جملاتی که او میگوید دقیقا اینهاست:
ـ امرا... صالح: به خیر باشی نایبزاده خودت هستی؟
ـ امیرشاه نایبزاده: بلی، امر کنید.
ـ صالح: کجا هستید شما؟
ـ نایبزاده: من کابل هستم صالح.
ـ صالح: به ما گزارشهای پیدرپی که سرش هیچ نوع شک ندارم رسیده که خودت قوا را تشویق میکنی که تسلیم شود. اگر همین حالا توقف ندادی و پس هدایت ندادی که بد کردیم، یادت باشد که جهنم روانت میکنم.
ـ نایبزاده: گوش کن معاون صالح...
ـ صالح: مه با تو گپ ندارم خایین! تو میفهمی که در مملکت چه حال است؟ تو کثیف میلیونها را گرفتی و آنجا به طالب میگویی که من ولایت را برایت تسلیم میکنم؟ تو فکر کردی که دستهای ما در پشت سر ما بسته است؟ و ما جنایتکار و جاسوس را میمانیم که سرنوشت وطن را سودا کند. یک ساعت برایت وقت میدهم که از عمل شومت پشیمانی بکنی».
فایل صوتی این تماس تلفنی، همزمان با پیشروی طالبان در اغلب نقاط کشور افغانستان، ایران و کشورهای همسایه را درنوردیده و بارها دستبهدست شده است. واکنشها به این تماس یک دقیقهای متفاوت بوده است؛ عدهای از غیرت معاون رئیسجمهور نوشتهاند و از وطندوستیاش. عدهای دیگر خود او و دولت افغانستان را در پیشروی طالبان در این کشور مقصر دانستهاند. عدهای دیگر نوشتهاند چرا باید به کسی که خیانت کرده و منافع ملی را به متجاوز فروخته، وقت برای ابراز پشیمانی داد؟ و عدهای دیگر هم نوشتهاند که همه تقصیرها گردن مسؤولان محلی نیست و ارتش مرکزی کم کاری کرده است. تا اینجای ماجرا البته به ما در صفحات ادبیات و هنر ارتباطی ندارد. آن چیزی که به ما مربوط است، آن دسته از واکنشهاست که پای ابوالفضل بیهقی و امثالهم را وسط کشیده است. یکی از شاعران، همین گفت و گوی معاون اول رئیسجمهور افغانستان را در صفحه شخصیاش در اینستاگرام منتشر کرده و نوشته: «اگر ابوالفضل بیهقی دبیر، موبایل داشت...». اما ما چرا این نوع از حرف زدن دوستانمان در افغانستان را دوست داریم؟ مگر آنها چه میگویند که اینقدر برای ما جذاب است؟
دلتنگی برای گذشته زبان فارسی
فارغ از اینکه در بلوای تازه افغانستان، چقدر مسؤولان بلندپایه کشوری را مقصر میدانیم یا تقصیر را صرفا گردن کمکاری و چهبسا خیانت مسؤولان ولایتها میاندازیم، باید بگوییم علاوه بر وجه مرتبط با تعصبات ملیگرایانه و وطن دوستانه که در این گفت و گوی تلفنی مورد توجه قرار گرفته، از زبانی که آقای معاون در این تماس تلفنی اختیار کرده، بسیار استقبال شده است. میگویند انگار ابوالفضل بیهقی گوشی را برداشته و سخن آغازیده است. چنین استقبالی البته تازگی ندارد.
بارها شده از سخن گفتن روزمره دوستان افغانستانیمان در همین ایران به وجد آمدهایم که «شما چقدر فارسی حرف میزنید» یا «فارسی شما چقدر درست و درمانتر است و به ادبیات کهن ما شباهت دارد»؛ دوستانی که چه بسا اصلا ادبیات کهن فارسی را نخوانده باشند. بروید حرفهای محمدکاظم کاظمی را در همین باره بخوانید. جایی که او تعریف میکند یکی از دوستان ایرانیاش از حرفزدن دختری متکدی در افغانستان به وجد آمده بود وقتی که دختر گفته بود: «شرم کن از بیگانه دریوزه میکنی؟»
ماجرای تازهای نیست. حقیقتش این است که آنها نمیخواهند مثل کاتب بزرگ غزنین حرف بزنند و برای ادای کلمات روزمره، تاریخ بیهقی بنویسند. مگر همین چند وقت پیش، پیام روزمره و پیش پاافتاده آن پدر افغانستانی به دخترش که نوشته بود «جان پدر کجاستی؟»
به مذاق ما خوش نیامد؟
این هم، همان است. آنها دارند به زبان روزمره و عادی خودشان حرف میزنند. استقبال ما از حرفزدن آنها، مبتنی بر رویکرد نوستالژیک و خاطرهبازانهمان نسبت به گذشته زبان فارسی است. آنها دارند کار خودشان را میکنند، این ما هستیم که برای سنتهای زبان فارسی دلتنگی میکنیم.
محمدکاظم کاظمی: شاعرانه به نظر میرسد
همین آبان سال گذشته که دانشگاه کابل با حمله تروریستی خونینی رو به رو شد، با محمد کاظم کاظمی تماس گرفتیم تا هم تسلیتی بگوییم و هم برای تحلیل زبانشناختی عبارت «جان پدر کجاستی؟» که به نوعی کلید عبارت آن واقعه فاجعه آمیز شد، از او کمک بگیریم. آن روز به شاعر افغانستانی مقیم ایران گفتیم: «همین عبارت جان پدر کجاستی؟ که ظاهرا به طور طبیعی و روزمره در افغانستان امروزی بیان میشود، برای ما ناظر بر وجهی نوستالژیک از زبان فارسی است. چون اینطور حرفزدن، به گذشته زبان فارسی ما مربوط است، نسبت به آن حالی خاطرهبازانه داریم و فاخر میپنداریمش.
آقای شاعر در پاسخ گفته بود: «نقش زبان بسیار موثر است. زبان ما برای ایرانیها جذابیتهایی دارد. اغلب، عبارت سادهای که آنجا در گفتار روزمره استفاده میشود، اینجا شاعرانه به نظر میرسد. باری، در دهههای گذشته جمعی از استادان ایرانی به افغانستان رفته و آنجا دیده بودند دختری کوچک که متکدی بوده به دیگری گفته: «شرم کن از بیگانه دریوزه میکنی؟»
این عبارت برای یکی از استادان ایرانی، بسیار شاعرانه و فاخر به نظر رسیده بود. او گفته بود این جمله ما را یاد متون کهن میاندازد. خب این در حالی است که چنین عباراتی در زبان روزمره افغانستان به صورت طبیعی به کار میرود. زبان فارسی افغانستان به خاطر قرابتش با زبان فارسی قدیم، جذابیتها و برجستگیهایی دارد و از این رو گاه عبارتی معمولی در افغانستان، بیش از حد برای ایرانیها جذاب میشود. بارها پیش آمده اینجا دوستان ایرانی عبارتهایی از یک کارگر افغانستانی یا آدمی که به هر حال ادیب نیست میشنوند و آن را به عنوان عبارتی ادبی به کار میبرند.
مثلا آقای یوسفعلی میرشکاک، عنوان یکی از مقالههایش را گذاشته بود «از تلخ پروا نیست». میگفت از کارگری که هموطن شما بود این را شنیدهام. نظایر این روایت را کم نداشتهایم».
صابر محمدی - ادبیات و هنر / روزنامه جام جم