به گزارش
جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم، دی ماه پارسال بود، مرگ همزمان دو برادر کولبر، ایران و کردستان را همزمان تکان داد. یکهو کولبری در سیبل حملات قرار گرفت و مردمانی که برای لقمهای نان به راههای صعب العبور میزنند و مثل قطار مورچههای کارگر از مسیرهای باریک و برفی کوهستانهای نزدیک مرز میگذرند و کت و کولشان را زیر بارهای سنگین میدهند، موضوع بحث شدند.
عدهای در لابهلای بحثها فقط دل سوزاندند، عدهای فقط بد و بیراه گفتند، برخی نیز حرفهای زیبا زدند و باید و نباید کردند. عدهای اما برنامه نوشتند و نقشه راه کشیدند. اینها روی کاغذ آوردند که کولبران مناطق محروم مرزی دیگر نباید کولبری کنند و دیگر نباید جانشان را برای نانی بخور و نمیر کف دست بگیرند.
اینها نقشه یکجانشین شدن کولبران ومشغول شدنشان با کسب و کاری ثابت را میریختند برای آزادها و فرهادها و عادلها و سامانهای محروم که محکوم به کولبری در کوره راهها نشوند و یک روز ناقص و معیوب به زمین خدا نچسبند و چشم اندازشان در و دیوار خانه نشود و یک روز زودتر از آنی که مقدر است زندگی را با فجیعترین شیوهها بدرود نگویند.
بنیادبرکت ستاداجرایی فرمان حضرت امام دراین یک سال آنچه را روی کاغذ آورده بود با شبکه تسهیلگرانی که کارشان ترغیب کولبران به ترک کولبری است، پیش برد و کولبرانی را در مناطق مرزی سه استان غربی کشور خلق کرد که آدمهای تازه، باانگیزه و خواستههای متفاوت شدهاند.
من و گله کوچکم
سامان در نقطه صفر مرزی در یکی از روستاهای سقز، شش بهار از ۲۹ بهار زندگیاش را با کولبری گذرانده. او در ارتفاعات اورامانات و بانه و سقز، بارهای سنگین را به دوش گرفته و در راههای کوهستانی صعب العبور که تکههایی از آن جاده جهنمی و دره مرگ لقب داشت، با کمری خمیده ششدانگ حواسش را میداد به پایش که سُر نخورد و به ته دره پرتاب نشود.
سامان در این شش سال آن وقتهایی که به سمت ارتفاعات اورامانات میرفت، دو ساعت سوار ماشین میشد، سه ساعت پیاده میرفت تا به بارها برسد و پنج شش ساعت پیاده در کوهستانها بار به دوش، بالا و پایین میشد تا ۳۰۰ هزار یا درنهایت ۴۰۰ هزار تومان دستمزد بگیرد.
سامان اما ۹ ماه است بار به دوش نگرفته و کولبری را با دامداری عوض کرده. سرمایه او یک وام ۴۰ میلیون تومانی با معرفی بنیاد برکت به بانک عامل است که به ۱۳ گوسفند تبدیل شده. سامان از این که صاحب دام است، از این که برای خودش طویلهای کوچک دارد و صبورانه منتظر تولد برههای این گوسفندها مینشیند، خوشحال است.
او خوشحال است چون دیگر در خطر نیست، چون دیگر پایش روی زمین سفت بند است، نه معلق روی صخرههای سُر و لغزنده کوهستانهای کردستان. سامان با خودش حساب و کتاب کرده که اگر از این گوسفندها ۱۰ بره بگیرد و هر بره را یک و نیم میلیون تومان بفروشد چرخ زندگیاش میچرخد.
اما این حساب و کتاب را هم با خودش کرده که خوراک هر گوسفند در سال ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان است که اگر منهای قیمت برهها بشود و انرژیای که او هر روز باید برای مراقبت از دامها به خرج دهد چیز زیادی ته کیسه او باقی نمیگذارد.
سامان با این حال راضی است و رویای گسترده شدن دامداریاش را در سر میپروراند و به روزی فکر میکند که به قول خودش بتواند مثل یک انسان عادی زندگی کند، با خانهای خوب، لباسی مناسب و خوراک درست و حسابی و یک شکم سیر.
ماجرای تن علیل فاروق
فاروق ۳۶ ساله عید امسال در ارتفاعات اورامانات نمیداند چه شد که سرش گیج و چشمش سیاهی رفت و از بلندی کوه به سمت دره پرتاب شد. او فقط میداند چشمش را که در بیمارستان باز کرد از تلویزیون و لباسهایی که با طناب به خودش بسته بود، خبری نبود و پا و گردنش شکسته بود. از فاروق حالش را میپرسیم که میگوید بهترم ولی نمیتوانم درست راه بروم و هیچ کاری از من ساخته نیست.
او هم مثل سامان وام ۴۰ میلیون تومانی بنیاد برکت را گرفته و با آن ۱۵ گوسفند خریده، اما برج ۱۱ سال ۹۸ و کمی زودتر از سامان. فاروق در این یکسال نه کولبری و نه کارگری کرده و دامداری را هم که اعضای خانوادهاش انجام میدهند فقط تماشا کرده. البته پنج برهای را که گوسفندها برایش زاییدهاند خودش فروخته و ۱۰ میلیون تومان را خودش از خریدارها گرفته ولی چه فایده که هفت میلیون تومانش صرف خرید علوفه و خوراک دام شده.
این افسوس را فاروق میخورد و میگوید اگر سرمایه بیشتری داشتم گوسفندهای بیشتری میخریدم و درآمدم بالاتر میرفت و آنوقت دیگر حتی به کولبری فرستادن پسرم به ذهنم هم خطور نمیکرد و راضی نمیشدم حتی به خیال، ساعتهای پر دلهره و مملو از خطری که در مسیرهای کفی باریک و راههای شیبدار تجربه کردهام برای او تکرار شود.
بلال و گاوهایش
کسی که کولبری نرفته باشد، نمیداند کولبری یعنی چه، نمیداند بحران، گرفتن جان در دست، رفتن به گردنه تته اورامان و حرکت در مسیر ننور بانه یعنی چه. بلال چهار سال در این جادههای سخت، پارچه و وسایل برقی را کول گرفته و از همه پرتگاهها و تیرهایی که گاهی به سمت کولبران شلیک میشد جان سالم به دربرده اما دوستانی را دیده که شانس یارشان نبوده و در دره مرگ جان سپردهاند.
بلال مطمئنمان میکند که کولبری در شأن انسان نیست و دیگر هرگز مگر این که کارد به استخوانش برسد، به سمت کولبری نمیرود. پسر ۳۰ ساله کردستان دو ماه پیش ۵۰ میلیون تومان وام اشتغال گرفته و با آن دو گاو شیرده به قول خودش معمولی خریده و هر روز ۴۰ تا ۴۵ هزار تومان شیر میفروشد. شیرهای تولیدی او را دلالان میخرند و به کارخانهای در سنندج میفروشند و بلال پیش خودش فکر میکند اگر با همین سرعت و همین توان پیش برود ماهانه یک تا یک و نیم میلیون تومان درآمدش میشود.
او اما سری تکان میدهد و میگوید این درآمد کم است و باید بیشتر شود. او رویای رشد تصاعدی جمعیت گاوهایش را دارد که کولبری را مثل یک خاطره تلخ به اعماق تاریخ پرتاب کند. ولی اگر یکی از دو گاو بلال بمیرد آن وقت چه کند؟ او این را با خودش واگویه میکند.
دلهره اقساط وام
از سقز تا سنندج، از سامان تا بلال و فاروق و ابراهیم که همکلام ما شدند، وامهای اشتغالزایی بنیاد برکت روح امیدی را به کالبد کولبران سابق و دامداران این روزها دمیده، امیدی که البته شکننده است و اگر به آنچه که آنها میخواهند منتهی نشود، ممکن است کولبری انتخاب مجددشان شود.
آنچه امید تازه دامداران روستاهای محروم کردستان را شکننده میکند اقساط وامی است که هر شش ماه یکبار باید بپردازند، ارقامی در نوسان میان ۴/۵ تا ۶ میلیون تومان که برای همه کسانی که با آنها حرف زدیم عددهای درشتی است.
سامان میگوید اگر درآمد گوسفندها کفاف اقساط را ندهد، سراغ کارگری ساختمان میرود و ابراهیم میگوید اگر توان پرداخت قسطها را نداشته باشد شاید گوسفندها را بفروشد و بلال هم شاید دوباره کولبری کند چون نمیتواند اجازه دهد از گرسنگی بمیرند.
شنیدن این جملهها از زبان کسانی که تازه شغلی ثابت و بیخطر یافتهاند و کسب و کار نوپایشان را چهارچشمی میپایند واقعا دلهرهآور است. این دلهرهها را وقتی با مرتضی نیازی، معاون توسعه اشتغال اجتماع محور بنیاد برکت در میان گذاشتیم، همه را تایید کرد و سنگین بودن اقساط وام را برای کسانی که تازه روی پای خویش ایستادهاند، پذیرفت.
او اما توضیح داد مشکل کار در سیستم بانکی کشور و نگاه تجاری آنها به وامهاست. نیازی افزود: گرانی دام در ماههای اخیر باعث شده تا وامگیرندهها نسبت به قبل موفق به خرید دامهای کمتری شوند و در نتیجه درآمدشان کاهش یابد. از سوی دیگر بانکها به خاطر نگاه تجاریشان به موضوع، اعطای وامهای بیشتر را به سپردن وثیقههای سنگینتر مشروط کردهاند که خب روستاییان از پس تامین آنها برنمیآیند.
این دو مساله در کنار هم باعث شده تا کولبرانی که در چرخه اشتغال قرار گرفتهاند دچار دلواپسی شوند و پیشرفت برنامههای بنیاد برکت نیز دچار خدشه شود، درحالی که اگر بانکداری اجتماعی در کشورمان وجود داشت این مشکلات بروز نمیکرد.
نیازی البته میگوید بنیاد برکت برای ممانعت از بازگشت کولبران به وضعیت سابق، در طرحهایی که به افراد تسهیلات کمتر از ۵۰ میلیون تومان داده شده (مثل صنایعدستی)، به غیر از تسهیلات با تنفس شش ماهه، حق معیشت پنج میلیون تومانی نیز در نظر گرفتهشده تا زمانی که تلاش افراد به ثمر بنشیند آنها دغدغه گذران زندگی نداشته باشند. البته شک نیست همه کولبرانی که دست از این کار پرخطر میکشند و در روستاهای مرزی حاضر به انجام کارهای خرد و خانگی میشوند به چنین حمایتهایی نیاز دارند، چراکه اگر حمایت همگانی و گسترده نباشد یک مرزنشین، سختترین اما در دسترسترین راه کسب درآمد را که کولبری است، انتخاب خواهد کرد.
ایجاد شغل برای ۳۵۰۰ نفر
کولبری در کشور ما قاچاق محسوب میشود و از آنجا که کاری غیرقانونی به شمار میآید هیچ نهادی به خودش زحمت شمردن و تهیه بانک اطلاعاتی از کولبران را نمیدهد. معاون توسعه اشتغال اجتماعمحور بنیاد برکت اما (که در حال سر و سامان دادن به این وضع است) تخمین میزند که تعداد کولبران رقمی حدود ۳۰ تا ۴۰هزارنفر باشد که بنیاد برکت برای سال ۹۹ بهعنوان سال اول اجرای طرح اشتغالزایی، اجرای ۳۵۰۰ شغل به صورت مستقیم را در دستورکار قرار داده که ۳۲۰۰ طرح راه افتاده و هر طرح باعث اشتغال ۱/۵ نفر میشود.
بنیاد برکت در واقع برای مقابله با پدیده کولبری قدمهای نخست را برداشته ولی همانطور که مرتضی نیازی میگوید، قدمهای بزرگتری باید برداشته شود، چراکه از بیش از ۱۲۰۰ روستای مرزی ایران، این بنیاد تنها به ۳۵۱ روستا در استانهای کردستان، کرمانشاه و آذربایجانغربی ورود کرده است.