ماموران پلیس گلستان در دو عملیات جداگانه، دو کودک را از مرگ در آتش و بر اثر خفگی نجات دادند.
کد خبر: ۱۳۶۱۷۴۸

حادثه هیچ‌وقت خبر نمی‌کند. درست در شرایطی که بسیاری از مردم تنها فکر و ذکرشان گذراندن تعطیلات و لذت‌بردن از سفر است و به خطرات احتمالی پیش‌رویشان چندان اهمیتی نمی‌دهند اما گروهی دیگر تنها دغدغه‌شان در طول تعطیلات، تامین امنیت و آسایش مردم است تا بدون هیچ حادثه و خاطره ناگواری به خانه برگردند.

تعطیلات امسال هم خالی از خطر و حادثه نبود و درحالی‌که ممکن بود برخی از مسافران به شمال کشور عزادار شوند و با چشمی گریان به خانه برگردند اما دو مامور پلیس در استان گلستان با دقت، سرعت‌عمل و هوشیاری خود، جان دو کودک را از مرگ حتمی نجات دادند.

سرعت‌عمل پلیس در نجات جان پسربچه

یکی از حوادث مرگبار در منطقه گالیکش استان گلستان و زمانی رخ‌داد که فریبا صدری همراه فرزند شش‌ساله‌اش عرشیا داخل خودرو بود و روحش خبر نداشت حادثه‌ای هولناک در انتظار او و پسر کوچکش است.

روایت ۲ مامور فداکار که فرشته نجات کودکان شدند (+عکس)

مادر از روز حادثه به جام‌جم می‌گوید: آن روز باران می‌بارید. من چون مسافرکشی می‌کنم، همیشه عرشیا را با خودم می‌برم تا خدای‌نکرده اتفاقی برای او در خانه رخ ندهد. آن‌ روز هم سوار ماشین بودیم و من هم سرگرم صحبت با مسافرم بودم و حواسم به پسرم و کاری که داشت انجام می‌داد نبود. همین‌طور که مشغول صحبت بودم، یک لحظه برگشتم پسرم را نگاه کردم و دیدم یک بست پلاستیکی دور گردنش انداخته و رنگ پوستش به‌شدت قرمز شده است. ماشین را فوری کنار زدم و با گریه و جیغ از مردم کمک خواستم. هیچ ماشینی نگه‌ نداشت. من هم از شدت دستپاچگی فقط جیغ می‌زدم و نگران پسرم بودم. او اصلا وضعیت خوبی نداشت و هر لحظه ممکن بود خفه شود.

درحالی‌که مادر با چشم‌هایی پر از التماس و گریان از مردم درخواست کمک می‌کرد، سرگرد سیدمرتضی حسینی که ۴۳ساله و اهل گنبدکاووس است، متوجه او شد و همراه همکارش به صحنه رسید. حسینی در ادامه ماجرا می‌گوید: آن روز به اتفاق دوست و همکارم آقای شهرکی در سطح حوزه استحفاظی خود مشغول گشت‌زنی بودیم که دیدیم خانمی از خودرویش پیاده شد و از شدت ناراحتی به سروصورتش می‌زد. بسیار آشفته و ناراحت بود. جلو رفتیم و پس از معرفی خودمان گفتیم پلیس هستیم و اگر کمکی از دست‌مان برمی‌آید، در خدمت هستیم. یکدفعه بچه‌اش را دیدیم که یک بست پلاستیکی دور گردنش بود و داشت خفه می‌شد. صورتش از گردن به بالا سرخ شده بود و شاید ۳۰ ثانیه تا خفگی کامل فرصت داشت. خود مادر ابزاری نداشت و از لحاظ روحی هم در شرایطی نبود که بتواند اوضاع را مدیریت کند. تا این صحنه را دیدیم، با همکارم از عقب ماشین یک سیم‌چین برداشتیم و با آن بست پلاستیکی را از دور گردن بچه باز کردیم. به محض باز کردن بست نفس پسربچه برگشت و خدا را شکر خطر رفع شد.

مادر که هنوز هم باورش نمی‌شود پسرش نجات پیدا کرده باشد، ادامه می‌دهد: تا ۱۰ روز بعد از این حادثه، صورت پسرم شرایط عادی نداشت. بعد از این ماجرا از جناب‌سرگرد حسینی و همکارشان آقای شهرکی بسیار تشکر کردم و از شدت خوشحالی اشک ریختم. اگر آنها به دادم نمی‌رسیدند، پسرم از دست می‌رفت. تا یک هفته من خواب نداشتم و صحنه خفگی پسرم دائم جلوی چشمانم بود.

هوشیاری پلیس مانع سوختن کودک شد

ستوان‌دوم محسن منقوش هم فرشته نجات کودکی شد که بی‌خبر از مرگی که در کمینش بود، در چادر سفری‌شان به خوابی ناز فرو رفته بود. منقوش با لهجه‌ای شیرین از شب حادثه برای جام‌جم تعریف می‌کند: «شب سیزده‌به‌در، ما در حال انجام ماموریت و سرکشی در کمپ مسافران منطقه ناهارخوران بودیم که متوجه حادثه شدیم. آن شب بسیاری از چراغ‌ها خاموش شده بود و مردم خوابیده بودند. همین‌طور که مشغول گشت‌زنی بودیم، دیدم همه چادرها خاموش است، جز یک چادر که روشنایی غیرمعمولی داشت. برایم عجیب بود. با خودم گفتم کسی که بخواهد بخوابد، آتش روشن نمی‌کند. خودرو را متوقف کردیم و جلوتر رفتیم. به چادر که رسیدم، شعله‌های آتش و دود را دیدم که از چادر بلند شده بود. ساکنان چادر را صدا زدم اما هیچ‌کس جواب نداد و بعد چادر را باز کردم. شدت دود زیاد شده و یک پسربچه کوچک هم درون چادر خوابیده بود. داخل چادر یک تک‌شعله گاز روشن و یک وسیله اشتعال‌زا هم کنارش بود که آتش گرفته و همین آتش به چادر هم سرایت کرده بود. یک کاپشن هم تن بچه بود که اگر خدای‌نکرده آتش می‌گرفت، بچه به‌شدت دچار سوختگی می‌شد و جانش به خطر می‌افتاد. بچه را بیرون آوردیم و آتش را هم مهار کردیم. چند دقیقه بعد پدر و مادر بچه که اهل مشهد بودند، آمدند و گفتم کجا رفته بودید و چرا بچه را به حال خودش رها کرده‌اید که گفتند به سرویس بهداشتی رفته بودیم. وقتی ماجرا را برایشان تعریف کردیم پدر بچه گفت فکر می‌کردم تک‌شعله را خاموش کرده‌ام، درحالی‌که این‌طور نبود و روشن‌ماندن آن حادثه‌ساز شده بود. مادر پسربچه خیلی گریه کرد و پس از این‌که او را در آغوش گرفت، با گریه از ما تشکر کرد. اگر یک دقیقه دیرتر می‌رسیدیم، بچه به‌طور حتم می‌سوخت اما خدا را شکر حتی یک خراش هم برنداشت.» ستوان‌دوم منقوش، ۳۷ساله و اهل گرگان است و دو فرزند دارد. این اولین‌باری نیست که او نجات‌بخش یک زندگی می‌شود و به گفته خودش، سال گذشته هم نیم‌کیلو طلا پیدا کرد که با جست‌وجوی بسیار، صاحب آن را پیدا کرد و طلاها را به او برگرداند.

روایت ۲ مامور فداکار که فرشته نجات کودکان شدند (+عکس)

گروه حوادث روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها