
ما مردم غریبی هستیم. خیلی وقت است در شهر خودمان غریبیم. ما از وسط به دو نیم شدهایم و هرچه فریاد میزنیم صدامان به آن نیم دیگر نمیرسد. ما همه در یک شهر، اما در دو جـهــان بیشبـاهـت زندگی میکنیم. ما خیلی از حال هم خبر نداریم. حتی خیلی اوقات اینقدر سرمان توی خودمان گرم است که پدرها و مادرها از بلوغ بچههایشان خبر ندارند و بچهها بدون اینکه یادشان بیاید، از روی مناسبتهای مهم فامیلی عبور میکنند. ما حتی در خانههای خودمان هم غریبیم.
برای ما روزی همسایه، بخشی از خانواده بود و زندگی به سمت شیبی میرفت که پاشنه درها روی گرده فرد بچرخد و ما به سمتی قدم برمیداشتیم که در خانههای اشتراکی با پدر و مادر و همسر و فرزندان زندگی کنیم. اگر دنبال مقصر این جنایت میگردید، نگاهی به این سالهای گذشته بیندازید، الناس علی دین ملوکهم!
ما مثل شما هستیم آقایان. ما همانطور زندگی میکنیم که شما زندگی میکنید. اگر از حال ما بیخبر باشید ما خیلی از حال هم بیخبرتریم. شما اگر از داخل ماشینهای شیشه دودیتان ما را ببینید، ما هم مثل شما میشویم و از پشت دیوارهای عایقبندی شده صدای همدیگر را نخواهیم شنید. این خاصیت ماست که شبیه شما باشیم. آن روز، اما آدمهایی را دیدم که برای یک ورق قرص توی سر و کله هم میزدند و دستهای بلند نمیدیدند که دستهای کوتاه گریه میکنند، میدانی؟ وقتی صدایی به جایی نمیرسد، هرکس بلندتر حرف زد، برنده است و چه چیزی از این خطرناکتر که هوارسالاری بشود قانون جامعه. آن روز، وقتی یک آدم از در تو آمد، احساس میکردم خیلیها دلشان میخواهد بغلش کنند؛ خیلیهایی که از سر کرونا که نه، از قبلتر از اینها کسی نبود حالشان را بپرسد. نه که تو را بغل کنند به خاطر اینکه دوستت دارند، به خاطر اینکه مردم غریباند.
آقای رئیسی، آن روز خیلیها مشکل داشتند، اذیت شده بودند، مستاصل شده بودند، اما بعضیها فقط دلشان پر بود.
آنها خیلیهایشان تو را دوست ندارند، خیلیهایشان شاید حتی از تو متنفر هم باشند، اما آقای رئیسجمهور، آقای رئیس همه جمهور، اگر توانستی شانهای برای گریههای همهشان باشی، درست است. میشد در دفتر مینشستی و یک نفر را مامور میکردی بیاید بررسی کند و گزارش بدهد. بعد در حالت خوشبینانه اگر آن بازرس به داروخانه سر میزد، در گزارش مینوشت دارو هست، ولی به خاطر ازدحام جمعیت کمی مردم معطل میشوند که جای نگرانی چندانی نیست. دروغ هم نگفته لابد!
آقای رئیسی، تو سوپرمن نیستی. اینکه به چشم میآیی از کوتاهی دیگران است. تو فقط رئیسجمهوری، وگرنه رئیسجمهوری که مردم، رئیس داروخانه و آن کسی که به او رای نداده نتواند چشم تو چشم با او حرف بزند و مشکلش را بگوید رئیسجمهور نیست، شاه است، ارباب است، خان است.
قبول که همه مشکل مردم حل نشده و الان خیلیها قلم تیز کردهاند که نمایشی است و چنین و چنان، اما یادمان باشد، هر مسیر بزرگی از اولین قدم شروع میشود، اولین قدم که در ایران امروز، رفتن به جمع مردم است.
مرتضی درخشان روزنامهنگار / روزنامه جام جم