همه اینها و کلی شخصیت دیگر در جهان ادبیات وجود دارد که شاید خالق بسیاری از آنها را نشناسیم یا حتی مدتها پیش از جهان رفته باشند اما شخصیتهایی که خلق کردهاند، مانده و ماندگار شدهاند اما گمان نکنید که از این دست شخصیتها فقط در ادبیات آن سوی جهان دیده میشود. اینجا هم شخصیتهایی داریم که میتوانند نویسنده و خالقشان را زیر سایه خودشان ببرنند و در ادبیات و نیز در فرهنگ جامعه بدرخشند؛ شاید تعدادشان کم باشد اما هستند. در هر جای ایران در شهر یا روستا، فرقی ندارد، اگر بچهای دلش اشکنه نخواهد، اگر به هر دری بزند که میگو بخورد، اگر در ستایش مردهشوری داد سخن بدهد، اگر خیلی اهل درس و مدرسه نباشد اما آرزوهای بزرگ در سر داشته باشد حتما یاد شخصیتی آشنا و صمیمی به نام «مجید» زنده میشود و شاید همین یک نکته برای آنکه بدانیم هوشنگ مرادی کرمانی به عنوان خالق مجید چه جایگاهی در ادبیات فارسی دارد، کافی است اما با این همه بد نیست یادآوری کنیم خیلی چیزها هست که هوشنگ مرادی کرمانی را کنار بزرگان ادبیات جهان مینشاند.
هوشنگ مرادی کرمانی سال ۱۳۲۳ در چنین روزی در یکی از روستاهای کرمان به دنیا آمد؛ در خانوادهای که از نعمت دنیا چندان برخوردار نبودند. حالا سالها گذشته و او به هشتمین دهه زندگیاش نزدیک میشود اما هنوز هم شاید به اندازه شایستگیهایش برخوردار نیست اما شاید تنها نویسنده ایرانی است که همه ایران او را میشناسند و این اتفاقی نیست.
داستانهای مرادی کرمانی برای همه بچهها و آدمبزرگها ملموس است و برای خیلیها خواندن این داستانها مثل نشستن مقابل آینه است.
نوشتههای او، روان، خوشخوان، دلنشین و آموزندهاند بیآنکه اصرار به انتقال نصیحتی یا حرفی یا پیامی داشته باشد.
قصههایش به معنی واقعی کلمه ایرانی است و پر از نشانههای اقلیمی و بومی. این آثار لهجه، طعم و بوی ایرانی دارد و زبان جهانی. به همین سبب برای مخاطب ایرانی نوستالژیک و برای مخاطب خارجی، معرف ایران است.
روایتهایش میتوانند به هر زبان و در هر جای جهان دیده و خوانده شود؛ نشان به همان نشان که کتابهایش به زبانهای مختلفی ترجمه شده و او جایزههای معتبر جهانی در کارنامهاش کم ندارد؛ آخرین مورد این است که موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، مرادی کرمانی را برای دریافت جایزه آسترید لیندگرن سال ۲۰۲۱ معرفی کرده است.
مرادی کرمانی دو بار در سالهای ۱۹۸۶ و ۲۰۱۴ میلادی نامزد دریافت جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن شد و در سال ۱۹۹۴ میلادی جایزه کتاب کودکان و نوجوانان اتریش را دریافت کرد. همچنین بسیاری از آثار مرادی کرمانی به زبانهای آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، هلندی، عربی، اسپانیایی و... ترجمه شدهاست.
از اولین داستانی که هوشنگ مرادی کرمانی نوشته تا امروز ۵۰ سال میگذرد و هنوز داستانهایش خواندنی است و مورد توجه نوجوانان نسلهای مختلف قرار میگیرد.
داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی در هر ظرفی میگنجد؛ میشود مثل مربای شیرین، چکمه، تیک تاک و مهمان مامان تبدیل به فیلم سینمایی شود، مثل خمره تبدیل به انیمیشن، مثل قصههای مجید تبدیل به سریال و در قالب کتاب و کتاب صوتی هم که جای خود دارد.
«خمره» نوشته هوشنگ مرادیکرمانی، قصه همه ماست که در یک روز صبح میبینیم مهمترین داراییمان را از دست دادهایموقتی خمره آب نداشتاز قابلیتهای قلم هوشنگ مرادیکرمانی این است که میشود داستانهایش را در هر قالبی منتشر کرد؛ فیلم، کتاب، انیمیشن و البته کتاب صوتی. چند کتاب از او به صورت صوتی منتشر شده از جمله کتاب صوتی «خمره» که به تازگی در نوین کتاب گویا آماده و به بازار عرضه شده است. هوشنگ مرادیکرمانی در تمام جلسات ضبط این کتاب گویا به استودیو رفت تا حسن علیکرمی، نویسنده و کارگردان را همراهی کند و البته پیشنهادهایی داده که اجرای صوتی کتاب شنیدنیتر شود. با علیکرمی که خوانش دو کتاب از مرادیکرمانی را به عهده داشته درباره این نویسنده، نسخه صوتی آثار او نیز درباره خوانش خمره گفت و گو کردهایم.
شما خودتان چقدر با آثار مرادیکرمانی آشنا بودید؟ آیا شما هم از کسانی بودید که از قدیم با نوشتهها و داستانهای ایشان مأنوس بودند؟آشنایی من با جناب آقای هوشنگ مرادیکرمانی به سالها پیش بازمیگردد، به سالهایی که آثار مکتوب ایشان روی پرده سینما و تلویزیون آمد. متاسفانه بهدلیل کمبود امکانات و کتاب و کتابخانه در دهههای ۵۰ و ۶۰ در تهران، من و بسیاری از همنسلانم، نویسندگان را دیر شناختیم. البته معدود افرادی چون من بر حسب شانس و اقبال، با نویسندگان و آثارشان زودتر آشنا شدیم. مثلا خود من از حدود سالهای ۱۳۶۵ به بعد به دلیل وارد شدن به عرصه تئاتر و ورود به مکانهای فرهنگی هنری از جمله اداره تئاتر در کوچه پارس میدان فردوسی تهران و تالار وحدت و تئاترشهر، با آثار بسیاری از هنرمندان و فرهیختگان آشنا شدم که یکی از این بزرگان جناب آقای هوشنگ مرادیکرمانی عزیز بود.
آیا این آشنایی در خواندن «خمره» تاثیرگذار بود؟صد در صد این آشنایی تاثیر داشت، بهدلیل اینکه من سالها در پی فرصتی بودم تا نمایشنامهای بر اساس آثار هوشنگ مرادیکرمانی بنویسم. بعد از پایان اجرای نمایشنامه مهاجران در تالار حافظ که از آخرین اجراهای صحنهای من بود، برای تئاتر بعدی شروع به نوشتن کردم که در یک داستان واقعی در گوشهای از این تهران بزرگ، آشنایی نزدیک من با جناب آقای هوشنگ مرادیکرمانی نازنین شروع شد. من از علاقهام به اقتباس از داستانهایشان برای صحنه تئاتر گفتم و ایشان نیز تمایلش را برای بازگشت به صحنه تئاتر بعد از سالها گفت و اینکه دوست ندارد این کار به هر قیمتی صورت بگیرد. از فردای آن روز من دوباره سراغ آثار ایشان رفتم اما اینبار با هدف اقتباس، روزهای متمادی تمامی کتابفروشیهای خیابان انقلاب را گشتم و زیر و رو کردم و هر از گاهی گزارش فرآیند تحقیق و نگارشم را به ایشان میدادم. یکسال این داستان ادامه داشت تا اینکه نسخه اولیه نمایشنامهام را به اتمام رساندم و با نظر استاد هوشنگ مرادیکرمانی، در منزل اینجانب در کنار دوستان گروه تئاترم برای ایشان، نمایشنامهام را خواندم. بسیار خوششان آمد و گفتند: «نمایشنامه رو عالی نوشتی اما قبل از اینکه در مورد نمایشنامه حرف بزنیم، میخوام بگم دوست دارم یکی از داستانهای من رو شما بخونید». این افتخاری بود که در آن شب بهیادماندنی نصیب من شد و مورد لطف و عنایت ایشان قرار گرفتم و به مدیریت مؤسسه نوین کتاب گویا، سرکار خانم محمدی معرفی کردند. کتاب صوتی «مربای شیرین» اولین تجربه من با نوین کتاب گویا بود و به قدری تجربه شیرینی بود که دومین کار را هم با جان و دل پذیرفتم؛ به خصوص که دومین کار هم از داستانهای جذاب آقای هوشنگ مرادیکرمانی عزیز، یعنی همین کتاب خمره بود.
مهمترین چالشهایتان هنگام خواندن خمره چه بود؟اجرای گویش کرمانی و خلق تمامی شخصیتهای داستان در یک زمان کوتاه و پشت سر هم، از چالش برانگیزترین موضوعات حین خواندن برایم بود. به خصوص که من عادت تئاتری داشتم و دارم که با تمرینات متناوب با گروه به خلق شخصیت برسم. شیوه اجرایی ضبط داستان مانند ضبط سکانس پلانهای یک فیلم بود که بیشتر مواقع، بدون قطع و یکسره میخواندم اما خب گاهی هم با تُپُقهای نفسگیر، در چند برداشت میخواندم.
یکی دیگر از چالشهایی که داشتم، امکانات فضای موجود برای ضبط بود که دست مرا برای اجرا، کمی میبست. کتاب خمره را هم مثل کتاب مربای شیرین تا حدودی به شیوه و سبک تئاتری خواندم و نیاز به فضایی متفاوتتر از خوانش سایر کتابها داشت که یک گوینده فقط از روی کتاب میخواند و هیچ احتیاجی به فضاسازی، صداسازی و تغییر لهجه و گویش ندارد.
ظاهرا هوشنگ مرادیکرمانی هم پیوسته در جلسات ضبط حضور داشتند و اثر را تا آخرین مرحله خروجیگرفتن شنیدهاند. این همراهیها تا چه اندازه در بهتر خواندن یک اثر کمک میکند؟یکی از بارزترین ویژگیهای پشت صحنه ضبط کتاب صوتی خمره، حضور مستقیم جناب آقای هوشنگ مرادیکرمانی در استودیو و نظارت بر تمامی لحظات ضبط بود. ایشان بارها به من میگفتند به کارگردانی و تسلط من در کار ایمان دارند و خیالشان از این بابت راحت است و کار را سپردهاند به من اما اصرار داشتم حضورشان تاثیرگذار خواهد بود و حتما نظارت داشته باشند و بیتعارف و بیرحمانه، اجرای مرا در حین خوانش، به چالش و مو را از ماست بیرون بکشند که الحق و والانصاف همانند یک استاد سختگیر، نحوه اجرا را کنترل و رصد میکردند. خود آقای مرادیکرمانی بودند که خواستند من لهجه و گویش را وارد خوانشم کنم و این جسارت را به من دادند که یکی از متفاوتترین خوانشها را داشته باشم و در فضای داستان اوج بگیرم و در خیالات داستان پرواز کنم. تاثیر حضور ایشان در کنار من، وصف ناپذیر است.
به نظرتان مخاطب باید در چه حال و هوایی باشد تا از شنیدن خمره لذت ببرد؟ چون شنیدن هر کتابی نیاز به زمانی مناسب دارد وگرنه شاید کتاب حیف شود.برای این کتاب صوتی، زحمت بسیار زیادی کشیده شده، بنابراین حیف است یک بار شنیده شود. پیشنهاد من این است برای اولین بار، در یک خلوت و سکوت و با صدای بلند داستان را بشنوید که در ذهن و قلبتان بنشیند. من خودم در سالهای دور، کتابهای صوتی را اینگونه شنیدم و با آنها زندگی کردم. همانگونه شنیدن، بخشی از شخصیت فرهنگی و اجتماعی مرا ساخت و تاکنون هم با من همراه است. اینگونه شنیدن با جان و دل باعث میشود، بعدها در هر حالت و جا و مکان و زمانی که این کتاب صوتی را بشنوید، تمام خاطرات شیرین شما از این کتاب زنده شود.
شما مخاطب این کتاب را چه کسانی میدانید؟ گروه کودک و نوجوان؟ یا به نظرتان بزرگسالان هم از شنیدن این اثر میتوانند لذت ببرند؟هر کسی میتواند مخاطب این کتاب صوتی باشد. آقای هوشنگ مرادیکرمانی عزیز این کتاب را به گونهای نوشتهاند که هر انسانی با هر سنی میتواند از خواندن کتاب لذت ببرد. من خواستم این ویژگی را در خوانشم وارد کنم به طوری که برای تمامی سنین جذاب باشد. امیدوارم این کتاب صوتی جذاب و شنیدنی، طوری به اطلاع تمامی ایرانیان و حتی غیر ایرانیان برسد که افراد بیشتری گوش کنند. از اینکه خوانشم باعث خاطرهسازی انسانهایی در این جهان هستی باشد، خوشحالم و شاکرم. امیدوارم سالها بعد، در گوشهای از این جهان، به طور اتفاقی، یک انسان به من بگوید کتاب صوتی خمره را گوش کردهام و من به او بگویم آن کتاب صوتی را من خواندهام.