جریان اصلاحات که مدتهاست دچار ریزش و افول سرمایه اجتماعی شده، برای احیای خود با ایدهها و نگرشهای مختلف و متضادی در درون مواجه است. تضادهای مبنایی که دامنهای از چپهای سنتی، اصلاحطلبان نهادی، ساختاری و درنهایت پهلو گرفته تا براندازی را شامل میشود.
اصلاحطلبان امروزی اگر از به بنبست رسیدن اصلاحات شکل گرفته از سال۷۶ سخن به میان میآورند، به عنوان نیروهای چپ طی چند دهه گذشته با جهتگیریهای مختلفی روبهرو بودهاند؛ روزگاری به دور چپ سنتی طواف میکردند، زمانی دوم خرداد و اصلاحات را فریاد کردند، سپس به جنبش سبز رسیده و در دوران دولت اعتدال به بهبودیخواهی میل کردند. اینان، اما در شرایط کنونی و پس از شکست در انتخابات۱۴۰۰ در حال آسیبشناسی خود برآمده و تلاش فراوانی دارند تا ترمیم طبقاتی، گفتمانی، تشکیلاتی و انتخاباتی را دنبال کنند.
این آسیبشناسی جریان اصلاحات، اما بدون توجه عمیق به اقتضائات زمانه، درک و شناخت جامعه، تحلیل واقعگرایانه دلایل ریزش سرمایه اجتماعیشان، غلبه سیاست بر ترجیحات و خیرعمومی و... باعث شده این جریان در شرایط کنونی با تعارض شدید نحلههای مختلف خود برای هژمون کردن دیدگاهها و راهبردها برای آینده اصلاحات مواجه شود.
بحران جانشینی در جریان اصلاحات به موازات بروز شکافهای درونی موجب شده ایدهها و کنشهایی در جریان اصلاحات شکل بگیرد که رادیکالیسم شتابان را در صدر قرار داده و عقلانیت و سیاستورزی منطقی در حاشیه این جریان قرار گیرد. این رادیکالیسم بیگمان موجب هدف قرار گرفتن هویت جریان اصلاحطلبی و شیفت از اصلاحطلبی به تجدیدنظرطلبی شده و نامیدن گفتمان «هلو انجیری» که نه، اما همان ادامه «کت پوزیسیونی» و «شلوار اپوزیسیونی» را در پی داشته باشد.
اگر امروز افرادی همچون مصطفی تاجزاده از اصلاحات ساختاری سخن به میان میآورند و خود به تنهایی تشکیلات اصلاحطلبی را در اقدام از پیشانجام شده قرار میدهند، باید راز آن را در بیان چند نکته دید.
- جریان اصلاحات در درون خود با دیدگاههای مختلفی برای ترسیم خطوط راهبردی-عملیاتی این جریان مواجه است. میل برخی سران اصلاحات به طیف اصلاحطلبان نهادی و بروز اندیشه و ادبیات آنان در برخی توصیهها و تجویزها موجب شده یک نزاع درون تشکیلاتی و طغیان راهبردی میان طیفهای جریان اصلاحات شکل بگیرد و اصلاحطلبان ساختاری برای هژمون کردن دیدگاههای خود رادیکالیسم را پیشه کنند.
- طیف اصلاحطلبان ساختاری تلاش دارند در نزاع با اصلاحطلبان نهادی برای جذب بدنه اجتماعی این جریان، رادیکال عمل کرده و با هیجان، به فربگی خود و به حاشیه راندن طیف اصلاحطلبان نهادی مبادرت ورزند. بیان مطالبی در خصوص اصلاحطلبان رامشده، اهلی، کارگزارانیشده و... بخشی از تلاشهای اصلاحطلبان ساختاری در این زمینه است. از دیگرسو، انتقاد درونی اصلاحطلبان مبنی بر روشن نبودن جایگاه تاجزاده در جریان اصلاحات نیز نیمه دیگری از نزاع درونی در این جریان را به نمایش میگذارد.
- اصلاحطلبان ساختاری و نهادی هر یک به فراخور برنامههای خود، هویتی اپوزیسیونی دارند، ساختاریها، اما نزدیکتر به براندازان بهویژه در حوزه مفهومی حکایت آشکارتری را به نمایش میگذارند.
- این دو طیف در شرایط کنونی مستظهر به حمایت اجتماعی بدنه جریان اصلاحات نبوده و در عمل اصلاح اصلاحات را از مدار تحقق خارج کردهاند، هرچند اصلاحطلبان نهادی در ایدههای خود، از بازنشستگی ژنرالهای این جریان سخن به میان میآورند، اما واقعیت ماجرا این است که اصلاحات از وضعیت «جوانان عجول» - «پیران لجوج» رنج برده و برخی جوانان در حلقه آمدهاش هم چشم در توصیهها و آموختههای آن سوی مرزها دارند.
- چهرههای اصلاحطلب از هر نوع نحلهاش، به یوم الواقعه چشم دوختهاند و آنچه را در نهان طرح میکنند، به دنبال پیادهسازیش در موعد مقرر هستند. در این میان، اصلاحطلبان ساختاری بازی را عیان و برای سران، منطق موقعیت را مخدوش ساختهاند.
- در آخر، اما هر آنچه در حال طرح و بیان از سوی اصلاحطلبان است با فقدان محوریت مردم، زندگی و دوری از تبدیل رنجهای آنان به پروژههای سیاسی مواجه است.