از زلزله مهیب بم تا زلزله ویرانگر ورزقان تبریز، از آتش گرفتن ساختمان پلاسکوی تهران تا انفجار مرگبار کلینیک سینا اطهر، از ریزش ساختمان 11 طبقه متروپل در آبادان تا همین سیلاب اخیر که شمال تا جنوب و شرق تا غرب کشور را یک نفس درنوردید و ویران کرد، در تمامی این بلایا، امدادگران سازمانهای مختلف هلالاحمر، آتشنشانی و بسیاری نهادهای امدادی دیگر شبانهروز پای کار بودند تا به قیمت جان و زندگی خود از جان مردم حادثهدیده محافظت کنند. در دو هفتهای که سیلاب ویرانگر ناشی از هجوم پدیده مونسون به ایران، 21 استان کشور را تنها در چند روز زیر و رو کرد، امدادگران ساعتهای طولانی در عملیات امداد و نجات حضور داشتند و به همین دلیل فرصت نشد تا از ناگفتهها و خاطرات خود بگویند. در روزهای اخیر که باران و سیل و حادثه بزرگ دیگری به شهر و روستا و استان دستاندازی نکرد، فرصتی پیدا کردیم تا با آنها از ناگفتههای سیلاب اخیر صحبت کنیم.
به آتشنشانان فحش میدادند
در بحبوحه لحظاتیکه تهرانیها از بارش باران سیلآسا آن هم وسط تابستان سوزان و آتشین لذت میبردند و خدا را شکر میکردند، در دل منطقه امامزاده داوود واویلایی عجیب به پا بود. در میان کوههای سر به فلک کشیده منطقه، مرگ از هر طرف به اهالی و زائران حملهور شده و قصد جان همه را کرده بود. سیلابی سهمگین ناگهان جاری شد و این اتفاق آنقدر سریع رخ داد که برخی از کسبه، زائران و مردم حتی فرصت نکردند کوچکترین واکنشی از خود نشان دهند و سیلاب آنها را از جا کند و با خود برد. آنها که خوششانس بودند، توانستند دستشان را به جایی بند کرده و خود را نجات دهند، اما عدهای هم زیر خروارها آوار وگلولای چسبنده گرفتار شدند و جان خود را از دست دادند. با وقوع حادثه، آتشنشانان تهرانی اولین گروهی بودند که از حادثه باخبر شدند.
جلال ملکی، سخنگوی سازمان آتشنشانی تهران از خاطرات خود در شب حادثه به تپش میگوید:« همان شب حادثه ساعت 2بامداد ما از این قضیه مطلع شدیم و با اینکه جاده خراب بود، خودمان را به محل رساندیم. در همان دقایق اولیه شش نفر را از گل خارج کردیم و اگر فقط 10دقیقه دیرتر میرسیدیم، گِل از گردنشان هم عبور کرده و خفهشان میکرد. تمام این شش نفر تا شانه در گلی غلیظ گرفتار شده بودند و پس از نجات آنها، همکاران آتشنشان نردبانی را روی پشتبام صحن امامزاده قرار دادند. بعد خودشان پایین میرفتند و افراد را کول کرده و به بالا و نقطهای امن منتقل میکردند. تعدادی از ماشینها هم در گل گرفتار شده بودند که بچههای ما با سیم بکسل آنها را خارج کردند. تمام این کارها را در شرایطی انجام میدادیم که اصلا از زیر پایمان مطمئن نبودیم و نمیدانستیم زیر پایمان امن است یا نه. بردن تجهیزات و قدم برداشتن در چنان گلی بسیار دشوار بود. سقف روی سرمان در جاییکه کار میکردیم، اصلا ایمن نبود. نمیدانستیم جاییکه قدم میگذاریم چاه است یا گودال. گل به شدت بالا آمده بود و نمیتوانستیم زیر پایمان را ببینیم. تمام این خطرات، جان همهمان را تهدید میکرد، اما بچهها تمام مخاطرات را به جان خریده و مردانه کار کردند.»
او ادامه میدهد: «معمولا در بحرانهای سهمگین این چنینی، مردم عصبانی و ناراحت هستند. در همین سیلاب امامزاده داوود، مردم دائم ما را به این طرف و آن طرف میکشیدند که آقا تو را به خدا اینجا را بگرد، آن طرف را بگرد، من میدانم بچهام اینجاست که بسیار متاثرکننده بود. یکی از خاطرات تلخ از سیلاب اخیر، یک خانواده قزوینی بود که مردی در آن همسر و فرزندش را از دست داده بود. مرد خانواده میگفت من یک شب با خانوادهام به اینجا آمده بودم تا دوری بزنیم و برگردیم، اما این اتفاق افتاد. مرد زنده مانده بود، اما ما دنبال جسد همسر و فرزندش میگشتیم. در تمام سه چهار روزی که آن مرد در محل حادثه بود، بسیار نجیبانه اشک میریخت و با اینکه داغدار بود، اما با ما محترمانه رفتار میکرد. برخی از مردم چون از شرایط ایجاد شده و از دست دادن جان عزیزان خود ناراحت بودند، به ما ناسزا و فحش میدادند، اما ما میدانستیم آنها در بدترین وضعیت روحی قرار دارند و درکشان میکردیم.»
ملکی با نگاه کارشناسی به حادثه سیلاب توضیح میدهد: « چرا باید کاری کنیم که سرمایهها و شهروندانمان از بین برود، در حالیکه با مدیریت بهینه میتوان مشکل را حل کرد. متاسفم که باید بگویم در بسیاری از نقاطی که حضور داشتم، به راحتی میشد جلوی سیلاب را گرفت. ما نباید تمام تقصیرها را گردن مردم بیندازیم. خیلی جاها این کمکاری مسئولان بخش و شهر و روستا بود که باعث وقوع حادثه میشد. کنارک دو سال سیل آمد. سال اول مسئولانش غافلگیر شدند، سال دوم چرا این اتفاق دوباره تکرار شد؟ وقتی برای امدادرسانی به برخی شهرهای سیلزده میرفتیم و سوال میکردیم زهکشی شهرکجاست تا در صورت گرفتگی آن را باز کنیم، مسئولانش از زیر ساخت شهری و زهکشی خبر نداشتند. مگر یک شهر 10 هزار نفری چقدر کار دارد که این را هم نمیدانند. در امامزاده داوود، انجام یکسری تغییرات در رودخانه و بستر آن حادثه را رقم زد. وقتی روی رودخانه باز باشد، حتی اگر آب چهار- پنج متر هم بالا بیاید، دو ساعت بعد فروکش میکند، اما وقتی روی رودخانه پوشانده شده و از آن به عنوان کوچه و معبر استفاده شود، مشخص است که ورودی آب محدود میشود و حادثه امامزاده داوود را رقم میزند. بچههای امامزاده داوود و آنها که 50-60 سال است در آن منطقه زندگی میکنند و بومی منطقه بودند، به ما میگفتند ما 10 برابر باران اخیر را به چشم دیدهایم، رودخانه سقف نداشت، اما وقتی برای آن سقف گذاشتند، با یک بارندگی، سیلاب، خودرویی را از جا کنده و با آن دهانه ورودی رودخانه را مسدود میکند. بسیاری از اقدامات انجام شده در آن نقطه مهندسی نبود. مغازههایی که با چهار عدد شیروانی و پروفیل و حتی آجر ساخته شده است هم ساختار مهندسیساز ندارد. مغازهها حتما باید به کناره رودخانه بچسبد؟ روی اینها هیچ نظارتی نیست؟ شهرداری وفرمانداری و دهیاری نظارتی نداشتند؟ کل مغازهدارها مطالبهگرانه میگویند ما پول دادیم و اینجا را ساختیم. اگر غیر قانونی بود که اجازه نمیدادند بسازیم. من معتقدم با مدیریت بهینه جلوی بسیاری از بحرانها و حوادث پیشرو را میتوانگرفت.»
نیاز به بازنگری سیستم بحران کشور
محمد خادم، کارشناس مدیریت بحران هلالاحمر هم در عملیات زریندشت فیروزکوه حضور داشت. از او خواستیم تا خاطرهای از سیلاب ویرانگر زریندشت برای خوانندگان تپش تعریف کند:« ما برای انجام عملیات به زریندشت رفته بودیم و آقای کولیوند، رئیس جمعیت هلالاحمر نیز تصمیم داشت برای بازدید به آن منطقه برود و همراه با ما وارد عملیات شد. وقتی وارد منطقه حادثهدیده شدیم، دو مصدوم داشتیم که باید به آنها رسیدگی میکردیم، اما به دلیل شرایط خطرناک موجود در منطقه، به هیچ عنوان جایی برای نشستن وجود نداشت. به همین دلیل بالای سر یکی از آنها، آن هم در جادهای که دو طرفش را آب برده بود، ایستادیم و حمایت کردیم تا توسط بالگرد منتقل شود، نفر دوم نیز توسط امدادگران فنی بسته شده و آماده برای اقدامات بعدی بود. نکته جالب در این عملیات، اقدامات رئیس جمعیت هلالاحمر بود که پس از ورود به عملیات امداد و نجات، با تسلطی کامل به امور، از امدادگران درخواست کرد یکسری اقدامات را انجام دهیم. حتی وقتی دو مصدوم حادثه را وارد بالگرد کردیم، شخصا خودش از مصدوم رگ گرفت. آن مصدوم دچار خونریزی بود و از آنجا که پس از خونریزی، مصدوم دچار افت فشار میشود، رگ گرفتن از او کار دشواری است، اما آقای کولیوند در اولین حرکت و سریع این کار را انجام داد. ما به چیزی دست نزدیم و خودش صفر تا صد تمام کارها را به نتیجه رساند. امیدوارم بقیه مدیران هم یاد بگیرند که اگر وارد حادثهای میشوند، دست کم این را بدانند که برای انجام عملیات یک چکمه بپوشند تا کفش گرانقیمت و پاچه شلوارشان گلی نشود. همین مساله نشان میدهد سیستم بحران کشور به یک بازنگری اساسی نیاز دارد.»
خادم در بخش دیگری از خاطراتش به خارج کردن اجساد از زیر خروارها آوار ناشی از سیلاب اشاره میکند و ادامه میدهد:« ما چند جسد را در محل حادثه دیدیم، اما شرایط آنقدر حساس و خطرناک بود که به راحتی نمیشد عملیات انجام داد. این در حالی بود که خانواده فرد گمشده منتظر بودند پیکر عزیزشان را تحویل بگیرند. سیل طوری آوار را روی پیکر ریخته بود که اقدامات ما و بچههای آتشنشانی روی این موضوع بسیار سخت و سنگین بود. جنازه را به چشم میدیدیم، اما نمیتوانستیم بیرون بکشیم. در چنین شرایطی، ابتدا باید تمام آوار را برداریم، اما این را هم در نظر داشته باشید که آوار بالادست هم در شرایط خطرناکی قرار داشت و هر لحظه ممکن بود روی سر امدادگر یا دیگران ریزش کند. بنابراین ما با شرایط دشواری برای خارج کردن اجساد مواجه بودیم. مثلا در همین عملیات یخار ما سه جسد داریم، اما یخچال منطقه به طرز وحشتناکی آب شده و با شکافهای بسیار خطرناکی که ایجاد شده، امدادگران نمیتوانند به اجساد دسترسی داشته باشند.»
او با نگاهی نقادانه و کارشناسی به سیلاب امامزاده میگوید: « با وجود تمام هشدارها و اینکه زنگ خطر جاری شدن سیل در کشور از مدتها پیش به صدا درآمده است، چرا اجازه ساخت و ساز در حریمها داده میشود. اگر قانونی داریم که ساخت و ساز صورت نگیرد، چرا ساختمانسازی انجام میشود؟ امامزاده داوود خودش مسیل بوده و سالهای گذشته نیز شاهد جاری شدن سیلاب در آن بودیم. در همین دربند و لواسان، صد در صد این اتفاق رخ خواهد داد، اما متاسفانه گوش شنوایی برای شنیدن هشدارهای کارشناسان ایمنی وجود ندارد.»
سگهای زندهیاب همیشه حاضر در بحران
سیل امامزاده داوود چنان قدرتی داشت که حتی امدادگران سایر استانها هم به کمک تهران آمدند. محسن فریدونی، مربی آنست هلالاحمر همدان هم از همان امدادگران بود. او از سال 82 امدادگر است و سال 90 از امداد جادهای وارد تیم آنست شد و در مجموع 11 سال است در این واحد مشغول به فعالیت است:« پس از اعلام وضعیت جاری شدن سیلاب، با سگ 9 سالهام وایپر و سگ دیگری به نام شیرو به امامزاده داوود رفتیم و همراه با بچههای هلال احمر زنجان، مازندران و همدان در امامزاده مشغول تجسس شدیم. در نگاه اول همه چیز بسیار ناراحتکننده بود. گِل ارتفاع زیادی داشت و مسیر رودخانه تخریب شده بود. بعضی جاها فکر میکردیم نهایت 10 سانتیمتر گل وجود داشته باشد، اما وقتی پایمان را وارد گل میکردیم تا یک متر و نیم درآن فرو میرفتیم. کل میوههای منطقه از بین رفته و باغداران از این موضوع بسیار ناراحت بودند. روزهای قبل امدادگران یکسری افراد را نجات دادند، اما ما فقط یک «پا» پیدا کردیم. دنبال دو خانم گمشده هم میگشتیم که متاسفانه هرچه گشتیم، نتوانستیم نشانی از آنها پیدا کنیم. سگهای هلالاحمر، سگهای زندهیاب هستند و فقط افراد زنده را پیدا میکنند. ما سگ جسدیاب نداریم و سگ من هم جسدی پیدا نکرد. در جایی که سیل و گل باشد، بویایی سگ هیچ کارایی ندارد. اگر هم احتمالا جسدی وجود داشته باشد، در چنین مواقعی ما بیشتر به حرکات سگ توجه میکنیم. مثلا اگر روی نقطهای خیلی متمرکز شود، آنجا را جستوجو میکنیم. سگهای زندهیاب، تنها در صورتی میتوانند اجساد را در گل و لای پیدا کنند که بخشی از بدن آنها بیرون مانده و متعفن شده باشد که در این صورت، سگ متوجه بوی تعفن میشود.
عملیات تجسس توسط سگهای زندهیاب به طور مقطعی انجام میشود. یعنی مسیری را که احتمال میدهیم جسد یا فردی باشد را بررسی میکنیم. اگر چیزی پیدا نکردیم، آن وقت به سگ استراحت میدهیم. اگر گِلی باشد دست و پایش را تمیز میکنیم، خوراکی و تشویقی میدهیم تا دوباره آماده تجسس شود. در برخی نقاط میزان گل چندان زیاد نبود و سگ میتوانست حرکت کند، اما در برخی نقاط عمق گل زیاد بود برای همین یا سگ را در آغوش میگرفتیم یا با قلاده از گل خارج میکردیم. اگر خطری در همین عملیات امامزاده داوود حس میکردند، به طور غریزی وارد محل نمیشدند، حتی اگر من مربی وارد آن میشدم، سگم دنبالم نمیآمد.
در سیلاب امامزاده داوود، مردم که در شرایط روحی نامناسبی بودند، برای پیدا کردن عزیزانشان التماس میکردند که واقعا جانکاه بود. یکی از باغداران آمد و گفت در بخشی از منطقه ما خون لخته شده وجود دارد و بیایید آن نقطه را با سگتان جستوجو کنید. ما هم رفتیم و بعد از بررسی متوجه شدیم لخته خون نیست و رد رنگ تمشکهایی است که از روی درختها روی گِلها افتاده و در گل حل شود. شباهت رنگ آن با خون باعث شده بود تا باغدار عزیز فکر کند جسد یا مصدومی زیر گل قرار دارد. همان لحظه هم تمشکی داخل گل افتاد و رنگ داد که خود باغدار هم متوجه شد، اما برای آرامش خاطر باغدار همان محل را جستوجو کردیم تا مطمئن شود پیکری در آن نقطه وجود ندارد. در مسیر خودمان شاید بیش از 30 بار چنین صحنههایی را دیدیم. سیلاب امامزاده با اینکه تلفات گرفت و مردم را داغدار کرد، اما همین مردم با امدادگران بسیار مهربان رفتار میکردند. در روستا وقتی با سگهایمان مشغول تجسس بودیم، یکی از باغداران یک سطل تمشک برایمان آورد. مردم کشور ما در چنین بحرانهایی بسیار خوب ظاهر میشوند و هوای ما هلالاحمریها را دارند، چون میدانند ما هم از جنس خودشان هستیم.»
قدرت غیر قابل تصور سیلاب
محمد کبادی، مسئول تیم امداد و نجات کوهستان سازمان امداد و نجات هلالاحمر هم یکی از کسانی است که در امدادرسانی به سیلزدههای امامزاده داوود و زریندشت فیروزکوه نقش داشت. او هم مانند بسیاری از همکاران خود معتقد است سیلابی با چنین خشم و قدرت تخریب به چشم خود ندیده است. حوادث شبهای بحرانی امامزاده داوود و زریندشت را از زبان کبادی بخوانید: «نیمههای شب بود که سیل در امامزاده داوود جاری شد و بعد از برگزاری جلسهای فوری در این مورد، تمام تیمها و کارشناسان استانهای البرز و تهران به منطقه اعزام شدند. پس از اعزام به منطقه، تعدادی از تیمها در بخش بالادست امامزاده، قهوهخانه، کانالها و نقاط سیلزده مشغول کار شدند بخش دیگری هم در پایین دست امامزاده بودند که چون مخاطرات زیادی به همراه داشت، لازم بود یک تیم فنی وارد آن شود. من به اتفاق معاون لجستیک سازمان، تیمی از امدادگران، تیم آنست و یک تیم واکنش سریع از تهران به بخش بالادست رفتیم و جستوجو را آغاز کردیم. سیل از بالادست آمده و در دره جاری شده بود. وقتی وارد دره شدیم، چنان صحنههای هولناکی را ایجاد کرده بود که باور نمیکردیم. کف دره تا ارتفاع زیادی از گل و لای و سنگ پوشیده شده بود. طوری که وقتی پایمان را روی این سطح قرار میدادیم، گل نبود و حالت شل داشت. اگر بچهها هنگام راه رفتن نکات ایمنی را رعایت نمیکردند، دو برابر قد یک انسان، داخل گل فرو میرفتند که اگر این اتفاق میافتاد، بسیار خطرناک بود. با وجود رعایت تمام مراقبتها، اما گاهی بچهها در گل گرفتار میشدند. همزمان سگهای زندهیاب هم همراه خود داشتیم و به جستوجو ادامه میدادیم. کف دره به شدت تخریب شده بود و دیدن برخی صحنهها، باعث ناراحتی و غم انسان میشد. ارتفاع سطح آبی که آن شب در امامزاده داوود بالا آمده بود، شش تا هفت متر و به شکلی برقآسا از داخل دره عبور کرده بود. در دو قسمتی که تجسس داشتیم، اشیای مختلفی پیدا کردیم. از دمپایی بچگانه تا کفشهای افراد بزرگسال. حتی صلواتشمار و بطری هم آنجا دیده میشد. حتی در صحنهای تسبیحی دیدم که مشخص بود شخصی در آن فضا مشغول راز ونیاز بوده و شاید هنگام سیل از دستش رها شده بود. تماشای چنین تصاویر ناراحتکنندهای در آن لحظه، این موضوع را در ذهن انسان تداعی میکرد که سیلاب چه قدرتی داشته و افراد درگیر در سیلاب چه ترس و وحشت و استرسی را تجربه کردهاند. آنقدر شدید و سریع این اتفاق افتاده بود که فرصت هرگونه واکنشی را از حادثهدیدگان گرفته بود. در مورد پیکرهای پیدا شده هم یادم نیست روز اول چه تعداد پیکر پیدا کردیم.
هوا در حال تاریک شدن بود که تصمیم گرفتیم کل تیمها را از دره خارج کنیم، اما خارج شدن با آن لباسهای سیلاب و چکمهها بسیار دشوار بود. با بچههای واکنش سریع تهران از شیب تندی بالا آمدیم و پس از خروج از دره به بالادست و کنار همکاران خودمان رسیدیم. ما از ساعت 8 و 9 صبح تا چهار و پنج بعد از ظهر کف دره بودیم و بچهها تشنه بودند. چون چشمههای آب آنجا تخریب شده و مواد غذایی هم وجود نداشت، همگی گرسنه و تشنه بودیم. اولین چیزی که کنار امامزاده صالح دیدیم، موکب مانند سازمان میادین شهرداری بود که در میان نیروهای عملیاتی هلالاحمر، آتشنشانی، نیروهای جهادی و تمام دستگاههایی که آنجا فعالیت میکردند، هندوانه توزیع کرد و اتفاقا صرف این هندوانهها به بچهها انرژی داد. پس از صرف هندوانه و پذیرایی، برای کمک به قسمت بالادست و آن قهوهخانه معروف رفتیم که بچهها در آن مشغول جستوجو بودند. همان لحظه بود که متوجه یک رعد و برق و توده ابر سیاه در آسمان شدم. با این وضعیت، مشخص بود که به زودی قرار است با هوای نامساعدی روبهرو شویم. به همین خاطر تصمیم گرفتیم کل نیروهای عملیاتی را از منطقه خارج و ادامه عملیات را به فردا موکول کنیم. بلافاصله به همه و حتی نیروهای زحمتکش شهرداری هم اعلام کردیم که همه باید منطقه را تخلیه کنند. پس از تخلیه نیروها، خودروهای عملیاتی و تیم سگهای زندهیاب، حرکت کردیم، اما در مسیر بازگشت، آسمان ناگهان رعد و برق زد و طوفان شدیدی شروع شد. با شروع طوفان، سنگها ریزش کرد و مسیر برگشت ما مسدود شد، طوری که مجبور شدیم از خودرو پیاده شویم تا جاده را پاکسازی کنیم. در لحظهای که تلاش میکردیم، جاده را پاکسازی کنیم، دبیر کل جمعیت هلالاحمر برای گفتن خدا قوت به ما از سولقان آمده بود. راه مسدود که توسط بچههای راهداری باز شد، ایستاد و بعد از گفتن خدا قوت رفت.»
فردای روز حادثه، دوباره تیمهای امدادی به منطقه امامزاده داوود اعزام شدند، غافل از اینکه سیلی سهمگین در حال زیر و رو کردن فیروزکوه و روستاهای آنزها، آتشان و زریندشت است. کبادی ادامه داد:« به من ماموریت داده شد به این منطقه بروم. گروهی از امدادگران را شبانه به منطقه اعزام کردیم، اما راههای روستا بسته شده بود. هماهنگی خوبی با راهآهن زریندشت انجام شد و چون راهآهن آسیب ندیده بود، اقلام امدادی و عملیاتی را از طریق راهآهن و با قطار فرستادیم. تمام بچههای راهآهن، لکوموتیوران، خدمه پرسنل راهآهن، به خصوص ایستگاه راهآهن زریندشت زحمت خیلی زیادی کشیدند. انبار ایستگاه را در اختیار ما قرار دادند و سالن انتظارشان را هم موکت کردیم و نیروها را اسکان دادیم. وقتی وارد منطقه شدیم، سیل چنان تخریبی به بار آورده بود که میتوانم بگویم هیچ شباهتی به سیل نداشت و بیشتر شبیه زلزله بم و کرمانشاه بود. اهالی روستا هنوز حادثه را باور نکرده بودند و بهت و حیرت را به خوبی میشد در چهرهشان دید. به ما میگفتند که فلان تعداد آدم مفقود و ناپدید شده است، ما هم همراه همکاران خود، مسیرهای سیل را بررسی کردیم. مثلا اگر فردی در بالادست روستا بود، چند کیلومتر پایینتر و در زاویه دیگری پیکرش را پیدا کردیم. سگهای زندهیاب و مربیان آنها بسیار اذیت شدند. تیمهای عملیاتی را که از شهریار، پاکدشت و نقاط مختلف آمده بودند با کمک معاون امداد تهران ساماندهی کردیم و پس از آن، اقلام دپو شده در ایستگاه راهآهن مانند چادر، پتو و بستههای غذایی 72 ساعته را سعی کردیم با برنامهریزی توزیع کنیم. تیمی از بچههای هلالاحمر فیروزکوه را با مسئولیت رئیس شعبه به روستای آتشان فرستادیم که پس از رسیدگی و ارزیابی وضعیت آنجا، اقلام غذایی را توزیع و آن منطقه پاکسازی شد. روزی که در زریندشت بودیم، چهار مفقودی داشتیم که سه نفر را پیدا کردیم. یکی از مفقودیها دختر کوچولوی همان خانم دکتر بود که با مادرش در ویلا بود. او را در همان منطقهای که فکر میکردیم، پیدا کردیم. یک نفر دیگر را هم داخل یک باغ و زیر گل و لای پیدا کردیم. نفر سوم را هم که در خانه خودش و زیر خروارها خاک و گل مدفون شده بود با واکنش سگهای زندهیاب پیدا شد. فقط یک نفر مانده بود که او هم به گفته روستاییان در ایام محرم مداحی میکرد. ماشینآلات راهداری زیادی به منطقه آورده شده بود و استاندار تهران هم در مسجد زریندشت حضور داشت. تمام کوچه پسکوچهها و باغها را جستوجو میکردیم، اما مشکل اصلیمان این بود که گِلی چهار متری در کوچههای روستا پهن شده بود. چهار متر گل که با هیچ روشی نمیتوانستید در آن جستوجو را انجام دهید. خط آهن را که با گل و لای پوشانده شده بود، گشتیم اما آن فرد را پیدا نکردیم. »
از روزهای بعد و به دلیل وجود بقایای حیوانات، انسان یا موجودات دیگر، اهالی روستا دائم به امدادگران مراجعه کرده و میگفتند در جایی بوی تعفن پیچیده است. امدادگران نیز با توجه به صحبتهای مردم محل را جستوجو کرده، اما در نهایت لاشه مرغ یا پرنده متعفن شدهای را پیدا میکردند.
به گفته کبادی، آن روزها نقاط زیادی را جستوجو کردند، اما هیچ نشانهای از فرد گمشده پیدا نکردند، اما درست در شرایطیکه هیچکس انتظارش را نداشت، فرد مفقودی پیدا شد. او در مورد نحوه پیدا شدن مفقودی سیل توضیح میدهد: «موضوع ناراحت کننده برای من در این قضیه، تلاشهایی بود که پدر فرد گمشده انجام میداد. این پدر از صبح میآمد و مثل مرغ پرکنده از درخت بالا میرفت و از بالا لجنها را نگاه میکرد تا شاید ردی از پسر 21 یا 22 ساله خود پیدا کند. هرجا که حس میکرد ممکن است بچهاش باشد، دنبالش میگشت. رفتارهای این پدر به شدت همه ما را متاثر کرده بود. حتی بچههای راهداری و بقیه با بابکت و بیل و لودر آمده بودند تا برای تسلای دل آن پدر کاری انجام دهند. اگر در جایی ریسک این وجود داشت که ماشین چپ شود، بازهم دوستان به کار خود ادامه میدادند تا آن جوان گمشده را پیدا کنند.او پدر بسیار محجوبی بود. با اینکه داغدار و عزادار بود، اما نجیبانه جستوجو را همراه ما ادامه میداد. همه ما دعا میکردیم بتوانیم کاری برای او انجام دهیم. روزهای بعد به ما خبر دادند که دماوند دچار حادثه شده و با توجه به اینکه آن روستا از وضعیت اضطراری خارج شده بود و تهران میتوانست آن را پوشش دهد، امدادگران همه برگشتند و خود من هم عازم دماوند شدم، اما صبح روز بعد که مصادف با روز عاشورا بود، خبر دادند پیکر پسر گمشده پیدا شده است. هرگز چهره مالامال از غم آن پدر و تلاشهایش را هرگز فراموش نمیکنم که پا به پای امدادگران کار میکرد. این روستا مردمان بسیار متینی داشت و در حالیکه چکمه به پا داشتند، از صبح تا غروب و کنار ریل راهآهن پا به پای ما کار میکردند.»
روز آخر و در حالیکه امدادگران تصمیم گرفته بودند محل را ترک کنند، اتفاق غیرمترقبهای افتاد. ساعت چهار و پنج بعد از ظهر، ناگهان مثل شب اول رعد و برق شدیدی زد و باران سیلآسایی شروع به باریدن کرد. همه امدادگران دقیقا در شرایطی در محاصره سیلاب قرار گرفتند که مردم زریندشت قرارگرفته و فیلم آن در فضای مجازی پخش شده بود. کبادی به چشم خود آبشاری را دید که بیرحمانه خانهها را یکییکی خراب میکرد. همه پشت بیسیم فریاد میزدند بچهها روی بلندی و ریل راهآهن بروید تا از سیل در امان باشید:«یک لحظه نگاه کردم دیدم سیل سهمگینی در حال نزدیک شدن به خط راهآهنی است که روبهروی پاییندست روستا بود. افرادی زیادی از زن و بچه روی خطآهن راه میرفتند و شاید سه کیلومتر به طرف آنها دویدم تا هشدار بدهم از تیررس سیلاب دور شوند. در همین مدت مردم را تخلیه کرده و دو سه نفری که در ویلاها بودند را از روی رودخانه خروشان عبور دادیم و پس از رساندن آنها به ایستگاه، از مردم خواهش کردیم تحت هیچ شرایطی از ایستگاه خارج نشوند. با اینکه به دلیل جاری شدن سیلاب، راهها بسته شده و مجبور شدیم تا آخر شب در آنجا بمانیم، اما خوشبختانه با اقدام به موقع همکاران امدادگر منطقه تخلیه شد و به هیچکس هم آسیبی وارد نشد.»
منبع: ضمیمه تپش روزنامه جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد