این مهم است، این را در گذشته زیاد تجربه کردهایم، آینده فرهنگی مردم دیارمان مهم است. این تساهل را احساس کردیم به شکلی که میشود نامش را خواب رفتگی گذاشت ــ چه جایگاه مسئولانه و مددرسانان فرهنگی چه اصحاب توانای تئاترــ کاش خواب رفتگی برخی آدمها واقعی باشد، چون آدم خواب را میشود با صدا و سوتی بیدار کرد، اما آنان که خودشان را به خواب زدهاند با بانگ جرس هم بیدار نخواهند شد.
گفته من منزوی و جویای هنر بهشکل کلی با منبع منتظم تصمیمگیریهای کلان امورات مرتبطه با فرهنگ است که به عقیده من کارشان به اندازه نان شب برای مردم واجب است. تصمیم مسئولان وخواست اهالی نمایش، گفتم نگرانم از تساهلها، اجازه دهید چند نمونه را ذکر کنم تا در ادامه بحث دچارمنافات گفتار نشوم:
-از تساهل در عدم ارتباط نهادهای فرهنگی بگویم که یک مانع عجیب است!
موازیکاریها و ترک فعلها واقعا طی سالها این موارد یعنی این خطوط موازی دستگاههای فرهنگی، با ربط کم به هم در این تساهل دخیل بودهاند. رسانهها رویه جدا با فرهنگ و ارشاد دارند و عدم راهجویی هنرمندان تئاتر به رسانه یا بسته بودن راه یک نمونه است. بسته عملکردنها و خودمانی عملکردنها دلیل آن است. این موارد خط موازی است بین سازمانهای فرهنگی؛ حوزه هنری یک مسیر، دانشگاه یک مسیر، معاونت فرهنگی هنری شهرداریها یک مسیر؛ سازمانهای دیگر و الی ماشاءا... خط و مسیر موازی که البته خطوط موازی به هم نمیرسند. همین میشود که مثلا برای حفظ نعمات بهجا مانده از اجدادمان مثل باغها که نشان امیدواری مدائن و ولایات ایران بوده و اکنون در چنگال مافیاهای بورژوا پرور برای ساخت و ساز لوکس است، اقدام فرهنگی با بسیج نهادهای فرهنگی ـ شهری صورت نمیگیرد و این ترس و بیم میآفریند برای تک تک درختهایی که در باغات قدیم محلههای بالا و پایین شهر از ترس قطع و تبدیل شدن خاک باغ به آپارتمان میلرزند. بله منطق میگوید باید آگاهیبخشی کرد، کار فرهنگی در همه شاخههای نمایش و دیگر هنرها!
منسوخ شدگی دوستان و هنرمندان تئاتر از مواردی است که دوست دارم واضح بگویم، بیشتر دوستان اهل تئاتر تغییر شکل محتوایی دادهاند و فقط ایام جشنواره فعالند و در پی الواح تقدیر. در حال معدوم کردن هنر هستند و درخصوص به صحنه بردن موضوع اورژانسی فرهنگی و زیبا شناسی اولویتی ندارند. حالشان و تراوش قلمشان بیشتر احوال شخصی است و این جشنوارهها که آفت پرورش فرهنگ در وادی نمایش شدهاند همیشه در کوره رقابت میدمند تا کجا و اساسا چرا؟ چه سودش به حال شهر و مردمان وقتی جشنواره هنری سه روز بدون اینکه شهروندان آثارشان را ببینند، برپا میشود چه کسانی مخاطب هستند؟ تئاتر برای تئاتریها؟ این است اشاعه فرهنگ؟ این رفتارها (رفتار جشنوارهای) باعث بروز انقراضی شده که اول نوشتهام عنوان کردم، اجرا برای جایزه، بی اینکه خروجی مشخصی در حال و هوای شهر داشته باشد. در این شرایط تئاتری هرچه بیشتر جدامانده و واماندهتر میشود و مسمویتهای عمیق جشنواره، چون باند بازی، پارتی بازی، حق خوری و... مشکلات دیگر برجانش مینشیند. در این میان احوالات دوستانی که مدعیاند برای اعتلای جامعه کار میکنند، اما برای منصب از انواع فریبها و ریاکاری دریغ ندارند، دیدنی است.
-بخش آخر تساهل و آسانگیری فرهنگی که مد نظر حقیر است، بحث آموزش و آموزشگاههاست. آنجا چه استانداردهایی لازم است؟ آیا باید و نبایدهایی برای یک آموزشگاه تئاتری وجود ندارد؟ در یک کلاس کوچک میشود صحنه نمایش را تمرین کرد؟
چی؟ میفرمایید فقط پول برایشان مهم است؟! بله متاسفانه در اکثر موارد اینطور است و هزینهها هنگفت و البته مساحت کلاس و کیفیت آموزش پایین است، پس سلامت این آموزشگاهها را کجا تایید میکند؟ خروجی آنها درجامعه چه معضل فرهنگی را حل میکند؟ در مواردی خود آموزشگاه فرهنگی هنری سبب معضل و مسأله هم میشود.
چرا یادشان میرود. اگر هنرمند خادم است، برای پول نیست، برای همین مردم است و اگر آموزشگاه ایجاد شده که خدمت کند، پس انجام دهد، ولی اگر نمیتواند، باید درش را گل گرفت؛ و سخن آخر جایگاه قدما و پیشکسوتان است. پیشرفت و شکفتگی هر فرهنگی به میزان اکرام استادان فرهنگی، نویسندگان، صاحبان قریحه و مهارت ورزان رشتههای فرهنگی در طول تاریخ وابسته است. این مسأله از احترام ویژه ما ایرانیان به جایگاه پیشکسوت و پیردانا در فرهنگ کهن ما برمیآید و بسیاری از آسیبهای فرهنگی در جامعه از عدم این احترام و اکرام شیوع پیدا میکند. این آنچه بود که از واجبات فعالیت فرهنگی میشود استنباط کرد، رعایتش برای همه هنردوستان نیاز است و دوست داشتم بهعنوان آخرین سخنم در این نوشتار جایگاه قدما و پیشکسوتان را ویژه یادآور شوم.
روزنامه جام جم