود کردن صدها هزار انسان در یک چشم بر هم زدن، آنهم نه به خاطر واداشتن این کشور به تسلیم که دیگر در واقع تسلیم شده بود، بلکه صرفا برای مشاهده عینی چگونگی عملکرد آخرین سلاح نظامیشان و همچنین زهر چشم گرفتن از رقبای خود. یا جنایات آمریکا در کره و ویتنام و کشتن هزاران هزار انسان در آن منطقه و نیز انواع و اقسام جنایات دیگر این کشور که در میان آنها به هیچوجه نمیتوان از حمایت گسترده و جامع آمریکا از صهیونیستها چشمپوشی کرد، چراکه تاریخچه حضور نژادپرستان صهیونیست در سرزمین فلسطین آمیخته است با جنایات بیشماری که شباهتهای فراوانی با وحشیگریهای داعشیان دارد. حال با این نگاه گذرا و مختصر به تاریخ آمریکا، کاملا مشخص میشود آمریکا برخلاف رنگ و لعابی که به چهره خود مالیده و پوششی که از حریر بر تن کرده در اصل و باطن خود موجودی است به مراتب وحشیتر، بیرحمتر، خشنتر، خونریزتر، جنایتکارتر و ناانسانتر از داعش؛ هم در کمیت و هم در کیفیت. با توجه به این واقعیت، فهم و حل آن معادله بهسادگی امکانپذیر میشود: خر همان خر است فقط نقش و نگار پالانشان با یکدیگر تفاوت دارد و از چنان خری، زاده شدن چنین کرهخری کاملا طبیعی و بدیهی است، چراکه از کوزه همان برون تراود که در اوست. داعش پاره تن و فرزند عزیز آمریکا بود و به رغم این همه، سردار بزرگ اسلام و ایران، حاج قاسم سلیمانی با قدرت و اقتدار آن را درهم کوبید و بساط حکومتش را برانداخت و به این سان طرحی را که آمریکا و متحدانش برای مشغولیت چند دهه آینده خاورمیانه و منطقه غرب آسیا تدارک دیده بودند به زبالهدان تاریخ پرتاب کرد. البته آمریکای زخم خورده و فرزند از دست داده به فکر انتقام افتاد و سرانجام حاجقاسم را به شهادت رساند که البته آرزوی دیرینه سردار بود. اما این نکته را نباید فراموش کرد که انتقام تنها بخشی از آن چیزی بود که آمریکا در سر داشت. بخش دیگر آن در محاسبات آنها، این بود که با از میان برداشتن حاج قاسم، زمینه بازپروری باقیمانده داعش را در این منطقه فراهم سازند. گسیل نیروهای باقیمانده داعش به مناطق قفقاز یا افغانستان در این چارچوب صورت پذیرفته است که البته این بار نیز همچون گذشته راه به جایی نخواهند برد. اما در کنار تحرکات منطقهای آمریکا، آنچه در ماجرای اغتشاشات اخیر شاهد بودیم، حاکی از تکرار برنامههای شیطان بزرگ و اذنابش برای بازتولید داعش در داخل ایران است. اعلام حمایت همهجانبه آمریکا و متحدانش از کسانی که در این اغتشاشات اقدام به بریدن گلو و آتش زدن انسان و زخمی کردن با تیغ و چاقو و شلیک گلوله به مردم و به آتش کشیدن وسائل و اماکن و دیگر اقدامات خشونتآمیز کردند، کاملا منطبق بر همان نسخه عملکرد آنها در سوریه است. امید و انتظار آنها این بود که این هستههای داعشی، بهسرعت گسترش پیدا کنند و سپس با مسلح کردن آنها به شیوههای گوناگون، آنها را به مهمترین عوامل برای ایجاد جنگ داخلی و خونریزیهای گسترده و تخریبهای وسیع در سطح کشور تبدیل سازند و همان بلایی را که بر سر سوریه آوردند، بر سر ایران بیاورند و آنگاه شادمانه گیلاسهای خود را سربکشند. اما نشد آنچه آرزو داشتند بشود؛ برادرکشی به راه نیفتاد، سر بریدن به راه نیفتاد، زنده در آتش سوزاندن به راه نیفتاد، جوی خون به راه نیفتاد، جنگ داخلی به راه نیفتاد، تخریب شهرها به راه نیفتاد و ویرانی ایران صورت نگرفت. نه این که در این راه تلاش نکردند، بسیار هم تلاش کردند. نه این که بسیار تلاش کردند بلکه هر چه در توان داشتند را در عرصههای تبلیغاتی، رسانهای، سیاسی و عملیاتی به میدان آوردند، اما باز هم نشد آنچه آرزو داشتند بشود. سؤال مهم این است که چرا چنین اتفاقات هولناکی در ایران روی نداد؟ البته هر کسی میتواند پاسخ خود را به این سؤال بدهد، اما از نظر اینجانب آنچه در این زمینه از نقش و اهمیت درجه اول برخوردار است، هوشیاری، هوشمندی و دقت نظر مردم ایران است. این به معنای نادیده گرفتن و به فراموشی سپردن کمبودها، کاستیها، مشکلات و نیز انتظارات، انتقادات و اعتراضات نیست. این همه به جای خود محفوظ و صدالبته که جای بحث بسیاری در این زمینه وجود دارد، اما آنچه در اینجا مورد نظر است این که وقتی پای ترفند، توطئه و نقشه دشمنان برای نابودی ایران پیش میآید، مردم ایران از یک هوشمندی خاص در این زمینه برخوردارند و بهسرعت آن را تشخیص میدهند. این گونه بود که هستههای کوچک داعشی که البته در میان آنها جوانان هیجانزده و تحریک شده کم نبودند، همانگونه کوچک و ناچیز باقی ماندند و در مقابل عظمت ملت بزرگ ایران مضمحل شدند و این گونه است که باید با صدای بلند گفت: درود بر مردم هوشیار ایران!