مثل همین حالا که بیصبرانه چشم به راه دیدن درخشش پورصمیمی در نقش اسماعیلجورابلو در «برادران لیلا» هستیم و استثنائا بهدلیل اینکه فرانسویها و برخی منتقدان و مخاطبان خارجی دیگر زودتر از ما بازی این بازیگر را دیدهاند، حسودیمان میشود.
در میان ویترین بوسههای بیآشنا با درد هموطنان و پوششهای مثل همیشه عجیب و غریب خانمهای سینماگر ایرانی و متعلقات عوامل فیلم برادران لیلا، این سعید پورصمیمی بود که با حضور ساکت و آرام و جادوییاش چشمها را خیره کرد.
این موضوع، تصادفی و ناگهانی نیست و نشان از رگ و ریشه و عقبهای درست و قابل اعتنا دارد. پیرمرد ۷۸ساله که با آن سبیل و موهای کمپشت سفید و چشم و ابروهای بازیگوش و کت و شلوار رسمی و پاپیون مشکی، با وقار روی فرش قرمز جشنواره کن حاضر شده بود، گرچه برای مخاطبان خارجی چهرهای جذاب اما غریبه بهنظر میرسید و حتی خانم گزارشگر فرانسوی برای تلفظ اسم او عرقریزی بیسابقهای را تجربه کرد و دست آخر هم نام «سعید پوغصمی» از دهانش خارج شد اما این حضور میتوانست سالها زودتر از اینها اتفاق بیفتد و همه نقشها و فیلمهای درخشان پورصمیمی قابلیت حضور در معتبرترین جشنواره فیلم جهان را داشت. در آن صورت مخاطبان جهانی خیلی زودتر از اینها میتوانستند با هنر بازیگری پورصمیمی آشنا شوند و احتمالا نامش را هم درست به زبان بیاورند.
شاید از این رو بعد از آب شدن یخ پورصمیمی در فرش قرمز، آن بازیگوشی و شیطنتهای جذابش در مراسم فوتوکال با چهره خندان و ابروهای آشفته و شوخیهایش با عکاسان، حامل پیام ناخودآگاهی بود و این جلوهگری را باید نوعی اعلام حضور دیرهنگام در عرصه سینمای جهان درنظر بگیریم.
اینکه پورصمیمی چه بازیگر بزرگی است که مخاطبان سینمای جهان، کمتر بخت این را داشتند که بازیهای خوبش مثل نقش درویش در «آبادانیها» را در جشنوارههای جهانی مثل لوکارنو ببینند. این البته از تفاوت زبانی هم ناشی میشود و اگر زبان فارسی مخاطبان گستردهای در جهان داشت یا بازیگران ایرانی به زبان غالب دنیا یعنی انگلیسی مسلط بودند، قطعا هم پورصمیمی و هم خیلی از بزرگان بازیگری ایران بیشتر از اینها به مخاطبان سینمای جهان معرفی میشدند و به لحاظ جایگاهی قدر و قیمتی همسنگ چهرههای بزرگ بازیگری دنیا داشتند. اگر نه بازی او در «آبادانیها»، ملول در «ناخدا خورشید»، نقش توسل در«تحفهها»، جعفر در «هی جو»، جامی در «پرده آخر»، فرتی در «عشق طاهر»، وکیل در «عروس آتش»، لفته در «سرزمین خورشید» و برخی نقشآفرینیهای دیگرش در «زشت و زیبا» و «بوسیدن روی ماه» و «اینجا چراغی روشن» است، هیچ کم از بازیهای شاخص و ماندگار سینمای جهان نداشت.
یکی از نقشهای درخشان پورصمیمی در یه حبه قند به کارگردانی رضا میرکریمی است و اصلا این حضور دراماتیک و مؤثر او در نقش دایی است که با خفه شدن با یک حبه قند موقع خوردن صبحانه، ورق قصه را برمیگرداند و عروسی را به عزا تبدیل میکند.
یکی از سکانسهای خوب بازی پورصمیمی آنجاست که با لهجه شیرین یزدی، میخواهد پسرک خیس و ترسیده را آرام کند و با بازگویی خاطرات و ترسهای کودکیاش با او همدلی کند. مرور دوباره این سکانس، مهر تاییدی بر هنر ناتمام و همیشه جوشان بازیگری اوست و همزمان با بازی در «یک حبه قند»، کار دیالوگگویی و انتقال جذاب قصه را هم به بهترین شکل ممکن انجام میدهد. شیرینی حضورش مستدام.
علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد