آروم آروم در واقع رمزی است بین قهرمانهای قصه که برای رسیدن به هدف از آن استفاده میکنند. این کتاب را ماریا فرانچیسکا اوکانه براساس ایده و روایت ترسا ماریا شوتزمن نوشته که زمانی با همسر ایتالیایی و فرزندانش در ایران زندگی میکردهاست. داستان کودکانه کتاب، روایت سفر است؛ سفر قهرمانی سه کودک که در واقع سه فرزند ترسا هستند. آنها از ایران به ایتالیا میروند و مسیر باستانی توسکانی را بهدنبال یک هدف رکاب میزنند. قرار است نشر کتاب گویا نیز این کتاب را با ترجمه یاسمن نصیر سلامی در ایران منتشر کند اما نکته اینجاست که نسخه ایتالیایی و فارسی کتاب با تصویرگری حمیده محبی منتشر میشوند. این تصویرگر ایرانی دانشآموخته کارشناسی ارتباط تصویری و عضو انجمن تصویرگران کتاب است که بیشتر از یک دهه فعالیت و نزدیک به ۳۰ عنوان کتاب و تصویرگری برای پروژههای شهری، طراحی لباس و پارچه را در کارنامه دارد. محبی در گفتوگو با جامجم از تجربه همکاری با گروه ایتالیایی و تصویرگری کتابی که به زبان دیگری نوشته شده، صحبت میکند.
داستان کتاب «آروم آروم» در کشور ایران و ایتالیا روایت میشود. درست است؟
داستان کتاب ماجرای سه کودک ایتالیایی است که از ایران آغاز میشود و این کودکان از تهران راهی رم میشوند. بخش اعظم داستان اما در ایتالیا اتفاق میافتد. آنها از رم سفری با دوچرخه را آغاز میکنند تا هفت صندوقچه را پیدا کنند. هر صندوقچه حاوی یک راهنمایی است که آنها را به انتهای مسیر هدایت میکند. در هر هفت مرحله داستانی در کنار روایت اصلی اثر تعریف میشود که درباره هفت شاهدخت اسیر است که بچهها در هر مرحله یکی از آنها را نجات میدهند. از بابتی این داستان بیشباهت به داستان اپوش در ادبیات عامیانه ما نیست اما در کل داستان جانمایه جهانی دارد و به مساله آب و محیطزیست میپردازد که هم در کشور ما مساله است و هم در تمام جهان.
نویسنده برای طراحی این داستان از آثار ایرانی هم الهام گرفته است؟
نکته اینجاست که مشترکات زیادی در این داستان و داستانهای عامیانه ما وجود دارد. این سفر را مدیر هنری کتاب خانم ترسا در دنیای واقعی با سه فرزندانش انجام داده است. در واقع کتاب بر گرفته از یک داستان واقعی است چون خانم ترسا سه فرزند دارد که همراه آنها این جاده باستانی را با دوچرخه پیموده و از رم تا فلورانس را در یک هفته رکاب زدهاند.
و احتمالا شما بهعنوان تصویرگر هم از این مشترکات بهره گرفتهاید!
در گفتوگویی که با نویسنده و مدیر هنری داشتیم و جلساتی که بین ما سه نفر تشکیل شد، اصرار بر این بود که از المانهای مشترک بین فرهنگ و قصههای ما و ایتالیاییها، استفاده کنیم. مثلا مسیری که در این قصه وجود دارد و بچهها در آن دوچرخهسواری میکنند، یک مسیر باستانی و تاریخی است در جاده توسکانی ایتالیا که با درختان سرو و زیتون محصور شدهاست. زائران، این جاده باستانی را پیاده از رم تا فلورانس طی میکردهاند. این فرهنگ برای ما بیگانه نیست و درختان سرو و زیتون نیز در کشور ما زیاد است. بنابراین در طراحی تصاویر کتاب به این موارد و درختانی که بومی ایران هم هستند، بهره گرفتهام.
پیدا کردن نمادهای تصویری از هر دو فرهنگ نیاز به مطالعه داشت؟
بله اما کار سختی نبود چون گفتوگوهای مفصل و مفیدی قبل از شروع کار داشتیم و نویسنده و طراح ایده خوب میدانستند که قرار است چه بکنیم. نویسنده کتاب پیش از نوشتن، نقاط مشترک فرهنگها را پیدا کرده بود و من فقط باید درباره معماری و طبیعت آن کشور تحقیقاتی انجام میدادم و باید درباره چشمهها مطالعه میکردم چون وجود خارجی دارند. در واقع این مطالعات با این هدف انجام شد که فضایی متناسب با شخصیتهایی که طراحی کرده بودم را پیدا و بین همه نمادها و تصویرهای کتاب، هماهنگی بصری ایجاد کنم.
لازم نبود درباره جایگاه چشمهها یا مسیر یا دوچرخهسواری در فرهنگ ایتالیا مطالعهای داشته باشید؟
نه. نیاز چندانی نبود. مهمترین چیزی که برای تصویرسازی باید میدانستم، همان قصهای بود که خودشان برای من تعریف کرده بودند؛ چشمههای باستانی که دربارهاش اطلاعاتی کسب کرده بودم و من باید در تصویرسازی لحاظ میکردم. بخشی از داستان هم در ایران رخمیدهد، قبل از اینکه بچهها به سمت ایتالیا پرواز کنند. در نتیجه تعداد کمی المان بصری از ایران هم در این کتاب داریم.
تجربه تصویرگری برای یک اثر خارجی چگونه است و آیا زبان تصویر این فرصت را فراهم میکند که هنرمندان ما بتوانند بهراحتی با ناشران خارجی همراهی کنند یا نیاز به دانش خاصی است؟
زبان تصویر یک زبان بینالمللی است و المانهای مشترکی در این زبان وجود دارد که میتوان از آنها بهره گرفت اما به هر حال لازم است تصویرگر به نمادها، نشانهها و موتیفهای تصویری فرهنگهای مختلف و بهخصوص آن فرهنگی که برایش کار میکند، آشنایی داشته باشد. اگر قرار باشد در یک پروژه بینالمللی کار یک نویسنده را با یک تصویرگر مقایسه کنید، میتوانم بدون تعارف بگویم که تصویرگر میتواند موفقتر باشد چرا که درک مخاطبان از تصویر جامعتر و بینالمللی است. من از ابتداییترین مراحل یعنی از همان اتودهای مدادی و طراحیهای خطی توانستم با نویسنده و مدیر هنری ارتباط بگیرم و گروه خوبی شدیم که همین ما را به نتیجه کار امیدوارتر میکرد.
البته من این شانس را داشتم که از اشتراکهای فرهنگی بین ما و ایتالیاییها بهره بگیرم و این اشتراکها اصلا کم نیست. همین دست مرا بازتر میگذاشت که بتوانم هم نمادهای ایرانی مثل برج آزادی را در کارم بگنجانم و هم نمادهایی مثل درختهای سرو و زیتون که بومی طبیعت ایران و ایتالیا هستند؛ ضمن اینکه چشمهها در این داستان به آب میپردازند و خشکسالی که برای ما اهمیت زیادی دارد. این داستان نمادین برای ما در ایران هم میتواند جذاب باشد چون آب همیشه در کشور ما نیز مهم بوده و بخش زیادی از پهنای سرزمین ما، کویر یا مناطق خشک بوده است. همچنین در افسانههای ایرانی نیز آب اهمیت داشته و مثلا داستان دیو اپوش را داریم که دیو خشکسالی بوده است.
طراح و ایدهپرداز این کتاب در ایران زندگی میکرد؟
بله او با خانوادهاش در ایران زندگی میکرد و همسرش که او هم ایتالیایی است، اینجا شاغل بود ولی حالا چند سالی است که به ایتالیا برگشتهاند.
با شما چطور ارتباط گرفتند؟
مرا از طریق اینستاگرام پیدا کردند. سبک کاری مرا دیده و پسندیده بودند. هم مدیر هنری و هم خانم نویسنده؛ هر دو در مورد من به توافق رسیده بودند. تماس گرفتند و خواستند با هم همکاری کنیم.
میدانید چرا میخواستند یک تصویرگر ایرانی کتابشان را تصویرگری کند؟
چون اشتراکهای فرهنگی برایشان مهم بود و میخواستند این اشتراکها در فضای بصری کتاب حس شود؛ نویسنده ایتالیایی بود در نتیجه تصویرگر ایرانی انتخاب کردند. چون داستان به زبان و قلم یک نویسنده ایتالیایی روایت شده بود، تلاش میکردیم طوری پیش برویم که نتیجه کار خیلی ایتالیایی نباشد و اشتراکات هر دو کشور از محتوای کتاب درک شود.
آیا این همکاری تجربه متفاوتی در سابقه کاری شما محسوب میشود؟
برای من تجربه خیلی خوبی بود چون سبک کارشان با ناشران ایرانی بسیار متفاوت است. برای آنها استوریبورد خیلی اهمیت داشت و زمانبندی دقیق داشتند، بهخصوص برای آماده شدن و دیدن استوریبورد. بعد از آن به من آزادی عمل دادند. وقتی استوریبورد را دیدند، پسندیدند، دیگر دست مرا باز گذاشتند. اصلا در کار من دخالت نمیکردند، اعمالنظر نداشتند و همه تعامل ما به گفتوگوی پیش از انجام استوریبورد برمیگردد که مفصل صحبت کردیم و همه نقطهنظرات، دیدگاهها و درخواستها و توقعاتشان را به من انتقال دادند.
چه چیزی برایشان اهمیت بیشتری داشت؟
از من خواستند با روح و جانم این کار را انجام بدهم، چون این کتاب برای خیریه منتشر میشود و قرار است عواید حاصل از فروش کتاب و محصولات جانبی آن به کودکان برسد. تاکید داشتند که باید با قلب و روحت این تصویرگری را انجام بدهی و برایشان خیلی مهم بود که کارمان دوستانه پیش برود. فارغ از قرارداد حرفهای و مسائل مالی، همکاری ما بسیار صمیمانه و دوستانه پیش رفت.
اینکه کتاب برای خیریه منتشر میشود به چه معناست؟
کتاب و محصولات جنبی آن با هدف کمک به کودکان کار عرضه شده است. از المانها و تصاویر کتاب، برای تولید شال، تیشرت، دفترچه استفاده شده که در ایتالیا فروخته میشود و عواید آن برای خیریه درنظر گرفته میشود. در ایران نیز همزمان با رونمایی از کتاب، بازارچهای از این محصولات جنبی برپا خواهد شد. قرار است صد در صد عواید فروش این محصولات برای کودکان کار درنظر گرفته شده و موسسه خیریه صبح رویش که برای بچههای کار فعالیت میکند از همراهان این پروژه است.
یعنی از ابتدا هدف همین بود؟
بله. از همان زمان طراحی و تصویرگری برنامه این بود که بتوانند عوایل حاصل از فروش کتاب و محصولات جنبی آن را در اختیار خیریه قرار بدهند و پروژه با این شعار آغاز شد که هیچ کودکی نباید کار کند. به همین دلیل است که در کنار چاپ این کتاب محصولات جنبی مانند لیوان و شال و تیشرت و هم طراحی و تولید شد. ایده پروژه کاملا براساس اهداف خیرخواهانه شکل گرفته است و در طراحی داستان، تصویرگری، تولید محصولات جانبی به عرضه و درآمدزایی به نفع کودکان کار فکر شده بود. این نکتهای بود که از بدو امر همه ما از آن را مدنظر داشتیم و براساس دستیابی به این هدف کارمان را آغاز کردیم.
کتاب چه زمانی در ایتالیا منتشر شد؟
حوالی خرداد سال ۱۴۰۰ در ایتالیا منتشر شد و قرار است یک ناشر ایرانی هم آن را منتشر کند.
چه زمانی به فارسی منتشر میشود؟
به گمانم خیلی زود. تا جایی که اطلاع دارم تقریبا کتاب آماده است و اندک کارهای نهایی آن باقی مانده. از ابتدا برنامه این بود که کتاب به زبان فارسی در ایران هم منتشر شود چون تبادل دو فرهنگ برایشان اهمیت داشت، درصدد بودند که بچههای ایرانی هم بتوانند از آن استفاده کنند.
آذر مهاجر - ادبیات و هنر / روزنامه جام جم