چراغ‌ های رابطه تاریک‌اند

مثل این‌که آدم‌ها با برق کار می‌کنند، دوشاخه را که از پریز می‌کشی همه چیز به هم می‌ریزد.
کد خبر: ۱۳۲۵۰۱۶

اولین چیزی که به ذهن آدمی می‌رسد این است که سرش را با موضوع جدیدی گرم کند، بعد از چند دقیقه فکرکردن می‌بیند تمام چیزهای جذاب اطرافش یا مثل تلویزیون با برق کار می‌کنند یا مثل کتاب به واسطه وجود برق قابل استفاده هستند، بعدتر که گرمش شد، چند طبقه بدون آسانسور رفت یا شارژ گوشی‌اش رو به پایان بود یک سوال اساسی از خودش می‌پرسد:«مردم قدیم‌ها در بحران برق چه کار می‌کردند؟!» پاسخ خیلی ساده است:«مردم در ایام بی‌برقی مشارکت و تحمل می‌کردند!» به همین سادگی! موضوع این یادداشت اما این نیست، این‌که چرا همین مردم حالا نه در پایین‌آوردن مصرف برق مشارکت کرده و نه بی‌برقی را تحمل می‌کنند نکته‌ای است که می‌خواهیم به آن بپردازیم.

چقدر خوب بودیم

خیلی نگذشته از آن زمان که مجری‌های تلویزیونی از مردم می‌خواستند که برق‌ های اضافی را خاموش کنند، من که در این مطبوعات خیلی پیرمرد محسوب نمی‌شوم به خوبی یادم هست که پیش از پخش سریال سال‌ های دور از خانه یا همان اوشین معروف از مردم می‌خواستند که همان لحظه از جای خودشان بلند شوند و لامپ‌ های اضافی را خاموش کنند تا دیگر هموطنان هم بتوانند سریال را ببینند، جالب این‌که مردم بلند می‌شدند و همان موقع هرکدام یکی دو لامپ از اتاق خواب و سرویس بهداشتی و راهروهایی که آن موقع تایمردار هم نبودند خاموش می‌کردند و دوباره پای تلویزیون می‌نشستند.

خیلی اوقات به این فکر می‌کنم که ما چقدر مردم خوبی بودیم، وقتی از ما می‌خواستند همان موقع بلند می‌شدیم و فشار بار را از روی شبکه کم می‌کردیم و می‌نشستیم پای تلویزیون.

تصور کنید اگر همان موقع مادر- که عزیزتر از جان است- از ما می‌خواست که برویم و در آشپزخانه فلان کار را انجام بدهیم چقدر مقاومت می‌کردیم؟ جعبه جادو با ما چه کار می‌کرد که اینقدر حرف‌هایش را گوش می‌دادیم؟ مگر ما همان مردم نیستیم؟!

برنامه‌ای که نیست

ما توی یک خبرگزاری کار می‌کردیم که از قضا دل خوشی از رئیس جمهور وقت نداشتیم و خیلی‌هایمان حتی کارهای خوب او را نمی‌دیدند و آن مابقی هم این‌قدر از دولت ایراد می‌گرفتند که فرصتی برای ستایش نمانده بود، آن روزها اما به قطعی برق اعتراض نمی‌کردیم. دلیل روشن بود، ما می‌دانستیم چرا برق قطع می‌شود، حس می‌کردیم همه با هم می‌توانیم از بحران عبور کنیم، به ما یک ساعتی را اعلام کرده بودند و هر روز برق‌مان درست در همان ساعت قطع می‌شد و ما می‌دانستیم که باید خبرها را قبل یا بعد از آن بارگذاری کنیم، می‌دانستیم که آن دو ساعتی که برق خبرگزاری می‌رود باید چه کار کنیم، ولی امروز هیچ خبری از برنامه نیست! ما نمی‌دانیم کی برق می‌آید و کی برق می‌رود، این ما فقط ما روزنامه‌ها نیستیم، ما بیمارستان‌ها، ما مغازه‌دارها، ما سینمادارها، ما خانه‌دارها و هزاران مای دیگر که هیچ خبری از برنامه شما برای قطع برق نداریم! یک جوری شده که آدم احساس می‌کند یک نفر الان دلش می‌خواهد برق این خیابان را قطع کند و دکمه را می‌زند، یک ساعت بعد دلش می‌خواهد برق آن خیابان را قطع کند و آنجا را قطع می‌کند، بعد از خودمان می‌پرسیم برق خانه خودش را هم قطع می‌کند؟! برق ولنجک چطور؟! آن بالانشین‌هایی که پنجره اتاق‌شان را باز می‌کنند و خانه خنک می‌شود وقتی شب‌ها می‌خواهیم سریال «خانه امن» را ببینیم و برق‌مان قطع می‌شود کولرهایشان را خاموش می‌کنند؟!

به خانه‌های ما بیایید

خاطرم هست یک بار وزیر نیرو در یکی از دولت‌ها، تمام مجری‌های صدا و سیما را جمع کرد و مشکل برق را به همه توضیح داد، آن هم توی جلسه‌ای که از گوینده خبر بود تا خاله و عموی برنامه کودک! می‌گفت اگر قرار باشد مشکلی از برق حل شود باید در لحظه‌های حساس مردم به ما کمک کنند، وگرنه هرچقدر بنر و بیلبورد و آگهی بزنیم هیچ کس دقت نمی‌کند، باید به خانه‌ها رفت و آمد کنیم. مدیر روابط عمومی وقت وزارت نیرو می‌گفت پای دستگاه بودم که بین دو نیمه فوتبال، گزارشگر از مردم خواست لوازم برقی اضافه را به خاطر مصرف بالا خاموش کنند و یک دقیقه بعد دیدم درجه مصرف برق کشور از درجه هشدار پایین آمد، آن روز به معجزه حرف‌زدن رودررو با مردم ایمان آوردم.

می گفت هر روز در ساعت‌های پرمصرف، روی آنتن برنامه‌های پربیننده از مردم می‌خواستیم به ما کمک کنند، مردم هم طوری به ما کمک می‌کردند که احساس می‌کردند دارند به اداره کشور کمک می‌کنند، ما اما امروز احساس می‌کنیم داریم به کولر گازی همیشه روشن بالای سر آن مدیری کمک می‌کنیم که حتی یک درجه هم از سرمای اتاقش کم نمی‌کند تا نوک پنجه‌های برق به خانه‌های ما برسد، همان مدیری که حاضر نیست یک بار برای نمایش هم که شده جلساتش را در فضای باز و بدون مصرف برق برگزار کند.

ما تحمل می‌کنیم، اگر...

آقایان، مدیریت، خیمه شب‌بازی نیست که ما را آن طور که دلتان می‌خواهد اداره کنید، ما آدم‌ هستیم، اگر ساز کوکی نبینیم همراهی نمی‌کنیم! این نمایش ترومن نیست که از هیچ چیز خبر نداشته باشیم، ما می‌توانیم بی‌برقی را تحمل کنیم، فوق‌اش گرماست، فوق‌اش می‌خواهیم از پله‌ها بالا برویم، فوق‌اش می‌خواهیم فوتبال را به جای تلویزیون از موبایل ببینیم، می‌توانیم همه این کارها را بکنیم به خاطر این‌که بیمارستان‌ها برق داشته باشند، مگر کم از این کارها کرده‌ایم؟! ما سختی‌های بزرگ‌تر از این را هم دیده و درک کرده‌ایم.

ما همه اینها را که گفتم، می‌توانیم تحمل کنیم اما نمی‌توانیم احساس کنیم فقط برق ما قطع می‌شود، نمی‌توانیم ببینیم بر اساس معاهده فلان شهر، تولید پایین آمده و مصرف بالا رفته، شما اما به ما آدرس ماینرهای رمز ارز می‌دهید، نمی‌توانیم ببینیم شما به ما یک برنامه اعلام کرده و روزی دو بار خلف وعده می‌کنید. ما همان مردم هستیم، شما هستید که آن دولت نیستید، بعضی‌ها فکر می‌کنند جمهوریت برای شما فقط مشارکت مردم در صندوق‌هاست، کدام دستی به سمت این مردم دراز شد که خالی برگشت؟ ما بزرگ شده‌ایم، مثل پسری که بزرگ می‌شود درس می‌خواند، از خدمت می‌آید و ازدواج می‌کند و بچه‌دار می‌شود، اما پدرش هنوز برای او و بدون او تصمیم می‌گیرد، سرنوشت این خانواده اصلا
خوب نیست!

تصمیم دیگری که باید گرفت

بد نیست همان‌ها که فقط از بلندای استیج با مردم حرف زدند، همان‌ها که فقط وقت انتخابات از زیر باد کولر بیرون آمدند، همان‌ها که از روی سان‌روف ماشین به مردم پیاده نگاه کردند بیایند و یک سری به مردم بزنند، شاید در یک ماه آینده، یک هفته آینده یا حتی یک ساعت آینده تصمیم دیگری گرفتند.

راستی، درست نمی‌دانم امروز برای بار دوم بود که برق رفت یا بار سوم، حتی نمی‌دانم برای وصل برق چقدر باید صبر کنم، عصبانی شدم و توی دلم خیلی چیزها گفتم، هرچند انگار برای کسی مهم نبود!

مرتضی درخشان - روزنامه‌ نگار / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها