بخش گستردهای از قصههای ایرانی به عنوان قصههای عامه به شرح ماجراهای قهرمانانی میپردازد که این روزها کمتر سراغی از آنها میگیریم. قهرمان قصههای عامیانه فارسی نه از اقبال و شهرت قهرمانان افسانهای جهان برخوردارند و نه از محبوبیت و شهرت در میان نسل امروز. اما اصلا چه اهمیتی دارد که با قهرمان قصههای عامیانه آشنا باشیم؟ میتوان این موضوع را در چند وجه مرور کرد.
ادبیات عامه ایران، حافظه تاریخی و شفاهی ما و حاصل خرد جمعی و تجربه سالیان دور انسان در رویارویی با دشواریها و ناهمواریهای زندگی هستند. در حقیقت قهرمان هر کدام از این قصهها، روایتگر تجربهها و دانش انسانهایی هستند که فراتر از زمان و مکان، مراحل رشد و تکامل را پشت سر نهادهاند. همانطور که میدانیم قصههای عامیانه، نویسنده مشخصی ندارند. نویسنده و خالق آنها، حافظه و فهم انسان است. اگر بتوانیم تمام انسانها را در قالب پیری جهاندیده و کارآزموده تصور کنیم که آموختهها و کشفیات خود را در شرح زندگی قهرمانانهای افسانهای بیان میکند، آن پیر میشود ادبیات عامه و آن روایات میشود قصههای ادبیات عامه.
این قصهها دستاوردی شگرف و ارجمند دارند؛ شناخت خویشتن. خاستگاه قصههای هر سرزمین ناخودآگاه افراد آن است و مطالعه آنها به راستی بیانگر کیفیت اندیشهورزی و خرد جمعی و روشنگر اخلاق و روان جامعه خویش است. انسان برای التیام رنجها، سرخوردگیها، آرزوها، فقدان و درد خویش و برای درک ابهامات و پیچیدگیهای زندگی به قصه پناه میبرد. قصهها نیروهای حیاتبخش روان بشر بودهاند که ناخودآگاه را به صورت منطقی با حوزههای عمل و رفتار آدمی مرتبط میکنند به گونهای که به مخاطب اجازه میدهد جهان واقعیات را به صورت جدی و عملی براساس جهان قصه درک کند و از این گذرگاه به قلمرو آرزوها و ترسهای روان بازگردد.
قهرمانان قصههای عامه میتوانند تبدیل به قهرمانان اسطورهای بومی شوند. بررسیهای علمی و پژوهشی بر ساختار اساطیری - کهنالگویی این قصهها و واکاوی روند رشد قهرمان قصههای عامه نشان داده است این قهرمانان از ظرفیتهای اسطورهای برخوردارند و مراحل زندگی آنها منطبق با ساختارهای اساطیری پیش میرود و همین کارکردها و رهیافتهای نقد اسطورهای به خلق قهرمانان جاودانه و شگرفی منجر شده که کاملا مطابق با اندیشه و فرهنگ ایرانی است.
قهرمان قصهها میتوانند مجالی باشند برای تمرین سفر زندگی کودکان و نوجوانان و شاید به همین دلیل باشد که کودکان و نوجوانان که در ابتدای سفر زندگی هستند تا این اندازه مسحور قصهها میشوند و با تجسم خود در موقعیتهای مشابه مراحل سفر را تجربه میکنند تا در باورشان کمکم این اندیشه به بار بنشیند که میتوانند قهرمان قصه خویش باشند. بهرهمندی از سه مرحله سفر قهرمان، یعنی مرحله «عزیمت»، «تشرف» و «بازگشت»، زمینه مناسبی هستند برای بازآفرینی معنا و مفهوم قهرمان اسطورهای ایرانی. این قهرمانان که دارای مراحل رشد و تکامل هستند، مانند شخصیتهای هشیوار در مراحل مختلف زندگی با دگردیسی مواجه میشوند. زندگی آنها با فراز و فرودهای داستانی پرکشش پیش میرود و از ظرفیتهای داستانی و دراماتیک برخوردارند. پیشنهاد میشود حالا که مسئولان هم ضرورت پرداخت به ادبیات و قصههای بومی را میدانند، کارگروههای علمی از فعالان و محققان قصههای عامه، برای تعریف نقشه راه ترویج قصههای ایرانی و برونرفت از فراموشی قهرمانان قصههای ایرانی تشکیل شود تا بتوان ضمن ایجاد فضای اشتغال برای دانشآموختگان علوم انسانی و تولید محتوای بومی کاربردی و ارزشمند برای مخاطب، منابع فرهنگی را تبدیل به فرصتهایی برای هویتسازی، دستاوردهای اقتصادی و ثروتملی کرد.