فارغ از این بحث، کشمکشها و اختلافات پیدا و پنهان اهل کتاب و اهل فیلم که ظاهرا ازلی و ابدی است و راه حل چندانی هم برای توافق سر آن وجود ندارد، گاهی کتابها به شکل دیگری در فیلمها حاضر میشوند و فیلمسازان ادای دین خود را به ادبیات و کتابهای مورد علاقه خود به شکل نمایش آن در برخی صحنهها و حرف زدن دربارهشان نشان میدهند. گاهی هم اوضاع صرفا از یک ابراز علاقه یا شکل تزئینی فراتر میرود و کتابها و موضوع آن در قصه و شخصیتها تنیده میشود و تصور آنها غیرقابل تفکیک به نظر میرسد. اینجا بهصورت درهم به برخی نمونههای شاخص سینمای ایران و جهان اشاره کردهایم.
هامون در آتشاز داریوش مهرجویی که خودش هم اهل کتاب است و به عنوان نویسنده، رمانهایی چون به خاطر یک فیلم بلند لعنتی، در خرابات مغان و به عنوان مترجم آثاری چون جهان هولوگرافیک و یونگ، خدایان و انسان مدرن را در کارنامه دارد، جز این هم انتظار نمیرود که برخی شخصیتهایش، حشر و نشری با کتاب داشته باشند. گل سرسبد این شخصیتها و فیلمهای مهرجویی، «هامون» است که بهدلیل تحقیق و نوشتن رساله دکترایش در علوم انسانی و درباره عشق و ایمان، سر در کتاب و مطالعه دارد. به همین دلیل رویت کتابهایی چون تذکرهالاولیاء نوشته عطار نیشابوری و داستان پیامبران در کلیات شمس نوشته تقی پورنامداریان در مجاورت قوطی کنسرو لوبیا و تن ماهی و سیگار وینستون و فندک و زیرسیگاری، نباید چندان مایه تعجب باشد. گره زلف هامون با کتاب فقط منحصر به درس و تحصیل و دوران پختگی او نیست و حتی در گذشته و در عاشقی و صمیمیت بیشتر با مهشید هم به کارش آمده است، آنطور که در فلاش بک میبینیم، آن دو در کتابسرا درباره آثاری چون دمیان نوشته هرمان هسه، کودکی نوجوانی جوانی تولستوی، فرانی و زویی نوشته جروم دیوید سلینجر (که بعد مهرجویی فیلم پری را با نیم نگاهی به آن ساخت) آسیا در برابر غرب، نوشته داریوش شایگان و ابراهیم در آتش، نوشته احمد شاملو حرف میزنند که با توجه به دیالوگهای تاکیدی حمید هامون، حکایت از درد و رنج و عشق و سوختن دارد که کاملا منطبق با حال و روز شخصیت او در قصه است.
در فیلم ایتالیا ایتالیا به کارگردانی کاوه صباغ زاده هم دو دلداده جوان هم همچون حمید و مهشید در یک کتابفروشی قرار میگذارند و به آن سکانس مشهور و کتاب هامون علنا ادای دین میکنند. شهر فرنگ اروپا؛ چکیدهای از پیدا و پنهان تاریخ قرن بیستم نوشته پاتریک اوئورژدنیک، جنبشهای فاشیستی نوشته ارنست نولته، شکسپیر و شرکا نوشته جرمی مرسر، عشق زیاد هم قیمتی نیست نوشته بریژیت ژیرو، کتابهایی هستند که اسم آنها در این سکانس ذکر میشود. منتها تفاوت این صحنهها در ایتالیا ایتالیا با هامون این است که به نظر میرسد کتابها اینجا چندان در قصه و شخصیت تنیده نمیشود یا آنطور که باید حتی طرح نامشان اثرگذار نیست و نشانی نمیدهد.
به صحرا شدم عشق باریده بودبه جز اینکه شبهای روشن به کارگردانی فرزاد مؤتمن، اقتباسی آزاد از اثر داستایوفسکی است، قصه یک استاد دانشگاه و مدرس ادبیات، نمیتواند بیاشاره به کتاب باشد و مطالعه و غور در آثار ادبی و دیالوگهایی مبتنی بر آنها، حداقل انتظاری است که از چنین فیلمی میرود. خود استاد هم همان اوایل فیلم با بیان این جمله، چشم اندازی از فضای مأنوس با کتاب قصه ترسیم پیش روی مخاطب قرار میدهد: «یکی از معدود چیزایی که حس خیالبافی من رو ارضا میکنه، کتابه و جایی که کتاب باشه، آدمی هم هست که چند دقیقهای تحملش کنم و تحملم کنه.»
این دیالوگها را روی تصاویر ورود استاد به یک کتابفروشی میشنویم و میبینیم پاتوق اوست و تاکید دیگری بر ساحت کتابی فیلم شبهای روشن است. آن قابهای عکسی که بعدا روی دیوار اتاق استاد میبینیم، حرارت عشق و علاقه او به کتاب و مطالعه و نویسندگان را بیشتر منتقل میکند.
در یکی از نماها از کتابخانه استاد، کتابهایی چون زنگها برای که به صدا درمی آیند نوشته ارنستهمینگوی، کوری نوشته ژوزه ساراماگو و در جنگ باد نوشته نصرت رحمانی، به چشم میخورد. استاد در جای دیگری از فیلم به کتاب میعاد در لجن نوشته نصرت رحمانی هم اشاره میکند.
همچنین اینجا هم مثل هامون، اشارهای به تذکره الاولیاء میشود، منتهی این ذکر خیر با تاکید بیانی است و استاد این کتاب را برای همه اعم از مبتدیها و اساتید عالی میداند و این بخش آن را برای دختر جوان میخواند: به صحرا شدم عشق باریدهبود و زمینتر شده، چندان که پای مرد به گِلزار فرو شود، پای من به عشق فرو شد.
آرزوی دختر برای استاد هم بیحرف کتاب نیست و نشان از جایگاه بالای کتاب و مطالعه در قلب استاد دارد. او میگوید «واقعا امیدوارم خوشبخت بشی و کسی رو که دوست داری پیدا کنی. فقط مواظب باش کتابهات رو به رخش نکشی، چون زنها تحمل رقیب رو ندارن.»
از هاگاگوره تا پیرمرد و دریاسینمای جهان نمونههای موفق و جذابی در ارجاع به کتابها دارد و کمتر پیش میآید فیلمسازان، باری به هرجهت و تزئینی کتابی را در فیلم نمایش دهند یا درباره آن صحبت کنند. یکی از مهمترین فیلمها که با کتاب عجین شده، گوست داگ: سلوک یک سامورایی اثر جیم جارموش است که شخصیت اصلی و آدمکش آن، اصول زندگیاش را بر پایه هاگاکوره (کتاب راهنمای عملی و معنوی جنگجویان سامورایی) نوشته یاماموتو تسونهتوموبنا کرده است. به دلیل علاقه گوست داگ به کتاب، در فیلم هم رد و نشانی از کتاب و کتابخوانی میبینیم که رنگ و بوی متفاوتی به شخصیت یک آدمکش و فضای گنگستری فیلم میدهد. راشومون نوشته ریونوسوکه آکوتاگاوا که آکیرا کوروساوا هم اقتباس درخشانی از آن دارد، یکی از کتابهایی است که گوست داگ در فیلم مطالعه میکند. گوست داگ در ادامه با دخترکی آشنا میشود که او هم علاقهمند به مطالعه است و جعبه قرمز رنگی پر از کتاب دارد. باد در درختان بید نوشته کنت گرهم و جانهای ملت سیاه نوشته دابلیو. ئی. بی. دیو بویس از جمله این کتابها هستند.
شخصیت فرهیخته و کتابخوان کارآگاه ویلیام سامرست (مورگان فریمن) در فیلم هفت دیوید فینچر، نقش بهسزایی دارد و همین آگاهی به دادش میرسد و به حل معمای جنایتهای فیلم کمک میکند. شیوه جنایات قاتل که براساس هفت گناه کبیره دست به قتل میزند، با مطالعه کتابهایی چون کمدی الهی اثر دانته، افسانههای کانتربری نوشته جفری چاوسر و بهشت گمشده نوشته جان میلتون، رمزگشایی میشود.
رابرت مک کال (دنزل واشینگتن) در دو قسمت فیلم اکولایزر هم به شکل عجیبی با کتاب محشور است، او هم آدمکش خوبی است که بدها را از میان برمی دارد و فرهیختگی و آگاهیاش را به خون بدخواهان آغشته میکند. او با خودش عهد کرده که همه کتابهای مهم و ارزشمند را بخواند؛ پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی و در جستوجوی زمان از دست رفته نوشته مارسل پروست از جمله این آثار هستند.
خیالبافی بهار با کتابخوانینرگس آبیار پیش از اینکه بهعنوان کارگردان سینما فعالیت کند، دستی بر نوشتن داستان داشت. این عشق به کتاب و مطالعه در شخصیت بهار، دخترک فیلم نفس برجسته است و فضای خوبی را برای خیالپردازیهای او و گشت و گذار در جهان قصهها قرار میدهد. عشق دایی بهار به مطالعه، او را هم علاقهمند به کتاب میکند. منتهی این کتابها چندان مناسب سن بهار نیست، با این حال ایجاد این علاقهمندی در او باعث میشود هر وقت به خانه دایی در قم میرود، چند تا از این کتابها مثل داستانراستان نوشته شهید مرتضی مطهری را برای خواندن بردارد. یکی از این کتابها که راه به خیالپردازی بهار و آن روایت انیمیشنی میدهد، خون فروش نوشته حسین تمنایی است.
وقتی منصوره مکبث میخواندسریال زخم کاری ساخته محمدحسین مهدویان که با بهرهبرداری از دو کتاب، رمان بیست زخم کاری نوشته محمود حسینیزاد و مکبث اثر ویلیام شکسپیر، پیوندی محکم با کتاب و ادبیات دارد، در دو جای قصه هم به شکل مصداقی در این زمینه ادای دین میکند و منبع و منشأ اصلی اقتباس حسینیزاد و مهدویان را در آن میبینیم، یعنی نمایشنامه مکبث که منصوره (هانیه توسلی) مشغول مطالعه آن است. اثری که قدرت طلبی شخصیتهای آن یعنی مکبث و لیدی مکبث، همه جنایات و ماجراهای بعدی قصه را رقم میزند، همان اتفاقی که برای کاراکترهای رمان بیست زخم کاری و به ویژه سریال زخم کاری میافتد.
کتاب به جای چاقودر نگاه اول، آدمهای چاقو به دست سینمای مسعود کیمیایی، هیچ نسبتی با فرهنگ و ادبیات ندارند و بعید است هیچکدام به جز کتابهای ترک تحصیلکردهای، اثری ادبی و معرفتی را تورق کردهباشند اما وقتی در فرامتن و به عقبه خود مؤلف آثار نگاه میکنیم که با کتاب و ادبیات محشور است و آثاری چون جسدهای شیشهای، حسد بر زندگی عینالقضاه، سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند و زخم عقل (دفتر شعر) را در کارنامه دارد، آن وقت هیچ ناممکن نیست که آدمهایش، چه بسا چاقو به دستها و حتی ضدقهرمانان هم کتاب به دست بگیرند و بخوانند. هرچند شاید تعبیه و نحوه حضور این کتابخوانیها چندان در قصه موجه نباشد و شکل کامل و جذابی هم پیدا نکند اما به هر حال رویت برخی کتابها در این آثار غافلگیریها و نمکهایی هم دارد.
در تیغ و ابریشم، جمشید هاشمپور در نقش یکی از قاچاقچیان موادمخدر که لباسی سراسر سفید به تن دارد، در مواقع استراحت مشغول خواندن کتاب آروارهها نوشته پیتر بنچلی است که استیون اسپیلبرگ فیلم مشهور و موفقی از روی آن ساخت. منتها خط و ربط مطالعه چنین کتابی آن هم از سوی یک قاچاقچی، نهایتا کار سوداگران مرگ در قصه را به آروارههای کوسه تشبیه میکند و بیشتر شیک و ادایی به نظر میرسد.
در سربازهایجمعه هم رضا (محمدرضا فروتن) در سربازخانه مشغول خواندن رمان زمینسوخته نوشته احمد محمود است. اینجا هم ارجاع به این کتاب و ربطش به وضعیت سربازان فیلم، کمی دور و محو است و تنها میتوان از مرثیه آن فضای جنگی برای سربازان شهری کیمیایی وام گرفت.
در «خون شد» بلاتکلیفی شخصیت با کتاب از دو نمونه قبلی هم بیشتر است و مرتضی، برادر ناخوش احوال و پریشان فضلی، در جایی از فیلم همینطور بیهوا، در یک بساط کتابفروشی حاضر میشود و بعد از دیدن کتابهای سه کتاب نوشته احمد محمود، باغ آینه نوشته احمد شاملو و دفترهای سالخوردگی نوشته احمدرضا احمدی، از فروشنده میپرسد: این کتابا چنده؟ فروشنده هم با ادبیات کیمیایی میگوید: ۵۰ تومن. آخر نداره! (یعنی آخرش چند را نپرس و تخفیف نخواه). با اینکه در ادامه متوجه میشویم مرتضی، این کتابها را برای خواهرش خریده و از این نظر حرکت مثبت و مشوق مطالعهای در فیلم اتفاق افتاده اما چیدمان و جذابیت صحنه چندان نیست و آن تاثیرگذاری لازم و کاربردی را ندارد. شاید جذابترین نکته در این میان، تحویل کتابها به زن بقال باشد که نقش او را ماهور احمدی، فرزند احمدرضا احمدی بازی میکند. گفتیم که یکی از کتابها (دفترهای سالخوردگی) سروده اوست.
دکتر فیلم هم که با آن روش بامزه و شیش و هشتی، قصد دارد اعتیاد را از تن فاطمه بیرون کند، در صحنهای مشغول مطالعه کتاب ببر کاغذی نوشته جک دیویس است که قصهاش ابدا خط و ربطی به فضای خون شد ندارد. شاید هم قرار نیست داشته باشد.